رهبر سالکان در شئون ولایت و غیر ولایت
فارسی 2701 نمایش |آشنایی با سیره ی رسول اکرم (ص) نه فقط برای کسب ارزش تاریخی و اطلاعاتی آن است بلکه باید ثمره ی عملی نیز داشته باشد؛ گرچه شخص رسول خدا، رحلت کرده ولی شخصیت او، که کتاب، سنت و سیره ی اوست همچنان تا روز قیامت زنده است، به استثنای مقام رسالت و نبوت که امری قرار دادی است باید در بقیه ی شئون ولایت و غیر ولایت به او اقتدا کنیم و هرکس به اندازه ی سعه ی وجودی خود از این اقتدا طرفی می بندد. خدای سبحان، سیره ی آن حضرت را برای ما تشریح کرده، راه رسیدن به مزایای آن را نیز معین فرموده تا صرفا کلی گویی و ارائه ی رهنمود علمی نباشد، سپس فرموده شما این راه را به دنبال سالک آن طی کنید تا به مقصد برسید، البته چنین نیست که پا به پای او بتوانید در همه ی مدارج همراهش باشید، او به جایی رسید که معلم انسانها، حضرت جبرئیل (ع) گفت: «لو دنوت أنملة لاحترقت؛ اگر قدری دیگر نزدیک بیایم خواهم سوخت» ولی تا می توانید باید دنباله رو او باشید.
در آیه ی شریفه ی «لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنة؛ قطعا براى شما در [رفتار] رسول خدا سرمشقى نیکوست.» (احزاب/ 21) تنها تأسی افراد متوسط در مسائل اخلاقی و فقهی به آن حضرت (ص) مطرح نیست بلکه طی راه ولایت و انس و حشر با فرشتگان غیبی و شنیدن تسبیح آنان یا دریافت علم از آنها و آموختن دستور تأییدی و تسدیدی، تأسی به پیغمبر خاتم در تمامی شئون را می طلبد چون او،به طور کلی، این راه ها را طی کرده و اسوه ی همگان شده است. لذا خداوند به او می فرماید: در آن مرحله که قرآن کثیر است، تو کثرت را ناظری و در آن مرحله که بسیط است، بساطت را شاهدی و چون حقیقت رسول اکرم (ص) همان حقیقت قرآن است و معرفت حقیقت قرآن، میسور افراد متعارف نیست شناخت رسول اکرم نیز برای همگان میسر نیست، با این تفاوت که افراد ضعیف الایمان، گوشه ای از حقیقت نبوت را ادراک می کنند و به آن مؤمن می شوند، ولی فرورفتگان در چاه طبیعت هرگز حقیقت رسالت را نمی بینند، لذا به آن کفر می ورزند، از این رو در بعضی آیات آمده: سر اینکه عده ای تو را می نگرند ولی شخصیت تو را نمی بینند آن است که در کثرت فرو رفته اند، آنها همان طور که صراط مستقیم را نشناخته اند تو را هم نشناخته اند، آنها که نمی توانند کنه قرآن را تحمل کنند باطن تو را نیز نمی توانند بشناسند.
در بعضی از بخشها می فرماید: «إذا قرأت القران جعلنا بینک و بین الذین لایؤمنون بالاخرة حجابا مستورا؛ و چون قرآن بخوانى، میان تو و کسانى که به آخرت ایمان نمى آورند حجابى نامرئى قرار مى دهیم.» (اسراء/ 45) وقتی تو قرآن می خوانی میان تو و دیگران پوششی نادیدنی است.
حجاب مستور
حجاب اگر مادی باشد مشهود است مانند دیوار و اگر معنوی باشد محجوب و مستور است مانند گناه که حجاب است، انسان تبهکار، محجوب است و گناه وی نمی گذارد حق را ببیند، پرده ی گناه که حجاب محجوب بوده بین انسان و مشاهده ی حقیقت فاصله و حاجب است. خداوند می فرماید: «تریهم ینظرون إلیک و هم لا یبصرون؛ تبهکاران در حجابی مستورند و تو را نمی بینند لذا وقتی تو را می نگرند حقیقت تو را نمی یابند.» (اعراف/ 98) سیه دلان کفر و شرک، محجوبان تباهی و گناه، اهل نظرند نه اهل بصر، می نگرند ولی رؤیت ندارند، بر روی مشاعر خویش پرده افکنده اند: «أعینهم فی غطاء من ذکری؛ چشمان [بصيرت]شان از ياد من در پرده بود.» (کهف/ 101) وگرنه تو محجوب نیستی چنانکه حقیقت خدای سبحان نیز مستور نیست؛ اگر دیگران، حق را با بصیرت دل نمی بینند برای آن است که در حجابند وگرنه «نورالسموات و الأرض؛ نور آسمانها و زمین.» (نور/ 35) محجوب نیست چنانچه بر روی حقایق عالم نیز حجاب نیست.
خداوند به انسان تبهکار می فرماید: «فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید؛ ما پرده ات را [از جلوى چشمانت] برداشتيم و ديده ات امروز تيز است.» (ق/ 22) در قیامت حجاب تو را از جلوی چشمت برداشتیم (نه اینکه سرپوش از عالم برداریم) و حق بدون روپوش تجلی کرده است. امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: «الحمد لله المتجلی لخلقه بخلقه.»
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی *** غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد
حق محض یعنی خداوند پوشیده نیست و نبوت و ولایت و رسالت نیز مستور نیست، حقایق جهان غیب و شهود که همگی آیات الهی اند هیچ کدام محجوب نیستند بلکه انسان محجوب است، جلوی چشم ناظر حجاب است نه بر روی حق. در قیامت این حجاب از جلوی چشم برداشته شده دیده ی انسان، تیزبین خواهد شد و حق بودن خداوند مشهود می گردد. نورانیت رسول اکرم نیز مستور نیست، لذا می فرماید: وقتی به تو می نگرند تو را به عنوان شخصی عادی می بینند، رسالت تو را ادراک نمی کنند چون حقیقت نبوت با چشم سر دیده نمی شود با بصیرت جان فهمیده می شود آنها روح دیدن نداشته و أعمی هستند و چون نمی بینند به تو ایمان نمی آورند، بنابراین شناخت پیغمبر کار آسانی نیست. اکنون نیز ممکن است کسی درباره ی پیغمبر سخن بگوید و به تاریخ آن حضرت نظر کند ولی او را نبیند و شخصیتش را مشاهده نکند.
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 8 صفحه 229
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها