تاثیر مکتب اشراق بر تفکر اسلامی چینی در سده ی هفدهم (دیدگاهها)

فارسی 7010 نمایش |

دیدگاههای مطرح شدۀ مکتب اشراق در آثار اسلامی چینی

دیدگاههای مکتب اشراق ایرانی در آثار اسلامی چینی در سده ی هفدهم آثار اسلامی چینی، نه تنها به توضیح آراء و دیدگاههای سنتی اسلامی پرداختند، بلکه آیین کنفوسیوس را نیز در خود جذب کردند و تغییر دادند و مهمتر اینکه آراء و دیدگاههای مکتب اشراق ایرانی را مطرح کردند. سهروردی، مکتب اشراق ایرانی را بر اساس آراء غزالی و حلاج بنیاد نهاد. این مکتب از نظریه ی نور قدسی گرفته شده بود که مدتهای طولانی در جهان اسلام وجود داشت. مکتب اشراق به دیدگاههای زیر معتقد بود: ذات خداوند مطلق و غایی است. خداوند نور برین است. هر آنچه در جهان وجود و حضور دارد، از نور است و نور، منشأ اصلی همه چیز است. نور خداوند بر کل جهان حاکم است و نظم عالم اکبر، اجرام سماوی و کهکشانها را تعیین می کند. هر آنچه در جهان هست، به درجات مختلف، از نور و سایه تشکیل شده است: بدون نور هیچ چیز ممکن نیست وجود داشته باشد؛ نور منبع معرفت انسان نیز هست و در تابش نور، می توان به معرفت و حقیقت دست یافت. آنچه مخلوقات را به شناخت می رساند، تابش نور مطلق خداوندی است. در نفوس خلق، نور باطنی وجود دارد و خلق باید نفوس خود را با ریاضت و طریقه تزکیه کند. طریقه، راهی است که خلق در آن تابش نور را طلب می کند.
مکتب اشراق مقام طریقه را به مرتبه ی فلسفه تصوف ارتقا می دهد. در اینجا، باید توضیح داد که منظور از نور، فقط، مجاز است؛ زیرا طبیعت یکتاپرستی با نوری که متشکل از ذات مادی با مشخصه ی موجی باشد، سازگار نیست. تا سده ی هفدهم، مکتب اشراق عرفانی اصفهان که نماینده ی آن ملاصدرا (1571ـ 1640) بود، تمام آراء مکتب اشراق را پذیرفته و آنها را توسعه داده بود. ملاصدرا معتقد بود که کل جهان، حاصل نور وجود و خداوند است. نور الله مبدأ اصلی همه ی اشیاء و بی انتهاست. همه ی اشیاء جهان و تغییرات آنها ظهورات گوناگون تابش نور بی پایان وجود خداوندی است. فقط، با تزکیه نفس است که می توان به مساحت وحدت عرفانی وارد شد. درک ذاتی که خود خداوند آن را اعطا می کند، بالاترین مرتبه ی معرفت است و می تواند مردم را به انسان کامل تبدیل کند.
این نظریه در سده ی هفدهم بر آثار اسلامی، چینی اثر گذاشت و نویسندگان این آثار اسلامی، در مراحل اولیه، این نظریه ی عرفانی را پذیرفتند و مورد ستایش قرار دادند. در کل، دیدگاههای گوناگون مکتب اشراق که در آثار ایشان مطرح شده، به شرح زیر است.

نظریه ی آفرینش به وسیله ی نورالله

الله نور است، نور راستین. تنها مبدأ و پایه ی تمام اشیاء و تمام معارف عقلانی، پرتوی از نور راستین است. «در همه چیز، ظهورات الله است.» تمام معارف عقلی ذاتی از آن نور پدید می آید. وانگ دای یو (Wang Daiyu) و ماژو (Ma Zhu) معتقد بودند که منشأ تمام اولیاء، ارواح قدسی، ملائکه، شیطان، ابلیس، حس، خاک، پرندگان، جانوران، آسمان، خورشید، ماه، ستارگان، آب، خاک، باد، آتش، سبزه، چوب، فلز، سنگ و... این معارف است. اما وو زونکی بر زندگی باطنی و معرفت عقلی تأکید می کند. اینها مثل تمام اشیاء هستند. موژو (Mu Zhu) نیز به این دیدگاه معتقد است؛ یعنی پس از آنکه تمام معارف عقلی باطنی از نور خداوندی پدید آمدند، تمام اشیاء بر اساس مثل خود آفریده شدند. این نظریه، پارادکسی است در مقابل اصول بنیادی اسلام.

نظریه ی بازتاب نور ایمان
نویسندگان چینی معتقد بودند که ایمان مردم، نور خداوند است، اما نه نور حاصل از یادگیری و ریاضت. ایمان، خود نور الله است و احساس یا نوری است که در درون وجود دارد و می تواند برای کشف حقایق به استدلال بپردازد و جمادات و امیال را مشاهده کند. هدف خداوند از دادن نور ایمان به مردم متوجه کردن ایشان به الله است. مردم پس از تولد، بر تابش نور بیرونی متکی هستند تا آن زمان که نور درونی ایشان به تابش بیاغازد و سرانجام، به قلمرو بازتاب برسند که در آن الله را با نور باطنی خود دریابند. اما چون حقیقت پیچیده است و عمر ما نیز بسیار کوتاه و در جهان وسوسه ها و موانع بسیار نیز وجود دارد، مردم نمی توانند الله را درک کنند و به او رو بیاورند. بنابراین، مردم باید آلودگیهای این جهان فانی را از خود بزدایند و نفس خود را تزکیه کنند تا از تابش نور بیرونی برخوردار شوند. از سوی دیگر، باید تحقیق کنند؛ زیرا تحقیق فرمان خداوند به تمام مردان وزنان است. آنان باید کتب مقدس را مطالعه کنند که چراغی فرا روی ایشان است.
ایمان، نور دلهاست؛ فقط، هنگامی که نور بیرونی به درون وارد شود، نور درون می تواند بتابد. نور درونی ایمان، فقط، با کمک تابش نور بیرونی جلوه گر می شود. چون همه ی اشیاء محصول نور هستند، نور می تواند در همه چیز باشد. الله، پیامبر، اسلام، امامان، کتب آسمانی، مساجد، عابدان، نفوس و... همه تجلیات نور هستند. «امام، نور الله است و می تواند به مردم بفهماند که ذات الله، نور است؛ می تواند بفهماند که نور الله، خود الله را نیز ظاهر می سازد.» «من می توانم به خدا تکیه کنم تا به من نور درونی عطا کند، بدین ترتیب، می توانم اصل خالص خویش را منور سازم. رسول اکرم، حضرت محمد (ص) فرموده است: اگر مردم خود را بشناسند، می توانند خداوند تمام مخلوقات را بشناسند.» در یک کلام، مردم به هنگام زاده شدن، از نور خداوندی بر خوردار می شوند، سپس با کمک تابش نور بیرونی، نور درونی ایشان ظاهر می شود و نور ایمان به الله را منعکس می کند؛ سرانجام، ایشان به قلمرو وحدت عرفانی وارد می شوند.

نظریه ی ترکیب دو قوس نور (یعنی توحید عرفانی)

ترکیب این دو قوس نور نشان می دهد که نور خداوند ظاهر می شود، گذشته و آینده فرد را تجربه می کند و سپس با الله و یگانه می شود. نور الله قوسی از گذشته ی انسان است و پس از مرگ او، به قوس دیگری تبدیل می شود و با خداوند ترکیب می گردد. این دو قوس می توانند به صورت یک دایره ی کامل با هم ترکیب شوند. چنان که لیوژی در کتاب خود گفته است: «گذشته در حال نزول و آینده در حال صعود است و آن گاه، این دو قوس با یکدیگر ترکیب و به دایره تبدیل می شوند. همه ی مردم می توانند به قلمرو وحدت عرفانی وارد شوند و این امر، فقط، برای کسانی که ریاضت کشیده اند ممکن است.» نظریه ی اشراق مانند جاده ای است به شکل دایره که در آن، مردم از سوی الله می آیند و به سوی الله باز می گردند.

نظریه ی حجب
حجب، موانع بین الله و مردم است، «بین الله و مردم، 70000 حجاب با سایه روشنهای متفاوت وجود دارد.» زندگی مردم از بدو تولد، حرکت از نور به سوی تاریکی است. هر چه به حجابهای تیره تر نزدیک تر می شوند، از الله دورتر می شوند. راه بازگشت به سوی خداوند، راهی است که در آن از حجابهای تیره تر به سوی حجابهای روشن تر می روند. مردم باید خود را از مزاحمت رویدادهای این زندگی مادی رها سازند. «گاهی، هنگامی که نفس انسان، کاملا، خالص است، تمام حجابها کنار می رود و این ظهور الله است.» پس از تحمل ریاضات و تزکیه ی نفس از هر نوع کبر و هوا می توان از میان حجابها گذشت، به سوی شرایط نخستین بازگشت و به طرف الله رفت.

دلایل پذیرش مکتب اشراق ایرانی در سده هفدهم توسط آثار اسلامی چینی

از آنچه گفتیم می توان دریافت که حکمای چینی دیدگاههای مکتب اشراق ایرانی را پذیرفته بودند و این دیدگاهها را در محیط فرهنگی هان چینی مطرح کردند. اما چرا حکمای چینی در سده ی هفدهم، دیدگاههای مکتب اشراق ایرانی را پذیرفته بودند؟ مبادله ی فرهنگی میان چین و ایران تاریخی طولانی دارد. مسلمانانی که در دوران سلسله ی یوان (Yuan) (1271-1338) از ایران به چین آمده بودند، از طرف دربار سلسله ی یوان، از پرداخت مالیات معاف شدند. پادشاهی ایران که به دست مغولان در ایران تأسیس شده بود، با دربار سلسله یوان، روابط دوستانه داشت. در آن زمان، فارسی، مغولی، و چینی سه زبان رایج در چین بود. جمال الدین، منجم ایرانی نجوم اسلامی را وارد چین کرد. چند پزشک ایرانی در چین به طبابت پرداختند. حکومت یوان، هویی ـ هویی ـ گوان (Hui-Hui-Guan) را تأسیس کرد که در آن، به ویژه زبان فارسی تدریس می شد. صوفیانی چند نیز به چین آمدند تا اسلام را تبلیغ کنند و در پایان سلسله مینگ و آغاز سلسله کینگ، چند کتاب تصوف نیز به چین وارد شد. گویی ژنگ یائویی، اثر ژانگ ژونگ، مجموعه یادداشتهایی بود که ژانگ ژونگ از تعالیم آشیگه درباره ی آراء صوفیان جمع آوری و به چینی ترجمه کرده بود. آشیگه، صوفی هندی بود. ژانگ ژونگ، در اثر خود، سی پیان یائو دائو، به برخی آثار متصوفه مانند مرصاد و لوایح که در میان مسلمانان چینی منتشر شده بود، اشاره می کند. وانگ دایی یو و ژانگ ژونگ، آراء و حکایات صوفیان مشهور اعصار میانه، مانند ربیعه (719-801)، بسطامی و منصور حلاج (857ـ927) راباز گو کردند.
برخی از سلاسل صوفیه در شمال غربی، ابن عربی (1165ـ1240) را شیخ محی الدین خوانده و به هنگام نماز، او را دعا می کنند. فتوحات مکیه ابن عربی و مثنوی رومی آثاری هستند که حکمای صوفی به طور گسترده، مطالعه می کنند. کتابهای اهل تصوف ایران که به عنوان کتاب درسی انتخاب شده اند، عبارتند از: مرصاد، لمعات، اربعون، خطب، گلستان و منهاج الطب. کتب فوق که در مساجد اسلامی چینی مطالعه می شد، نشان می دهد که قبل از پیدایش آثار اسلامی چینی، مکتب اشراق ایرانی تأثیر خود را در مسلمانان چینی گذاشته و راه را برای پیدایش آثار اسلامی چینی در سده ی هفدهم گشوده بود.

خاتمه
ملاصدرا در سده ی هفدهم در ایران نظریه اشراق سهروردی را پذیرفت و گسترش داد. ملاصدرا برای بنای ساختار فلسفی خود، آراء ابن سینا، و ابن عربی (980ـ1037) را با هم ترکیب کرد. او حکیم بزرگ مسلمان ایرانی بود. آثار اسلامی که به دست حکمای چینی، وانگ دایی یو، لیوژی و دیگران به زبان چینی نوشته شده بود نیز، به روشنفکران هان نشان داد که اسلام دینی عالی مرتبه است و به مسلمانان چینی که فقط، چینی می دانستند و نه عربی یا فارسی، امکان داد تا اسلام را از متون چینی بیاموزند. گفته شده است که نوشتن آثاری به زبان چینی در توضیح اسلام، نوزایی اسلام چینی است. این نظریه، بسیار منطقی است. ملاصدرا، وانگ دایی یو، لیوژی و برخی حکمای دیگر، همه احیا کنندگان اسلام در جهان شرق در سده ی هفدهم بودند.

منـابـع

کانون ایرانی پژوشگران ایرانی فلسفه و حکمت

Wang Dai Yu Zheng jao Zheng Quan, Qing Zheng Da Xue, Xi Zhong Zheng Da

Lin Zhi, Tian Fang Zing Li, Tiang Fang Diun Li, Tiang Fang Zhi Sheng Shi Lu

Mazhu, Qing Zhung Zhi Nan

A shi Ge speaking and Zhang Zhong translating Gui Zheng Zong Yi

Zhang Zhong translated Si Plan Yau Duo

Wu zun qi translated Gui Zheng Yao Duo

Wan Xao Ein is Chief editor of Chinese Islamic Encyclopedia

Jing Yi jin, Discussing the Idea of Illumination from Ahlla in first Chinese Islamic Books, The World Religious Study, 1985, vol. 4

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد