تاثیرات و فعالیت های سیدجمال الدین اسدآبادی
فارسی 7314 نمایش |پیدایش روحیه ی تجدد
وفاق و پیوندی که سرانجام توسط حکمای اشراقی، از سهروردی تا ملاصدرا، میان فلسفه و کلام به وجود آمد پایگاه فلسفه را در ایران استوار ساخت و زمینه را برای پیدایش «تجدد» در کشورهای اسلامی هموار کرد. استمرار حکمت اسلامی، خاصه صورت شیعی آن را به خوبی می توان در سلسله ی طولانی فیلسوف- متکلمانی (متألهانی) که حامل سنت حکمت اشراقند مجسم دید؛ سرآمد این فیلسوف- متکلمان، ملاصدراست که او را باید بزرگ ترین قهرمان این سنت در دوران جدید محسوب کرد. جمال الدین افغانی که نخستین متفکر اصیل اسلامی در دوران تجدد است، تا حدودی محصول همین سنت و سخنگوی روحیه ی سنت شکنی جدیدی بود که طلیعه ی اسلام در قرون سیزدهم و چهاردهم/ نوزدهم و بیستم است.
تولد، تحصیل و سفر به ممالک اسلامی
جمال الدین که در 1255/1839 در اسدآباد همدان ایران (موضوع زادگاه سیدجمال الدین از مسائلی است که همواره میان نویسندگان ایرانی و غیر ایرانی شرح حال وی مورد اختلاف بوده است، هر چند از مجموع اسناد و دلایلی که در دست است زادگاه وی را اسدآباد همدان نشان می دهد. در هر حال با توجه به قرار گرفتن افغانستان در محدوده تمدنی ایران و اینکه در آن زمان هنوز جزو خاک ایران هم بوده، سیدجمال ایرانی است.)، یا به قول خودش در اسدآباد افغانستان به دنیا آمد، همراه با خانواده ی خویش به قزوین و سپس به تهران رفت و در آنجا در محضر آقا سید صادق که معروف ترین متکلم شیعه ی آن عصر در تهران بود و به تلمذ پرداخت. پس از چندی از تهران به نجف، یعنی به مرکز علوم دینی تشیع رفت و به مدت چهار سال در حلقه ی شاگردان فقیه و متکلم نامدار شیخ مرتضی انصاری درآمد. در 1269/1853 راه هند در پیش گرفت و در آنجا با علوم غربی آشنایی حاصل کرد و بالاخره از رهگذر همین سیر و سفر بود که چار گوشه ی عالم را، از حجاز و مصر و یمن و ترکیه تا روسیه و انگلستان و فرانسه درنوردید. یکی از معروف ترین سفرهای او، سفر وی به مصر در 1286 / 1869 و از آنجا، پس از اقامتی کوتاه، به استانبول است. در استانبول، نخست به گرمی مورد استقبال قرار گرفت، اما دیری نگذشت که تعصب و سوء ظن او را ناچار ساخت تا پایتخت عثمانی را ترک کند. در 1288/ 1871 به مصر بازگشت و در آنجا به مدت هشت سال رحل اقامت افکند و در همین دوره ی اقامت بود که نخستین ثمرات تأثیر عظیم فکری و سیاسی او در روشنفکران آن دیار ظاهر گردید. در میان شاگردان او در مصر نویسندگان برجسته ای از قبیل ادیب اسحاق و سیاستمدارانی مانند عرابی پاشا و بسیاری دیگر وجود داشتند. اما بزرگ ترین شاگرد و همکار مادام العمر او شیخ محمد عبده بود که خود یکی از ارکان نهضت تجدد طلبی در خاور نزدیک به شمار می رود.
سفر به دیار تجدد
سفر قابل ذکر دیگر او، سفر وی به پاریس است، او در این سفر با همکاری محمد عبده به سال 1301 / 1884 دست به انتشار مجله ی پرشور و احساسی به نام عروة الوثقی، زد که منادی اتحاد مسلمین و احیای خلافت اسلامی بود. وی در پاریس همچنین با ارنست رنان فیلسوف و مورخ فرانسوی، ملاقات کرد و او را عمیقا تحت تأثیر خود قرار داد. به رنان، در اثر مذاکره با وی، این احساس دست داد که گویی با رفیق آشنایی، هر چند پیرتر از خود، سخن می گوید و یکبار دیگر همان دعوت به تعقل و تفکر آزادانه را که قرنها پیش ابن سینا و ابن رشد مطرح کرده بودند، از او می شنود. سید جمال در 1309/1892 مجددا به استانبول رفت و این بار از جانب سلطان عبدالحمید عثمانی که پرچمدار نهضت اتحاد مسلمین بود و هم از این رو متفکر و مبلغی مانند سید جمال را می شناخت، عزت و حرمت تمام یافت. لکن به سبب حسادتها و دشمنیهای شخصی و ناسازگاریهایی که بخشی از عالم اسلام را به بخش دیگر به مقابله وا می داشت همکاری میان آن سلطان و این حکیم به جایی نرسید. سید جمال در 1315/ 1897 در اثر بیماریهای ناشی از جراحی دهان درگذشت، هر چند مطابق بعضی اقوال، مرگ او ناشی از مسمومیت بود.
آشنایی با محمد عبده
سیدجمال در خلال دومین سفر خود به مصر در 1288/1871 با محمد عبده، که بعدها بزرگ ترین پیرو و مروج حقیقی عنصر دینی در تعالیم او در خاورمیانه گردید، آشنا شد. عبده که در 1265/ 1849 در محله ی نصر در مصر به دنیا آمده بود، مدتی بعد به طنطا رفت و در آنجا به فراگیری ادبیات عربی و معارف دینی به سبک و سیاق قدیم مشغول شد. در طنطا، با آنکه در اوایل به درس رغبتی نداشت، با شیخ درویش برخورد کرد و هم او اولین استادی بود که زندگانی وی را عمیقا تحت تأثیر خود قرار داد. در 1283/ 1866 عبده وارد جامعه ی الازهر، حوزه ی بزرگ دروس اسلامی، شد و چهار سال در آنجا ماند و در همین جا بود که برنامه ی درسی کهنه و روشهای آموزش قدیمی مرسوم در الازهر او را به خود آورد.
نقص بزرگی که در برنامه ی درسی به چشم می خورد فقدان دروس کلام و فلسفه بود. ایرانیها به این علوم اهمیت بسیار می دادند و سیدجمال که بر وفق سنت ایرانی تربیت شده بود، تدریس علنی این درسها را، که در الازهر بدعت محسوب می شد، آغاز کرد و عبده هم از آغاز، مجذوب این استاد غریبه شد. اما پیش از اینکه به تحصیل در این دروس خطرناک مشغول شود نظر شیخ درویش را جویا شد. این مرشد صوفی نه تنها ترس او را زایل ساخت، بلکه به وی اطمینان داد که فلسفه (حکمت) و علم دو طریق امن و دو راه درست نیل به معرفت و عبودیت خداوندند و جز جاهلان و سبک سرانی که عنودترین دشمنان خدا هستند کسی این علوم را بدعت نمی شمرد.
محور تعلیمات سیدجمال
تعلیمات سیدجمال به محمد عبده حول محور منطق و کلام و نجوم و مابعد الطبیعه و خاصه عرفان اشراقی دور می زند. علاوه بر این مطالب انتزاعی، این استاد نابغه و ذوالفنون، در این شاگرد و مرید خود، به رغم گرایشهای صوفی مشربانه ای که او در ابتدا از خود بروز داده بود، یک روح اجتماعی دمید. تا آن زمان اقبال و توجه به امور اجتماعی، به علت بی رغبتی عامه ی مردم و فقدان مؤسسات شاخص در این امور، در مصر تقریبا بی سابقه و ناشناخته بود. سیدجمال نه تنها روح آزادمنشی را در شاگرد خود را برانگیخت، بلکه فعالانه رهبری نهضت آزادی ملی و آزادی فکری را در مصر به دست گرفت و عبده، به وضوح رهبری تجدید حیات فکری مصر جدید را در وجود او متجلی دید. سیدجمال به مدد احوال عارفانه ی خویش توانست اعتماد مرید خود را به خود جلب کند و سرانجام او را از آن رخوتی که معمولا در اثر تصوف در نفوس ضعیف پدید می آید وارهاند. محمد رشید رضا که شاگرد و نویسنده ی شرح حال اوست، به نقشی که معلم اول او در تصوف، یعنی شیخ درویش در تشویق وی به قدم نهادن در صحنه ی فعالیتها و خدمات اجتماعی داشته و سهم تصوف به عنوان مدخلی بر این تحول، اشاره کرده است.
تأثیر در نهضت مذهبی و فکری مصر
دیری نگذشت که عبده در آموزشهایی که به عموم مردم می داد با متکلمان مرتجعی که وی را به انحراف از سنت متهم می کردند درگیر شد. درسهایی که در الازهر تدریس می کرد جمع کثیری از طلاب را به سوی او جذب می نمود، اما مطالبی که در فلسفه و اخلاق و حتی کلام مطرح می ساخت موجب آن بود که سوء ظن علمای محافظه کار آن مؤسسه ی قدیمی برانگیخته شود. رهیافت او به این مباحث در امور نظری و دانشگاهی منحصر نمی شد و چنین بود که در گفتارهایی که در باب مقدمه ی ابن خلدون ایراد نمود تحلیل آن مورخ معروف را بر اوضاع مصر تطبیق کرد و از این طریق در شاگردان خویش روح استقلال و آزاد فکری جدیدی دمید. در اینجا بر سر آن نیستیم تا همه ی مسئولیتهای اجتماعی این متفکر بزرگ و جامع الجهات را به تفصیل و با ذکر فراز و نشیبهای آن بیان کنیم، همان بس که بگوییم که وی مقام سردبیری «مجله ی رسمی» تا عضویت در شورای عالی آموزش و پرورش و از عضویت شورای اجرایی الازهر تا منصب مفتی اعظم مصر، توانست نقش مؤثری در نهضت بیداری مذهبی و فکری مصر ایفا کند. از میان وقایع مهم حیات فکری او، می باید یکی به سر دبیری مشترک او و سیدجمال در مجله ی عروة الوثقی در 1301/1884 اشاره کنیم و دیگری عهده دار شدن کرسی تدریس در مدرسه ی سلطانیه ی بیروت، که یک سال پس از این تاریخ صورت گرفت. در این مدرسه وی به تدریس مباحث لغوی و ادبی و فقهی مرسوم پرداخت. و علاوه بر آن تدریس دروس فراموش شده ای از قبیل فلسفه و منطق و کلام را نیز در وجهه ی همت خود قرار داد.
شیخ محمدرضا، تربیت یافته مکتب سیدجمال
شاگرد بزرگ و جانشین محمد عبده شیخ محمد رشیدرضا (متوفی 1354/ 1935) بود. وی که در طرابلس لبنان به دنیا آمده بود و در همانجا درس خوانده بود در 1315/ 1897 به قصد استفاده از محضر عبده به مصر مهاجرت کرد. رشیدرضا، گرچه در اوایل به تصوف گرایش داشت، با خواندن عروة الوثقی آتش غیرتش برای اصلاح و جوانی بخشیدن به اسلام، یعنی همان کاری که سید جمال و عبده آن را مهم ترین وظیفه ی مسلمانان حقیقی در عصر جدید می دانستند، بر افروخته شد. فعالیت تبلیغی رشیدرضا با انتشار مجله ی المنار در 1316/ 1898 مجال ظهور یافت. غرض از نشر المنار تبلیغ اسلام و دفاع از حقانیت ارزش های جاودانه ی آن بود. این مجله، که می باید آن را ادامه ی عروة الوثقی محسوب کرد در پایان نخستین سال انتشار به توقف انجامید. در المنار نیز مانند عروة الوثقی وجهه ی همت ایجاد وحدت اسلامی و تأسیس امپراتوری واحد اسلامی به ریاست سلطان عثمانی بود. محور اصلی برنامه های اصلاحی المنار این عقیده بود که نظام اعتقادی اسلام، نظامی تام و تمام است و مسلمین می باید به صراط مستقیم و سیره ی «سلف صالح» که قبل از رواج بدعتها و منازعات از پرتو نور قرآن و حدیث روشن و آشکار بوده باز گردند.
زمینه های سلفی نوگرایان اسلامی
تفسیر و تعبیر اصول گرایانه ی رشیدرضا از اسلام، تقریبا چیزی اضافه بر آنچه قبلا ابن تیمیه در قرن هشتم/ چهاردهم و یا سیدجمال و عبده در قرن سیزدهم/ نوزدهم گفته بودند نداشت. حداکثر این بود که همان اصرار و تأکید حنابله ی جدید برای بازگذشت به سیره ی پسندیده ی «سلف صالح» در لباس تعابیری که بر قامت اوضاع و احوال سیاسی و فرهنگی مسلمین در آغاز قرن بیستم میلادی برازنده بود، عرضه شده بود و این همان ندایی است که طنین آن هنوز هم در محافل روشنفکران مصر و سایر کشورهای اسلامی به گوش می رسد.
منـابـع
م . م . شريف- سير فلسفه در اسلام- تهران- مركز نشر دانشگاهي- 1370
سیدمحمد طباطبايي- سيد جمال الدين اسدآبادي و بيداري مشرق زمين- انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي- تهران- 1370
کریم مجتهدي- سيد جمال الدين اسدآبادي و تفكر جديد- نشر تاريخ ايران- تهران 1363
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها