همه آن چه که والدین در جنبه رفتاری از خود بروز می دهند مهم و سرمشق زندگی کودک است ولی برخی از جنبه ها نسبت به دیگر موارد در درجه بالاتری از لحاظ اهمیت هستند و در حقیقت به عنوان یک زیربنا در امر سازندگی کودک موثرند و بدین نظر توجه به آنها از این جهت و جهات دیگر ضروری تر است. این نکته را ناگفته نگذاریم که برای پرورش صحیح کودک و ساختن یک انسان کامل، هم پدر مسئولیت دارد و هم مادر. زحمت این یک بدون توافق، همکاری و تأیید آن یک امکان پذیر نیست. البته بعدها که کودک به سن رشد و تمیز رسید خود نیز درباره خود وظایفی پیدا می کند و متعهد می شود که زمینه کمال خود را از هر سو فراهم نماید. اینک جنبه های مورد نظر را با رعایت اختصار بررسی می کنیم.
1- رفتار مذهبی والدین
اساس آموزش و پرورش دینی از سوی خانواده پایه ریزی می شود. نقش مدرسه. موسسات و حتی جلسات، آن هم با توجه به وضع و شرایط عصر ما بسیار ناچیز است به گونه ای که کمتر می توان در آن زمینه امیدوار بود. آنچه که والدین در جنبه عمل مذهبی انجام می دهند همان پایه های عملی و رفتار مذهبی برای کودک می شود. براین اساس برای والدینی که خواستار عمل مذهبی کودک، آن هم به نحوه صحیح و استوار آن هستند چاره ای نیست جز اینکه خود از این باب نمونه و الگو باشند. با هزل و مطایبه می توان زندگی را سر کرد ولی از آن طریق نمی توان سازندگی ایجاد نمود. والدینی که خود به اصول مذهبی، به اعمال مذهبی، به مراسم و آداب آن بی توجه هستند چگونه می توانند انتظار داشته باشند که فرزندان شان مذهبی و دارای رفتاری صحیح و ارزنده باشند. شک نیست که پدر یا مادر نماز می خواند، روزه می گیرد – ولی مهم این است که این اعمال فورمالیته و سورساتی نباشد.
2- نظم و ترتیب:
والدین باید الگوی نظم و انظباط باشند، نظمی که کودک زندگی خود را بر آن استوار سازد، و انضباطی که طفل از آن اطاعت بیاموزد آن هم اطاعتی توأم با رغبت و احترام و براساس موازین عدل و انسانیت. پدری که رفت و آمدش به خانه تابع هیچ نظم و مقرراتی نیست، مادری که محدوده چند متری اطاقش و یا آشپزخانه اش آنچنان درهم و آشفته است که جای پای صحیحی برای ورود در آن نیست، پدر و مادری که لباسش به یک گوشه افکنده کتابش در گوشه دیگر، اسباب و ابزاری مورد نیازش از قلم، دفتر، کیف،.... در گوشه دیگر، چه درسی می تواند به فرزند خود بیاموزد؟ پدری که خروجش از خانه تابع وقت و ساعت معینی نیست، خانواده ای که وقت خواب و خوارکش براساس زمان معلومی نیست نمی تواند در کودک نظم و ترتیب پدید آورد. غرض این است که ده ها گفتار و پند برای نظم آموزی به کودک به اندازه عمل منظم والدین در همه امور ارزش ندارد. در یک خانواده متعادل ساعت خروج پدر از خانه، ساعت ورودش، هنگام خواب و غذایش، ساعات مطالعه اش، لحظات تفریح و استراحتش همه منظم است، و به همین گونه ساعت کار و استراحت مادر، تهیه غذایش، رسیدگی به کارهای ضروریش، فرم تنظیم اثاثیه زندگیش، و.... همه براساس یک نظم اندیشیده و قابل قبول است.
3- مهر و محبت:
وقتی که در خانواده ای کودکی به دنیا می آید چهره زندگی عوض می شود و هدف زندگی از پدر و مادر به سوی سومی جهت می گیرد. والدین نه تنها برای خود بلکه برای کودک هم که شده باید الگوی مهر و صفا باشند، سعادت و آسایش خود را برای سعادت و آسایش دیگری مخصوصا کودک خویش بخواهند. در حضور کودک برخورد و نزاعی نداشته باشند و چهره آرام زندگی را آلوده و اندوده از غبار نکنند. خانه ای که در آن روح محبت و فداکاری، وظیفه شناسی، اخلاص، صفا و مهر، صلاح و صمیمیت، عفاف و تقوا حاکم نیست خانه ای نامتعادل است. وضع ابراز مهر والدین نسبت به هم باید به گونه ای باشد که کودک آن را حس و لمس کند. برای وصول به چنین هدفی مرد باید به زحمات روزانه همسر، و زن به زحمات روزانه شوهر بیندیشد و شب هنگام با چنین اندیشه ای همدیگر را ملاقات نمایند. یک زن خوب و برعکس یک شوهر اندیشمند هرگز توقع ندارد که همسرش نسبت به او تملق بگوید و نازش را بکشد و یا با تعریف های نابجا او را بزرگ و خود را کوچک و خادم او معرفی کند. زن خوب، شب هنگام سعی دارد به هر صورتی است به شوهر فرصت بدهد تا خستگی های ناشی از کار روزانه را از تن بیرون و افسردگی ها و کسالت ها را جبران نماید. به او امکان می دهد که به کارهای شخصی، به مسائل مربوط به اقتصاد و خانواده بیندیشد، به تکمیل معلومات خود بپردازد و.... و برعکس شوهر خوب و کاردان فکر نمی کند که از صبح تا شام زن در خانه استراحت کرده و اینکه چون پروانه ای باید بگرد شمع وجودش بگردد و بسوزد بلکه او هم سعی دارد خستگی های ناشی از کار و فعالیت روزانه خانه را از تنش بیرون کند، غم تنهائی و افسردگی او را با مصاحبت شیرینش زائل سازد و..... در همه حال والدین نسبت به هم و به خصوص در حضور کودک نسبت به هم مهر می ورزند، از انتقاد هم می پرهیزند، زمینه کسالت و تأثر را فراهم نمی سازند و موجب اضطراب و پر یشانی کودکان نمی شوند.
4- رعایت حق و عدل:
کودک نخستین خاطرات و تأثر را از والدین می گیرد. نقش متفاوت زن و مرد را در دنیای زندگی براساس حق و عدل از خانواده می آموزد، اصول دموکراسی اندیشیده، احترام به انسانیت، رعایت حق و قانون، لذت از اجرای عدل و.... را از طریق والدین یاد می گیرد. بدین نظر والدین در این جنبه نیز باید کمال مراعات را داشته باشند. آنها باید حق را بپذیرند اگر چه تلخ باشد و عدالت را رعایت کنند اگر چه به زیانشان باشد. بررسی های علمی نشان داده است که بی عدالتی والدین در خانواده حسادت کودکان را تحریک می کند. به عبارت دیگر ریشه اغلب حسادت ها در بین کودکان زائیده رفتار جور آمیز تبعیضی والدین است. فی المثل و برای نمونه گاهی کودکی خردسال خود را مظلوم نشان می دهد و از برادر یا خواهر بزرگترش نزد پدر یا مادر شکوه می کند. آنها بدون تحقیق و بررسی به حمایت طفل بر می خیزند و کودک ارشد را کتک می زنند. درد کودک تنها در ضربه بدنی نیست بلکه درد در بی عدالتی و بی توجهی والدین به جنبه های عاطفی اوست. گاهی حالت عصیان، طغیان، انتقام جوئی، کینه ورزی در کودکان به خاطر این اعمال بروز می کند که عواقبی بس وخیم دارد. والدین باید داور منصف و قاضی عادلی باشند و با حمایت بی جهت از یکی روحیه دیگری را نشکنند.
5- پذیرش مسئولیت
در یک خانواده متعادل هرکس به تناسب رشد، استعداد، امکانات خود وظایف و مسئوولیت هایی دارد که براساس آن باید در طرح اداره خانه، در کارها و امور آن، در گذران زندگی شرکت کند. تقسیم این وظایف بر آن اساس را همه اعضای خانه خبر دارند. فی المثل فرزندان می دانند که حدود وظایف پدر در خانه چیست؟ مادر چه باید بکند؟ و خودشان چه وظیفه ای را باید عهده دار باشند. تقسیم این وظایف در رشد و مسئولیت پذیری کودکان موثر است و در بسط و تکمیل استعدادها و رشد همه جانبه قوای ذهنی آن ها اثر دارد. و نیز این امر موجب می شود که خانواده به عنوان یک کانون اندیشیده برای کودک تلقی شود و قوانین و احترامات فردی آن مرعی گردد. آنچه مهم است این است که هر یک از اعضا باید در انجام وظیفه کوشا و از قبول مسئولیت شاد باشند. این امر خود زمینه و آزمایشی برای مسئولیت شناسی طفل خواهد شد. مسئولیت ها نباید هرگز تحمیلی باشد زیرا در آن صورت در انجام آن احساس خستگی است. در خانواده متعادل دامنه مسئولیت ها حتی کودکان خانواده را نیز شامل می شود. فی المثل کودک خردسال و 3 ساله نه به صورت یک امر تحمیلی بلکه به صورت بازی می تواند سفره را تا حدودی پهن کند، قاشق و نمکدان را که مادر به دستش می دهد بر سر سفره بگذارد و یا دستمال را سر سفره قرار دهد و....
6- آداب زندگی:
اگر زندگی والدین در مسیر درست و با جریان عقلی باشد فرزندان شان کمتر از حد و مرز آن خارج می شوند. کودکان راه و رسم زندگی، آداب آن و طرز برخوردها را از والدین می آموزند. آداب خوردن، خوابیدن، پوشیدن، راه رفتن، سخن گفتن، نحوه احترام، استقبال، بدرقه، نحوه نشست و برخاست ها از مسائلی است که والدین با رفتار و عمل خود آن را به کودکان می آموزند. شک نیست که در این طریق باید راه و روشی عاقلانه و اندیشیده مورد نظر باشد.
7- رفتار اخلاقی والدین
والدین در همه مسائل و از جمله در جنبه اخلاقی باید الگو و نمونه باشند. آن ها هم به حکم شرع و هم به خاطر فرزند به دوری از ریا، دورغ، جنایت، معاشرت غلط، لاف و گزاف و... موظف هستند. و نیز متعهدند قلبا و عملا مدافع حق، حق دوست، حق جو، دارای نیات خیر باشند. والدین در جنبه عمل برای اثبات یک امر سوگند نمی خورند، پشت به هم نمی کنند، سخنان نامربوط نمی گویند، عیبجو نیستند. شوهر در ورود به خانه به اهل آن سلام می کند، همسر و فرزندان از او استقبال می کنند، نسبت به هم معاشرتی انسانی و صمیمانه دارند. مادر صبح ها کودکان و شوهر خود را در خروج از منزل بدرقه می نماید، خدا حافظ می گوید و در جمع، روابط براساس مهر و عاطفه است، به هم ناراحتی نشان نمی دهند و از هر چه که مایه نگرانی و درهمی زندگی است می پرهیزند.
والدین و برخوردها
اساس زندگی باید بر پایه سازش و هماهنگی باشد و هر کدام از خود برهند و به ما برسند. چه گناه نابخشودنی است که زن و شوهر همدیگر را آزرده سازند و کودکان شاهد دعواها و مشاجرات آنان باشند. دعوای والدین هر چند مخفیانه باشد باز هم طفل می فهمد و از آن سر در می آورد. دعوا و مشاجره والدین از اعتبار آن ها نزد فرزندان می کاهد و آنان حس وفاداری خود را نسبت به آنان از دست می دهند. منازعه بین والدین باعث تزلزل و برهم خوردگی دائم در اخلاق و رفتار کودکان، بی نظمی و اختلال در جنبه های جسمی و روانی شان می شود. کودکان احساس امنیت خود را از دست می دهند و ممکن است فردی توسری خور و یا برعکس عقده ای و شرور گردند. کودک در برابر دعوی آن ها نمی داند از کدام جانبداری کند و به کدام حق بدهد زیرا هر دو مورد علاقه او هستند و یا با پدر یا مادر ملاحظاتی دارد. اختلافات و مشاجرات بین والدین حتی رشد کودک را متوقف می کند و او را از حال تعادل جسمی و روانی خارج می سازد. براساس تحقیقی یکی از علل مهم محرومیت کودکان دیدن برخوردها و منازعات والدین است. اگر ضرورتی پیش آید که در آن مسأله برخورد مطرح بود یا باید دور از نظر کودک باشد و یا به طفل تفهیم کنند که ما می خواهیم راجع به امری با هم توافق کنیم و این به خاطر آن است.
8- تقوا و پرهیزکاری:
اخلاق به معنای مجموعه اصول حاکم به رفتار و روابط زندگی از خانواده شروع می شود، و این والدینند که با روش و هنجار خاص خود در زندگی درس تقوا و پرهیزکاری به کودکان می آموزند. با مداخله در امور از راه حق، با روش خداپسندانه، با مراقبت در گفتار و رفتار درس تقوا به او می آموزند. خانواده ای که در آن تقوا و فضیلت نیست خانه ای ویرانه و بنای اخلاقی کودکان آن در معرض فنا و زوال است. والدینی که خواهش ها و هوس های زودگدر دارند لطمه ای شدید به حس اعتماد، اخلاق و انسانیت کودک وارد می آورند و مبانی فطرتی او را متزلزل می سازند. پدر و به خصوص مادر باید دارای تقوا، شرف و انسانیت بوده و مدافع آن باشد و البته این امر به شرطی است که خود خواستار تقوا و شرف کودک باشد.
9- پرهیز از بد آموزی ها:
چه بسیار اعمالی که از والدین سر می زند کودکان همان را تقلید می کنند. فی المثل از علل دروغگوئی کودک یکی این است که والدین در جلو طفل همدیگر را تکذیب می کنند و یا عملی انجام می دهند که طفل می داند دروغ است، و یا حقیقتی را انکار می کنند که طفل از آن سر در آورده است. زندگی کودک در محیطی فاسد، کثیف، آلوده به اعتیاد، مشروب، قمار، و.. نوعی بد آموزی است. کودک در محیط خشنونت بار، بی عدالتی، تبعیض، نفاق، بی مهری، و... نوعی بدآموزی است. و بالاخره اعمال جنسی بی بند و بار، راه و روش تحریک آمیز والدین آن هم در حضور کودک ممیز، نوجوان و یا بالغ و رشید نوعی بدآموزی است. در چنین صورت هایی چگونه می توان از کودک انتظار خوش قلبی، پاک نیتی، صفا و خلوص داشت؟ زندگی کودک راست و متین نمی شود مگر آنگاه که والدین خود راست و خالص شوند. حتی اعمال و رفتار خیر در آن ها به صورت عادت در آید و ملکه شان گردد. دورو بودن، دوگو بودن، دعوت به دروغ کردن، راه خیانت باز نمودن به همه صور و جلوه هایش از مرئی و نا مرئی خیانت است.
10- اعتراف به اشتباه:
والدین فهمیده اگر در زندگی خود اشتباهی مرتکب شدند فورا بدان اعتراف می کنند و نشان می دهند که آنها هم کامل نیستند. این اعتراف به کودک درس شهامت و شجاعت می دهد و به او یاد می دهد که درباره خطای خود نباید سماجت کنند و سرسختی نشان دهند. شک نیست آنکس که اشتباهی مرتکب شده در صدد اصلاح و رفع عیب است وگرنه اعتراف به اشتباه و بی اعتنائی بدان خود بدآموزی دیگری است. اینها و ده ها نمونه از این قبیل مسائل مهم در جنبه رفتاری والدین است که باید مورد نظر باشند. و در جمع، این جمله را به این صورت تکرار کنیم که پدر و مادر حقیقی ترین الگو و سرمشق برای زندگی کودکند. خود باید آنگونه باشند که دوست دارند کودکانشان باشند.