برای نشان دادن بخشهایی از افکار و اهداف و مجاهدات مرحوم پروفسور عبدالجواد فلاطوری رحمه الله علیه رحمة واسعه دوستی از دست رفته و اندوهی بر جای هشته و توجه دادن نسلهای جوان به این بخشها و نمونه ها مطالبی را با استناد به گفته های خود فلاطوری در اینجا می آوریم.
1- فلاطوری به دلیل اینکه فلسفه اسلامی و فلسفه غربی را بصورتی عمیق فهمید و در حوزه خراسان با استادان بزرگ معارفی – الهی تفکیکی برخورد داشت، دل از تاثیرگذاری فلسفه در هدایت و نجات انسان کند و به این نقطه اوج رسید که باید (برای هدایت و رهایی انسان گرفتار در اندیشه ها و مکتبها و طرز فکرهای گوناگون و بیشتر غیرقابل اثبات قطعی علمی و عقلی) دست به دامان قرآن کریم زد.
2- اصطلاح تفکیک را پروفسور فلاطوری وضع نکرده بود لیکن خود یک تفکیکی تمام عیار بود. همین اصطلاح را در مصاحبه پراهمیت مجله دانشگاه انقلاب (سال 1372 ش) بکار برد. تفکیکی بودن او ریشه در چند چیز داشت:
الف- فهم عمیق نه مقلدوار فلسفه و عرفان اسلامی به دلیل مضامین اجازه نامه فیلسوف شرق آمیرزا مهدی آشتیانی (م: 1373 ق) به وی که متن آن موجود است.
ب- تعبیرات فوق العاده علامه طباطبایی درباره ایشان در زمانی که فلاطوری هنوز 40 سال نداشته است.
ج- نوشته های پخته و اظهارات خود پروفسور فلاطوری از جمله استخراج فلسفه ابوریحان بیرونی از آثار او.
د- و مایه بسی خوشوقتی است که حدود 3 سال به درگذشت فلاطوری (به هنگام کمال پختگی او و نضج فکری، و سرشاری از مطالب، و برخوردهای فراوان با دانشمندان و فلاسفه مختلف جهان) اداره کنندگان مجله دانشگاه انقلاب با ایشان مصاحبه ای مفصل انجام می دهند که در تاریخ فکر و اندیشه اسلامی و فرهنگ شیعی اهمیت بسیار دارد.
ه- فلاطوری در این مصاحبه حقایق بسیاری را از حاصل مطالعات و برخوردها و تجربیات عمر علمی و فکری خویش ابراز داشته است از جمله آراء تفکیکی خویش را.... در بخش (1) از کتاب فلاطوری سخنانی از وی نقل شده است که ملاحظه می کنید. چنانکه انشاءالله تعالی همه این مصاحبه را در بخش دوم مکرر و با دقت خواهید خواند تا ببینید که بلوغ فکری در معارف و علمیات یعنی چه؟ و سخنگویی و نقد نویسی پا در هوا و بنابر اغراض و علل و از سر خامی و ناپختگی (بخصوص در معارف قرآنی و ندیدن استاد در این باره) یعنی کدام؟
3- پروفسور فلاطوری در این مصاحبه و در پاره ای دیگر از گفته ها و نوشته های خویش از اهمیت موضوعات زیر یاد می کند:
-ضرورت علمی کردن فلسفه اسلامی.
-حرکت به سوی پدید آوردن فلسفه ای پویا در اسلام.
-فلسفه اسلامی که اکنون از آن به تفاوت از 1200 سال تا 400 سال می گذرد در صورتی که به زبانهای غربی ترجمه شود به هیچ روی فلسفه روز جهان نخواهد گشت مگر شماری دانشجو درباره آن رساله بگیرند و از جنبه تاریخی درباره آن پژوهش کنند.
-در دعوت به خدا و ایمان الهی هیچ منبع استنادی بهتر از خود قرآن نیست.
-موفقیت من (فلاطوری) در تبلیغ اسلام در غرب به هر اندازه که بوده برای این است که من در این باره به خود قرآن کریم استناد کرده ام نه به مباحث عقلی (چه فلسفه اسلامی و چه عرفانی و چه علم کلام).
4- آمیختن دین (حقایق و تعالیم وحیانی) با فلسفه (افکار مختلف بشری) به نفع دین نیست. فلسفه را نیز که همواره جای بحث و انتقاد و اظهارنظر و رد و برخورد بوده است از راه خود باز می دارد، و پویایی را از آن سلب می کند. در اینجا فلاطوری با نگاهی علمی به فلسفه نگاه می کند نه نگاهی ذهنی و تخیلی و تقلیدی (مانند آنچه در ایران در نزد اغلب بلکه همه اهل فلسفه متداول است و جز به این چگونگی به چیزی نمی اندیشند!)
5- و سرانجام دوری ما از قرآن اسفبار است..... این توجه جانانه به قرآن کریم بجز الهاماتی که فلاطوری در دوران تحصیل در مشهد مقدس (که نشئه حقایق الهیه است و هنوز آثار مباحثات و مناظرات حضرت امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا (ع) خاور انوار و مطلع اسرار بدون شرحهای تحریفی- بخوبی آشکار است) از امثال متاله کبیر قرآنی حضرت شیخ مجتبی قزوینی خراسانی (م: 1346 ش) نیز عالم بزرگ و آزاداندیش حضرت شیخ هاشم قزوینی خراسانی (م: 1339ش) گرفته است از تعمق وی درباره حقیقت و فهم اصولی مطالب غریبان حکایت می کند، که نه فلسفه های شرقی و نه فلسفه ها و شبه فلسفه های غربی او را قانع نکرده است و از خشکابها سیرابی نمی طلبد و به نهر عظیم روی می آورد.
6- فلاطوری در دوران طلبگی زیستی طلبگی داشت و با گرسنگی خوردن و قناعت و مناعت طبع دمخور بود. در انتخاب دوست و هم مباحثه ای که مانند خودش اهل کار و زحمت کش باشد (و کسی نباشد که انسان را به بیکاری و بیعاری سوق دهد) موفق بود یعنی جناب دکتر محمدجعفر جعفری لنگرودی، همچنین در استفاده از محضر استادان فیض بخش و لایق.
تنبیهی مهم
اینکه در اسلام فلسفه روز آمد و عصری نداریم برای تحجر و تقلیدی است که وارد ذات فلسفه اسلامی شده است و مرعوبیتی که استادان و مدرسان به ذهن جویندگان فلسفه نسبت به بزرگان تزریق می کنند. چنانکه می نگریم استادی مانند دکتر مهدی حائری یزدی- با اینکه خود دنیای غرب و تحولات گوناگون آنجا را دیده است- می فرماید: وقتی که جناب صدرالمتالهین مطلبی را بیان کردند دیگر نباید چون و چرا کرد! (نظریه شناخت). چرا نباید چون و چرا کرد؟ مگر فلسفه برای چون و چرا کردن نیست؟ مگر خود جناب ملاصدرا با مشائیان و حتی شیخ الرئیس چون و چرا نکردند تا به فلسفه ای دیگر رسیدند اگرچه عرفانی؟! پس می نگرید که اینگونه برخورد با آراء بزرگان به تحجر و عقب ماندگی می رسد (و با کمال تاسف مرسوم همین است)، و منجر به رکود ذهنی در جویندگان فلسفه و سپس دیگر جامعه می شود و عقب افتادگی را در پی دارد و تعبد در عقلیات می آورد با اینکه لا تعبد فی العقلیات.
و از اینجاست که ناقدان بزرگ و فراوان صدر المتالهین از زمان خود ایشان تا هم اکنون چندان مطرح نیستند و از اینجاست که کتابی با عظمت و آموزنده در نقد عالی فلسفی مانند حکمت بوعلی سینا تالیف علامه حائری سمنانی (به دلیل راه علمیی را که پیموده و انتقاداتی اساسی بر مبانی مورد پیروی صدرایی وارد آورده است) در حوزه های شناخته نیست با اینکه جاداشت بخشهایی از آن درسی می بود تا ذهن طلاب و دانشجویان فلسفه باز می شد. بر فضای فلسفه کهنه پویی و تقلید حاکم است، و امروز نواندیشان و مستقل نگران تنها و تنها تفکیکیانند.