نگاهی به زندگی و آراء ویلیام اوکامی (خداشناسی)
فارسی 4704 نمایش |کیفیت ارتباط خداوند با طبیعت
آیا فهمیدن با ممکنات آغاز می شود، یعنی با امور واقعی که ممکن است رخ دهد یا ممکن است رخ ندهد، یا با واجبات آغاز می شود؟ آیا نظم طبیعت تابع قوانین ثابتی است که اعمال آن را تعیین می کند یا نظم آزادی است که خالقش یا علتش آن را اراده کرده است؟ در قرن چهاردهم پرسشهای راجع به وجوب و امکان به طور وسیع مورد مناظره بود. یک دلیل برای بزرگ بودن این مناظرات ممکن است آن مشکلاتی باشد که اگر طبیعت تابع نظمی عقلی دانسته شود برمی خیزد، یعنی، تابع قوانینی که ذاتا حقند. اگر این چنین باشد، پس علت نخستین ممکن است مجبور به عاقلی به نظر آید. برای حفظ آزادی علت نخستین از هر نوع از ضرورت شخص می توانست بگوید که علت نخستین برای اراده کردن هرچه انتخاب می کند آزاد است، حتی بر خلاف آنچه در واقع اراده شده است. مناظره متمرکز در حول آن نوع قدرتی بود که خدا اعمال می کرد: اگر خدا قدیر است امکان ندارد محدود باشد، بنابراین قدرتی مطلق (absoluta potentia) وجود دارد که می تواند، به طور نمونه، حتی به انسانها دستور دهد از خدا متنفر باشند. از سوی دیگر، خدا قدرتی محدود است (potentia ordinata)، چون تابع اصل امتناع تناقض است.
اراده و اختیار خداوند
در نظم طبیعت فعل انسان یا نتیجه ی ضرورت است یا اختیار؛ اراده و ضرورت نمی توانند با هم وجود داشته باشند یا بر هم منطبق باشند. اما آیا آنها می توانند در خدا منطبق باشند؟ آیا اراده ی خدا می تواند در بالاترین حد آزاد باشد و با این وصف در بالاترین حد معقول و خیر باشد؟ پرسشهای دیگر، مربوط به وقایع در زمان، از مناظرات سنتی بر سر قضا و قدر توسعه یافت. اگر خدا آزاد است بر خلاف آنچه اراده می کند اراده کند، آنچه اتفاق می افتد ضروری نیست. اگر خدا، مثلا مانند مراقبت کننده رفت و آمد هوایی بر حرکات هوانوردی در فرودگاهی شلوغ نظارت می کند، او از عقلش برای ملاحظه ی امکانهایی استفاده می کند که سپس به دنبال انتخابی که او می کند صادق یا کاذب می شوند، و این انتخاب حکمی است که عقل می کند و اراده به عمل درمی آورد. آنچه در نتیجه ی این امر اتفاق می افتد ضروری نیست؛ ممکن است پیش بینی شده باشد و بخشی از یک راهبرد باشد، اما، حتی اگر طرح ریزی شده و پیش بینی شده اتفاق می افتد، هنوز ناگزیر نیست.
اگرچه خدا از نظر برخی آنچه را اتفاق خواهد افتاد می داند، غالب متفکران قرن چهاردهم بر این باور بودند که خداوند آزاد است طور دیگری غیر از آنکه می داند و می کند بداند و بکند. وقتی به ملاحظه ی گزاره های راجع به وقایع در زمان می پردازیم و می خواهیم بدانیم آیا آنها ضروری یا ممکن، صادق یا کاذب، هستند با شماری از پرسشها روبرو می شویم. مثالی مشهور بزنیم، اگر درست است که «دجال خواهد آمد»، این گزاره امکان ندارد کاذب شود. بنابراین، اگرچه آنچه درباره ی آینده گفته شده است هیچ امکانی وجود ندارد، دست کم در مورد این واقعه آینده که به طور تغییر ناپذیر و ضروری صادق است.
ویلیام اوکامی در صدد حفظ ممکنات آینده بود او مدلل ساخت که هم گذشته و هم حال، بر خلاف آینده، ضروری است؛ آنچه اتفاق افتاده است و آنچه در حال اتفاق افتادن است امور واقعند. از نظر اوکامی، وقایع گذشته و حال وقایع ممکن نیستند، چون غیر از آنکه اتفاق افتاده اند یا اکنون در حال اتفاق افتادنند دیگر امکان رخ دادن آنها وجود ندارد. اوکامی می گوید که «فیلسوفان و خداشناسان عموما اذعان دارند که خدا نمی تواند آنچه را گذشته است گذشته نشده سازد بی آنکه بعد از آن همواره سخن گفتن از این امر صادق باشد که آن گذشته بود.» در اینجا به نظر می آید که اوکامی درباره امتناعی منطقی می نویسد.
قضای الهی
یک مسئله خاص برای اختیار یا آزادی اراده قضای الهی بود، اعتقاد به اینکه خدا اراده می کند که برخی انسانها در حیات آینده بعد از مرگ از سعادت برین برخوردار شوند و برخی دیگر نه. اوکامی به تمایزی میان یک اراده ی الهی تعیین کننده ی مقدم و یک اراده ی الهی تعیین کننده ی تالی متوسل می شود: «اراده ی خدا دوگانه است، اراده تعیین کننده (voluntas beneplaciti) و اراده وحیانی (voluntas signi).» اراده ی وحیانی خدا از طریق فرمانها و اندرزهای او شناخته می شود؛ اراده ی تعیین کننده هر آن چیزی است که خدا می خواهد به وجود آید و این اراده ممکن است مقدم یا تالی باشد. اگر تالی باشد، مانع شدن از آن ممکن نیست؛ هیچ چیز نمی تواند با آن مقابله کند. اما این همه ی ممکنات آینده را نیز کنار نمی زند، چون اراده ی تعیین کننده ی تالی خدا را چیزی حال یا گذشته تعیین نمی کند.
از سوی دیگر، اراده ی تعیین کننده ی مقدم خدا با اختیار بشری همکاری می کند: خدا به مردمان اجازه می دهد از اختیارشان استفاده کنند، اما به طور مقدم اراده می کند آنان سعادت برین را هدف قرار دهند. برخی مردمان از پیروی از این اراده ی مقدم خدا سرباز می زنند: «اگرچه هیچ چیز نمی تواند بر خلاف اراده ی تعیین کننده (تالی) خدا رخ دهد، رخ دادن چیزی بر خلاف اراده ی مقدم یا وحیانی خدا ممکن است.» موضع اوکامی ممکن است تا اندازه ای به واسطه ی باز پس بردن قضا به نقطه ای که در آنجا خدا رستگاری همه ی مردمان را اراده می کند و این اراده به واسطه ی کسانی که بر خلاف آن عمل می کنند به انجام نمی رسد تضعیف کننده ی قضا به نظر آید. اما اوکامی افزوده است که از اراده ی تعیین کننده ی تالی خدا نیز نمی توان ممانعت کرد؛ به عبارت دیگر، قضا چیزی است که در آینده بالفعل خواهد شد، نه چیزی که در گذشته بالفعل بود.
علم سابق خدا
یک مسئله ی مرتبط با این بحث مسئله ی علم سابق خدا نسبت به ممکنات آینده است: اگر خدا به یقین می داند که مردمان در آینده چه خواهند کرد، برای اختیار بشر چه نقشی وجود دارد؟ و به فرض آنکه مردمان اختیار دارند، خدا چگونه می تواند به یقین بداند که آنان انجام دادن چه کاری را انتخاب خواهند کرد؟ اوکامی می نویسد: «می پرسم که آیا تصمیم اراده ی مخلوق ضرورتا از تصمیم اراده ی الهی نتیجه می شود یا نه. اگر چنین است، پس فعل اراده ضروری است، به همان سان که آتش (ضرورتا گرم است)، و لذا از شر شایستگی و ناشایستگی آزاد است. اگر چنین نیست، پس تصمیم اراده ی مخلوق نیازمند اراده ای است که به طور مصمم می شناسد یا جزء دیگرانتخاب آینده.»
در این مثال، اراده ی مخلوق می تواند با تصمیم اراده ی خدا مخالفت کند، و خدا علم مشخصی نسبت به آنچه اراده ی مخلوق می تواند تصمیم بگیرد ندارد. اوکامی یکبار دیگر به تمایز میان اراده ی تعیین کننده ی مقدم و تالی خدا متوسل می شود. اراده ی مقدم تعیین می کند که مردمان اختیار و عقل داشته باشند و فرمانها و اندرزهایی برای هدایت آنان در مسیر کردن انتخابهای محمود به آنان داده شود؛ این تضمین نمی کند که خدا نسبت به آنچه انتخابها خواهند بود علم سابق دارد. به هر تقدیر، اراده ی تعیین کننده ی تالی خدا، در حالی که ممکن است ما را به فهم سازگاری قضا و اختیار بشری برساند، به اوکامی در تبیین سازگاری علم خطاناپذیر و سابق الهی و اختیار بشری کمکی نمی کند. در اینجا اوکامی با اسکاتس مناقشه می کند، چرا که او گمان می کرد که علم سابق خدا خطا ناپذیر است. اوکامی مدلل ساخت که اراده ی تعیین کننده ی تالی خدا با توجه به صدق امر ممکنی در آینده ممکن است: وقتی چیزی به طور ممکن تعیین می شود، از آن رو که هنوز ممکن است که تعیین نشود و ممکن است که هرگز تعیین نشده بوده باشد، آدم نمی تواند شناختی یقینی و خطاناپذیر بر اساس چنین تعیینی داشته باشد... خدا نمی تواند بر اساس چنین تعیینی شناختی یقینی از ممکنات آینده داشته باشد... من مدعی هستم که ناممکن است به طور واضح نحوه ی علم خدا به ممکنات آینده را بیان کرد.
اسکاتس و اوکامی حملات قرن چهاردهم به ضرورت گرایی فلسفی را هدایت کردند. هم اسکاتس و هم اوکامی در صدد آزاد کردن خدا از محدودیت و از اتکا بودند. بدین ترتیب اوکامی ماهیات و کلیات و مثل و شناخت علل را کنار می گذارد. خدا برای شناختن نیازی به مثل ندارد. خدا بودن دانستن همه چیز است. خدا برای ایجاد معلولها نیازی به علل ثانویه ندارد و انسانها نمی دانند خدا چه وقت از استفاده از علل طبیعی بی نیاز است. علیت مفهومی متواطی است: برای قوه الهی چنانکه در طبیعیات است و چنانکه در افعال فهم است یکسان است. شیوه ی متعارف مدرسی برای جستجو فهم فلسفی از ایمان کنار گذاشته شد. اوکامی، مانند دانز اسکاتس، مضمون قدرت مطلق خدا، آزادی مطلق خدا، و ناتوانی انسان از مراقبت از فعلش به وسیله ی عقل را توسعه داد. اما این برای اوکامی لازم نیاورد، نه چندان بیشتر از اسکاتس، که اوکامی «اراده ی الهی را صرفا بیان کننده ی قدرت بینگارد.» خدا خیر و رحمت نامتناهی نیز هست.
منـابـع
فردریک کاپلستون- دیباچه ای بر فلسفه قرون وسطی- ترجمه مسعود علیا- تهران- ققنوس- 1383
محمد ایلخانی- تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس- تهران- سمت- 1379
کریم مجتهدی- فلسفه در قرون وسطی- تهران- امیر کبیر- 1379
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها