انواع مشارکت و تعاون در فلسفه سیاسی ابن مسکویه
فارسی 4533 نمایش |مشارکت
مشارکت از جمله مفاهیمی است که رویکردهای مختلفی آن را مورد کنکاش قرار داده اند. مشارکت به سه نوع فعال، منفعل و خنثی تقسیم گردیده است. در این میان رویکرد ابن مسکویه با عنوان «مدل مشارکت تعاونی» قابل نام گذاری است. چون این مدل با مدل های غربی مشارکت تفاوت زیادی از جهت مبانی و اصول فلسفی، اهداف و کار ویژه ها دارد، از این رو، هر گونه داوری، مسبوق به عدم پیش داوری بر اساس یافته های اندیشه غربی است. در فلسفه سیاسی فیلسوفان مسلمان، مشارکت عمدتا در قالب اصطلاح «تعاون» به کار رفته است و به نظر می رسد که گستره معنایی تعاون، بسیار وسیع تر از مشارکت است; زیرا مشارکت در جامعه برای تعیین سرنوشت سیاسی و حضور در تصمیم گیری ها و انتخاب هیأت حاکمه صورت می گیرد، در حالی که تعاون، علاوه بر این موارد، قوام جامعه بدان بسته است. تعاون در نظام سیاسی مسکویه که بر اجتماعی بودن او استوار است، بر دو پایه «حق» و «تکلیف» قرار دارد. شهروند، گاهی بر مبنای حقوق خود، نقش سازنده در سرنوشت جامعه دارد و گاهی ممکن است فاقد حق باشد و میل به اعمال حق خود ندارد و یا حق خود را به دیگری واگذار کرده است; اما «تکلیف» شرعی، او را ملزم به مشارکت می کند. در فلسفه سیاسی ابن مسکویه، مشارکت تعاونی بر مبنای اهداف و غایات آن شناسایی شده و در چهار نوع طراحی شده است.
مشارکت بدوی (معطوف به معاش)
این نوع از مشارکت عمدتا صبغه اجتماعی دارد و عبارت از آن است که انسان ها برای قوام حیات مادی خود و تأمین حداقلی از ضروریات اولیه، همکاری و همیاری با دیگران را پذیرفته اند تا با کمک و مشارکت جمعی بتوانند زندگی خود را تأمین کنند. مسکویه با انتقاد از این نوع مشارکت، آن را مشارکت بی ثبات و زوال پذیر می داند; زیرا در صورت وصول به ضروریات اولیه زندگی، انگیزه مشارکت فردی و جمعی از بین می رود. بنابراین، در جوامعی که همه شهروندان خواهان این نوع از مشارکت باشند یا نظام سیاسی شکل نمی گیرد و یا به تعبیر معلم ثالث، «هذه هی الحال التی تسمی خراب المدن؛ در این اوضاع و احوال، زوال نظام سیاسی پدید می آید.»
مشارکت عقلی
عقل در نظر مسکویه، برترین موهبت الهی است که فصل ممیز انسان از حیوان می باشد. به مدد عقل است که هم قوای نفسانی و هم نظام اجتماعی به سامان می رسد و از هرج و مرج جلوگیری می شود. و استحکام دین و تدبیر دنیا به واسطه همین عقل است. معلم ثالث، بعد از بیان تعاون معطوف به معاش، با انتقاد از آن می گوید: «انسان همانند سایر حیوانات نیست که همه چیزش در ضروریات معاش و آنچه مطابق طبیعت اولیه اوست; خلاصه شود; بلکه نیاز به چیزهای دیگر دارد.» سپس می گوید: «و لذالک امد بالعقل و اعین به لیستخدم به کل شی ء و یتوصل بمکانه الی کل ادب؛ به خاطر گستردگی این نیازها، انسان مستظهر به امداد عقل شد. تا با کمک آن، همه چیز را به استخدام در آورد و با تصرف در آنها، به همه حاجات خود برسد.»
مشارکت فضیلت محور
در این نوع از مشارکت، شهروندان به ابعاد معنوی و نیازهای روحی توجه دارند و تعاون و همکاری آنها با یکدیگر و با حکومت، برای رسیدن به فضایل و ارزش های انسانی و دفع شرور و زشتی ها از جامعه است. مسکویه معتقد است; تحصیل فضایل به تنهایی مقدور نیست; بلکه اینها محصول مشارکت جمعی یک جامعه هستند; لذا با رد ایده کسانی که معتقدند فضایل را با زهد و عزلت هم می توان به دست آورد، تصریح می کند که: «لیست الفضائل اعداما بل هی افعال و اعمال تظهر عند مشارکة الناس و مسا کنتهم و فی المعاملات و ضروب الاجتماعات؛ فضایل امور عدمی نیستند [تا با عدم عمل و دوری از اجتماع به دست آیند] بلکه آنها اعمال وجودی هستند که در مشارکت و نشست و برخاست و در انواع معاملات و اجتماعات بشری تحصیل می شوند.»
مشارکت معطوف به توسعه
به نظر مسکویه، جامعه ای که همه توانایی های مشارکتی اعم از تعاون در تأمین ضروریات زندگی، توسعه مادی و فضایل معنوی را دارد و در جهت پیشرفت جامعه به کار می گیرد، آن جامعه توسعه یافته است. وی در کتاب «الهوامل و الشوامل» می گوید: «اما حال عمارتها فانما یتم بکثرة الاعوان و انتشار العدل بقوة السلطان الذی ینظم احوالهم و یحفظ مراتبهم و یرفع الغوائل عنهم و اعنی بکثرة الاعوان تعاون الایدی و النیات بالاعمال الکثره التی بعضها ضروریه فی قوام العیش و بعضها نافعة فی حسن الحال فی العیش و بعضها نافعة فی تزیین العیش فان اجتماع هذه هی العماره؛ آبادانی مدینه با کثرت یاوران و گسترش عدالت به مدد سلطانی که احوال مردمان را به نظم آورده مراتبشان را حفظ و مشکلات و دشواری هایشان را برطرف می کند و مقصود از زیادی یاوران، تعاون فکری و عملی در کارهای زیادی است که بعضی در قوام زندگی ضروریند و بعضی در زندگی بهتر سودمندند و بعضی در آراستگی زندگی به فضایل نافع هستند و اجتماع این سه، عمارت و آبادانی و توسعه مدینه است.»
زمینه های مشارکت مردم در امور حکومتی
بر اساس فلسفه سیاسی مسکویه، شهریاران و شهروندان هر دو پذیرفته اند که در چارچوب احکام و قوانین، حق حکومت و نصیحت دارند و هیچ کدام فراتر از حکم الهی، بر خوردار از حق نیست و انتظارات آنها در همین محدوده می باشد. حکومت نمی تواند فرد را ملزم به کاری بر خلاف دستورات شرع بکند و فرد هم نمی تواند انتظاری خارج از این چارچوب داشته باشد و در مقابل، مردم هم انتظار دارند و هم حق دارند که دولت در تمام رفتارها و تصمیمات خود، جانب عدالت و انصاف و درستکاری و شفقت را نگه دارد و چنان چه حکومت به وظیفه خود عمل نکند و یا فراتر از شریعت اعمال حاکمیت نماید، وظیفه اطاعت، از شهروندان ساقط می شود.
کارکرد حکومت و تأثیر آن در مشارکت
در اندیشه مسکویه، سه نوع کارکرد برای حکومت و تأثیر آن در گونه های مشارکت تعاونی پیش بینی شده است.
1 - انحراف حکومت از شریعت
در این مرحله، ممکن است تصمیمات و رفتارهای حکومت منطبق بر فضیلت های مورد اتفاق جامعه که ناشی از شرع هستند، نباشد; مثلا رابطه محبت و شفقت به خشونت و به اصطلاح معلم ثالث به «بطش شدید» و «عسف کثیر» تبدیل شود. اینها سبب می شود که «فهذه حال تنقصه من شروط الملک؛ این وضعیت خشونت بار، شرایط شهریاری را ضعیف کند.» و در نتیجه «یسقط من عین رعیته؛ از چشم شهروندان ساقط می شود.» مسکویه، انحراف شهریار را به طبیب غیر متخصص تشبیه می کند که مدعی تضمین سلامت و اعتدال مزاج مریض ها می شود; ولی در عمل با سوء تدبیر و ناشی گری، خود را رسوا می کند. شهریار نیز اگر در تدبیر و تصمیم گیری های خود، شرایط و ویژگی های منطبق با شریعت را مراعات نکند; «یستدعی من الناس ان یتدبروا بتدبیره فکیف لایزداد الناس من النفور عنه و الضحک منه؛ او انتظار اطاعت از مردم دارد; اما با از دست دادن شرایط، نه تنها مردم اطاعت نمی کنند; بلکه از او اعلام تنفر و انزجار دارند و حمایت خود را از او می گیرند.»
در نتیجه، مردم مشارکت خود را در صحنه سرنوشت سیاسی در قالب «النصیحة للامام» اعمال می کنند. به همین دلیل است که در «الهوامل و الشوامل» می گوید: «الاسفل الی النصیحة و الطاعة؛ مرتبه پایین، یعنی شهروند، در صورتی که شهریار واحد شرایط شرعی باشد، اطاعت می کند و در صورتی که انحراف پیدا کند، مهم ترین «حق» و «تکلیف» شهروندی انتقاد و نصیحت است.»
2- مخالفت حکومت با شریعت
در فلسفه سیاسی معلم ثالث، عنوان «ملک» برای حاکمی است که بر حسب شرع عمل کند و در صورتی که تصمیمات و رفتارهای او بر اساس شریعت نباشد، حکومت او با عنوان «غلبه» و حاکم با عنوان «متغلب» یاد شده است. در جامعه دینی که مردم پایبند به شریعتند، اعتقاد عمومی بر آن است که هرگونه مشروعیت و مشارکت، لزوما باید مبتنی بر دین باشد و در غیر این صورت، همه تعامل ها و تعاون های بین شهریار و شهروند; بلکه بین شهروندان نیز مختل می شود. در «تهذیب الاخلاق» حاکمان را مسؤول حفظ سلسله مراتب اجتماعی می داند. حاکم بر اساس عنصر «عدالت» که از شرایط شرعی حکومت است، باید این مراتب را حفظ کند; «و چون این مراتب محفوظ به عدالت تامه و مساوات حقیقیه نباشد و در آن انحراف ایجاد شود، فساد به او روی می آورد و ریاست ها دست به دست منتقل می شود و کارها وارونه می گردد. شهریاری به ریاست «تغلب» مبدل می گردد و به تبع آن، محبت شهروندان منقلب به عداوت گشته و همه سلسله مراتب ریاست را تحت تأثیر قرار می دهد و محبت اخیار مبدل به دشمنی، و بغض اشرار مبدل به محبت می شود و در آن وقت، الفت به نفرت و مودت به نفاق تبدیل می شود و هر کسی به دنبال منافع خود می رود; اگر چه به ضرر دیگران باشد. راستی از میان مردم برخیزد، خیرات مشترک از مردم دور شده، هرج و مرج که ضد نظام است، دایر و بازار تطاول و تعدی و خرابی پدیدار می شود، قوانین مردم داری که خداوند مرتب فرموده و حکمت آن را لازم شمرده، مضمحل و نابود گشته، اجتماع و تمدن به تفرقه و گمنامی و عاقبت به نابودی خواهد کشید.»
و این همان وضعیتی است که به تعبیر مسکویه در جای دیگر، «هذا الی ما یجمعه من بدیهة و المخالفة سبب الاستیحاش و علة النفور و اصل المعاداة؛ این وضعیت موجب مخالفت مردم [با حکومت] می شود و مخالفت هم سبب رمیدن و علت نفرت و ریشه دشمنی است.» بنابراین، مشارکت مردم به صورت مخالفت اعمال می شود.
3- انطباق کارکرد حکومت با شریعت
به نظر مسکویه، هم «قوام الملک بالشریعة» و هم «الدین اس و الملک حارس». دین اساس است و شهریار نگهبان آن بنابراین، حکومت باید همواره مراقب دین باشد «از این جهت است که ما گفتیم شهریار نگهبان دین، لازم است که بیدار بوده و در کارش مراقب باشد; کارها را به سستی نیندازد و به لذت های فانی خود را مشغول ننماید. بلند مرتبگی و غلبه را نخواهد، مگر از راه حقیقی آن; زیرا که چون از حدود مملکت غفلت کند، خلل و رخنه از آن جا پیدا و اوضاع آیین بر هم خورد و مردم در شهوات خود فرو روند و آشوب گران پیدا شوند و در نتیجه، هیات سعادت به شقات مبدل گردد; اختلاف و عداوت ها بالا گیرد; تفرقه در میان امت و ملت افتد; غرض شریف و مقصود والا از میان برود; نظام مخصوصی که صاحب شریعت را مقصود بود; از هم بپاشد; ساخته های خداوندی از هم بریزد، آن وقت نیازمند به تجدید نظر شود و تدبیرات را احتیاج به اعاده باشد و وجود امام حق و پادشاه عادل لازم افتد.»
وظیفه و حقوق مردم در فبال حکومت
از مجموع دیدگاه های مسکویه به خوبی استفاده می شود که در صورت انطباق عملکرد حکومت با دین، مردم وظیفه همکاری و تعاون و اطاعت دارند و برای انجام این وظیفه، آنها باید از حق «نظارت» دائم بر عملکرد حکومت و حاکمان برخوردار باشند. بنابراین، از مجموعه آنچه در موضوع زمینه های مشارکت بیان شد، می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
1 - نصیحت; زمینه ای است که در صورت انحراف حکومت، شهروندان می توانند در قالب آن حضور خود را در سرنوشت سیاسی نشان بدهند.
2 - اعلام انزجار و مخالفت; هرگاه حکومت از چار چوب قانون خارج شده و با آن مخالفت کند، مردم با اعلام مخالفت، حضور خود را در عرصه سرنوشت سیاسی نشان می دهند.
3 - پشتیبانی و حمایت; چنان چه حکومت در چارچوب قوانین مورد پذیرش جامعه عمل کند، مردم همکاری و تعاون با او را ادامه می دهند.
4 - نظارت; شهروندان برای اعمال «حق» خود و انجام «تکلیف» در موارد حمایت و یا نصیحت و مخالفت با حکومت، لازم است همواره بر اعمال حکومت نظارت داشته باشند.
منـابـع
سیدحسین نصر- تاریخ فلسفه اسلامی- ترجمه جمعی از نویسندگان- حکمت- تهران- 1383
م.م.شريف- تاريخ فلسفه در اسلام- تهران جهاددانشگاهي- 1374
محسن مهاجرنيا- فصل نامه علوم سیاسی
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها