این تحدی که در قرآن مطرح شده است و اتفاقا پرداختن به آن هم بسیار ساده تر از مقایسه ی کل قرآن با کل یک اثر دینی یا ادبی است، گاهی این تحدی مخاطبان را به آوردن سوره ای همانند سوره های قرآن و گاه به آوردن ده سوره فرا می خواند. ادعایی حاکی از اعتماد به نفس بسیار که توجیه آن دشوار است. برخی از مفسران مانند سعید نورسی (وفات 1379هه/1960م.) حتی تا آنجا پیش می روند که تعدادی از کلمات قرآن را انتخاب می کنند و می گویند هیچ انسانی قادر به خلق چیزی شبیه به این کلمات نیست. این نوع تحدی مبتنی است بر این تفکر که زبان عربی قرآن ظرافتی بی نظیر دارد و بنابراین یک سوره ی درخشان قرآن همانند یک نقاشی یا قطعه ای موسیقی کامل و بی نقص است و از آن بهتر ممکن نیست. اینکه بگوییم فلان سوره ی مشخص در چارچوب جهان معنای قرآن لطف و اهمیت بسیار دارد پذیرفتنی است، اما این که سوره ای را از زمینه اش جدا کنیم و صرفا با اتکا به سبک ادبی آن بگوییم بر هر متن دیگری چیره خواهد شد، حرف معقولی نیست، اما مگر نه این است که برخی می گویند صرفا با خواندن یا شنیدن یکی دو آیه از قرآن به اسلام ایمان آورده اند؟
در صحت حرف این افراد تردیدی نیست و دلیلی ندارد که حرفشان را قبول نکنیم. اما درباره ی چنین مواردی باید بگوییم تغییر دین این افراد صرفا به سبب آن یکی دو آیه نبوده است. زیرا مثل این می ماند که با یک نگاه عاشق شویم. برای این که عشق به یک رابطه ی جدی طولانی تبدیل شود، باید چیز دیگر و در واقع خیلی چیزهای دیگر در کار باشد. این بدان معناست که معشوق باید ویژگی های دیگری هم داشته باشد تا آن کشش تداوم یابد و به آن ثبات بخشد. این مثال به خوبی نادرستی نظر کسانی را که می گویند فقط چند آیه از قرآن کافی است تا ثابت شود کل قرآن یک معجزه است روشن می کند. ما نخست باید کل متن را بخوانیم و درک کنیم تا آنگاه بتوانیم درباره ی معجزه بودنش نظر بدهیم. خواندن یا شنیدن چند آیه شاید این حس را در ما ایجاد کند، اما برای اعلام قطعی این موضوع کفایت نمی کند. باید بگوییم کسانی که چند آیه ی مشخص را معجزه می دانند، در واقع به معجزه بودن کل قرآن قائلند. آنان کانون توجه خود را صرفا بر سبک قرآن متمرکز نمی کنند، بلکه حقیقت کلام قرآن و شیوه ی بی همتایی بیان این حقیقت را نیز در نظر می گیرند. اینان معتقدند کلام قرآن از قدرت و توانی برخوردار است که هیچ کلام بشری نمی تواند با آن برابری کند. برای مثال، سعید نورسی فرمان های انسانی را با فرمان های الهی مقایسه می کند. خداوند می گوید. «ای زمین آبت را فرو بر، و ای آسمان ]بارانت را[ فرو بند» (هود/44). «به آن و به زمین فرمود خواه یا ناخواه رام شوید، ] به زبان حال[ گفتند البته رام و تسلیم هستیم» (فصلت/ 11). اما بشر چنین فرمان هایی را بدین شکل بیان خواهد کرد: ثابت بمان، ای زمین. بسته بمانید، آسمان ها. بگذارید رستاخیز جهان آغاز گردد. نورسی می گوید این فرمان ها کاملا با یکدیگر فرق دارند. یکی را قادری مطلق صادر کرده و یکی را سربازی عادی. شاید هر دو از کلمات مشترکی استفاده کرده باشند، اما معنای کلامشان متفاوت است. نورسی در ادامه چند آیه را مثال می آورد، از جمله آنجا که خداوند به جهان می گوید «باش» و جهان به وجود می آید (یس/82). آنجا که به فرشتگان امر می کند به آدم سجده کنند (بقره/34)، و آنجا که رستاخیز را توصیف می کند (ق/6 تا 11). نورسی می گوید در تمامی این موارد توصیف افعال و اقوال الهی از هر کلام بشری ای با عظمت تر و نیرومندتر است.
اما چنین استنتاجی محل تردید است، زیرا چنین به نظر می رسد که وقتی نورسی می گوید الفاظ مورد استفاده ی بشر و خداوند مشترک اما معنای آنها بسیار متفاوت است، در اشتباه است. به هرحال، سرلشکری که به ارتش فرمان پیشروی می دهد و سرباز ساده ای که همین فرمان را صادر می کند هر دو یک منظور دارند تنها تفاوت آنها در این است که وقتی سرلشکر فرمان پیشروی می دهد، ارتش حرکت می کند! البته نورسی در اینجا بر نکته ی مهمی انگشت می گذارد و آن معنای کنشی است. فرمان سرلشکر با فرمان صادر شده از سوی سایر افراد یکسان است، اما معنای متفاوتی دارد. با صدور فرمان فقط خواسته اش را بیان نمی کند، بلکه آن خواسته را به اجرا در می آورد، درحالی که سرباز شاید همان خواسته ی سرلشکر را داشته باشد اما نمی تواند آن را عملی کند. مسئله فقط این نیست که یک نفر قدرت دارد و یک نفر قدرت ندارد؛ موضوع این است که چه کسی شخص مناسبی برای بیان فلان جمله ی خاص است. وقتی من به تحقیق یکی از دانشجویانم نمره می دهم، کار من معنای مشخصی دارد. شاید کسی گذارش به دفتر کار من بیفتد و تحقیق را روی میزم ببیند و به آن نمره بدهد، و نمره ای هم که می دهد با نمره ی من یکسان باشد، اما معنای نمره ی او و نمره ی من یکسان نیست. هر دو ما یک عمل را انجام می هیم، با این تفاوت که شخص مزبور شخص مناسبی برای انجام این کار نیست. یا مثالی جالب تر:
تصورکنید دانشجویی به سبب اضطراب جلسه ی امتحان را ترک کند، به خانه برود و در همان زمان مقرر پاسخ هایش را روی ورقه بنویسد، اما نه در زمان و مکانی که باید، و سپس پاسخ نامه را به ممتحن تحویل دهد. آیا می توان به او نمره ی قبولی داد؟ خوب، ممتحن ممکن است بگوید گرچه این دانشجو تقلب نکرده است و درست همان کاری را انجام داده که سایر دانشجویان، اما چون در زمان و مکانی که باید باشد به پرسش ها پاسخ نگفته، نمی توان گفت که کارش را درست انجام داده است. در تعریف عملی که واقع شده معمولا زمینه ی وقوع آن عمل بسیار مهم است، حتی اگر همه ی واقعیات مربوط به دو عمل که یکی در زمینه واقع شده و دیگری خارج از زمینه یکسان باشند. بنابراین نورسی درست می گوید که صرف این دو نفر یک چیز را بگویند بدان معنا نیست که با این گفته دارند که یک کار را انجام می دهند. اما اقامه ی این استدلال فقط زمانی برای اثبات اعجاز قرآن معتبر خواهد بود که از قبل بدانیم قرآن کلام خداوند است. اگر بدانیم فقط خداوند در جایگاهی است که ادعاهایی همانند ادعاهای قرآن را مطرح کند، آنگاه در می یابیم که نسبت دادن آن ادعاها به موجودی دون تر ]مثل انسان[ چه کار ابلهانه ای است. اما این ادعایی است که بناست خود قرآن آن را ثابت کند. شکوه و عظمت قرآن قرار است ما را متقاعد کند که فقط خداوند قادر به خلق چنین کتابی بوده است. البته نورسی دلیل مبسوطی در اثبات برتری کلیت قرآن می آورد، گو اینکه خود او نیز ظاهرا می داند که با این استدلال ها نمی تواند اعجاز قرآن را برای شکاکان اثبات کند. این رویکرد مشکل اساسی استناد به معجزه برای اثبات حقانیت پدیده ها را هویدا می کند، زیرا همیشه این امکان هست که انسان شکاک توضیحی طبیعی برای معجزه بیابد، و اینکه می گویند شکاکان در مواجهه با قرآن نمی توانند چنین کنند اشتباه است، چون چنین می کنند.