جستجو

بررسی معنای خیر کثیر در قرآن کریم

در سوره بقره آیه 269 چنین آمده است: «.... ومن یوت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا»، «هرکس را حکمت دادند خیر فراوان دادند». شماری از عرفا و فلاسفه چنان سخن گفته اند که گویی این خیر کثیر ربانی و این عطای قرآنی و این مائده وحیانی همان فلسفه یونانی یا عرفان هندی و کنوسی و اسکندرانی است!!

واقع این است که نخستین کسی که واژه حکمت را در برابر فلسفه گذاشت و به جای فلسفه بکار برد غفلتی بزرگ کرد (یا ماموری مرموز بود) که زیان های فرهنگی و تربیتی و دینی آن هیچگاه از تاریخ اسلام محو نمی شود؛ و لطمه ای که از این باب به حکمت قول ثقیل و تنزیل عزیز حمید وارد می آید هیچ وقت جبران نمی گردد و رخنه ایی که برای انواع نفوذ استعمارگران به منظور عقب نگاهداشتن مسلمین و بلاد اسلام پدید می آورد سد نخواهد شد. قومی که بداند حکمتی قویم دارد نه فلسفه ای سقیم (و 800 سال اصالت ماهیت بعد اصالت وجود با اشکال بر بنیاد و موضوع آن)T در اندیشه و عمل بسیار مقاوم تر است از دیگر اقوام....

حکمت علم استوار و دارای استحکام بالذات است و هیچ خطا و اشتباهی و ریبی و اختلافی در آن راه ندارد و مشتمل بر هیچ مسئله بی اصل و اساسی (تعبیر امام خمینی) و مطلب غیرقابل اعتناء (تعبیر امام خمینی) نخواهد بود. و اینگونه علمی همان علم وحیانی لدنی است (و علمناه من لدنا علما) که میرفندرسکی می فرماید: خطابردار نیست این است حکمت، نه مفاهیمی مخلوط از اوهام و عقلیات و همواره در معرض رد و ابطال!!

و امروز هم که معلوم شده است که حتی مسائل اساسی این فلسفه از قبیل عقول عشره و افلاک تسعه و عناصر اربعه که هنوز مورد بحث و استدلال فلسفه دانان و فلسفه خوانان ماست از موهومات است.

بنابراین مورد انتظار نبود که جناب صدرالمتالهین در مقدمات اسفار (ص 22) آیه مبارکه خیر کثیر را به نظریات اختلافی برگردانند و فلسفه را همان خیر کثیر قرآنی وانماید، فلسفه ای که هشتصد سال به اثبات اصالت ماهیت پرداخت و مسائل متفرع بر آن مانند بطلان اتحاد عاقل و معقول بطلان حرکت جوهری بطلان مادیه الحدوث بودن نفس و... و اکنون سیصد سال است که با ادعای کشف دم از اصالت وجود می زند و سعی در اثبات مسائل متفرع بر آن دارد. آیا کدامیک خیر کثیر است: فلسفه عقلی 800 ساله مشاء (در اسلام) یا فلسفه 300 ساله عرفانی؟ آیا اثبات عقول عشره افلاک تسعه و فلک محدد و چیزهایی که امروز جزء خرافات است خیر کثیر قرآنی و رحمت وحیانی است؟... و الی الله المعاذ؟!

جناب حاجی سبزواری نیز در تقلید عمیاء به پیروی از امثال صدرالمتالهین می فرماید: «نظمتها فی الحکمه التی سمت، فی الذکر بالخیر الکثیر سمیت»، آیا طبیعیات منظومه (چهار عنصر و...) همان «فی الذکر بالخیر الکثیر سمیت» و حقایق محضه و خیر کثیر است؟ آیا مسائل الهیات بالمعنی الاعم مورد هیچگونه نقد و نقضی نیست؟ آیا الهیات بالمعنی الاخص که در اصل ماخوذ از علة العلل ارسطو در تفسیر فیزیکی او از جهان است قائل به خداوند واحد احد و دارای 99 اسم است که هر کدام مجلی و مجرای حکمت و قدرت و رحمت است در ذرات کائنات؟ آیا خدای فلسفه ها همان خدایی است که بیده ملکوت کل شیء یا فاعل مجبوری است که در سلسله علل و معلولات مجبور و یداه مغلولتان است چنانکه خواجه نصیر طوسی در تجرید در رد عقول عشره و قاعده الواحد بدان تصریح کرده است. آیا این اصطلاحات خیر کثیر قرآنی است که امام خمینی موضوع آن را (که اساس مباحث و مسائل است) مردود می داند؟!

به هر حال احترام بزرگان لازم است و فهم کلامشان برای مستعدان الم لیکن مرعوب شدن در برابر اکابر موجب امحاء شخیصت اس،. و استقلال در اندیشیدن و پذیرفتن و یا نپذیرفتن بالاستقلال کار خردمندان و اولوالالباب فبشر عباد* الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک هم اولوالالباب.                                             

 

منابع

  • محمدرضا حکیمی- آنجا که خورشید می وزد– 184-187

کلید واژه ها

مطالب مرتبط

اطلاعات بیشتر

ابزار ها