حضرت عیسی علیه السلام
فارسی 14739 نمایش |نقطه مرکزی اندیشه مسیحیت، حضرت عیسی مسیح است. مسیح از «مشیاح» (مسیاح) کلمه ای عبری است، به معنای «مسح شده» (تدهین شده) یا به معنای «مبارک».
عیسی (ع) از نظر کتاب مقدس
قدیمی ترین منبع موجود در مورد هویت حضرت عیسی (ع) کتاب عهد جدید است. در رساله های پولس و انجیل مرقس که نخستین نوشته های مسیحیند سخنی از اصل و نسب آن حضرت نیست، که این مطلب می تواند دلیلی بر ناآشنایی این دو نویسنده با گذشته تاریخی وی باشد. در نامه های پولس، عیسی (ع) نه یک بشر، بلکه خداوندی است که برای آمرزش گناهان بشر از آسمان به زمین نزول کرده و پس از مصلوب شدن، مجددا به آسمان بازگشته است; بنابراین او نیازی به تاریخ و گذشته و خانواده ندارد. اما نویسندگان اناجیل متی و لوقا برای پر کردن خلأ موجود در انجیل مرقس شجره نامه ای از حضرت عیسی ذکر می کنند. درباره شجره نامه حضرت عیسی (ع) لازم است به نکاتی توجه شود:
1- شجره نامه متی منشأ تاریخی و دقت لازم را ندارد و از درون سست است; مثلا اجداد حضرت عیسی را به سه دسته چهارده نفری تقسیم نموده است، در حالی که در دسته سوم سیزده نفر ذکر شده اند; بنابراین افتادگی یا اشتباهی صورت گرفته است.
2- این شجره نامه با شجره نامه ای که لوقا ذکر می کند تفاوت هایی دارد و معلوم نمی شود کدام یک صحیحند. البته شجره نامه ای که لوقا ذکر می کند نسبت حضرت عیسی را تا حضرت آدم ابوالبشر بیان می کند که بیشتر شبیه تخیل است و محققان به خود اجازه تأیید آن را نمی دهند.
3- شجره نامه مذبور اگر هم صحیح باشد، شجره نامه یوسف، شوهر مریم است، نه شجره نامه عیسی; زیرا مسیحیان معتقدند که عیسی از روح القدس است، نه از یوسف.
4- مسیحیان اصرار دارند که در شجره نامه بر دو مطلب تأکید گردد: یکی رساندن نسب عیسی به داود، تا بتوانند پیشگویی عهد عتیق را در مورد منجی و مصلحی که از نسل داود خواهد آمد و پادشاهی او را زنده خواهد کرد، بر حضرت عیسی تطبیق دهند; و دیگری، رساندن نسب وی به اسحاق; زیرا در کتاب مقدس آمده است: ابراهیم، اسحاق را برای قربانی به قربانگاه برد و خداوند گوسفندی فدیه او کرد تا با زنده ماندنش مصلح جهانی از نسل او پدید آید. ولی طبق آن شجره نامه، این دو پیامبر از اجداد یوسف، شوهر مریم می شوند، نه خود عیسی; مگر این که به سبب قرابت خانوادگی یوسف و مریم، آن دو را از اجداد مریم هم به حساب آوریم.
5- در انجیل لوقا آمده است: و بر حسب گمان خلق او (عیسی) پسر یوسف بن هالی. معلوم نیست که عبارت «بر حسب گمان خلق» را خود لوقا ذکر کرده است، یا آن چنان که برخی محققین معتقدند، از اضافاتی است که بعدها وارد انجیل شده است. در هر حال این تعارض وجود دارد که بالاخره آیا عیسی پسر یوسف است، یا چنان که در جای دیگر کتاب مقدس به آن تصریح شده، عیسی متولد از روح القدس است؟
تاریخ تولد حضرت عیسی (ع)
در ابتدا چنین به نظر می رسد که تاریخ تولد حضرت عیسی کاملا روشن است، چرا که خود مبدأ تاریخ گردیده و سایر حوادث تاریخی را با میلاد وی می سنجند، اما واقعیت این است که این تاریخ میلادی در ارتباط با تولد حضرت عیسی دقیق نیست. به نظر عجیب می آید اگر بگوییم که عیسی در سال 4 قبل از میلاد، یا یکی دو سال قبل از آن متولد شده باشد، در این وقت «هرودس کبیر» هم چنان بر تخت سلطنت یهود نشسته بود و این معنا به ضمیمه قراینی چند، از جمله عبارت لوقا در انجیل که می گوید عیسی در سال یازدهم سلطنت «تیبریوس قیصر» متولد شد، ما را ناگزیر می سازد که تاریخ میلاد واقعی او را چند سال به عقب ببریم. هم چنین گزارش متی در مورد بازگشت یوسف و مریم به ناصره در زمان «آرکلائوس» با مدارک تاریخی منطبق نیست و او پس از «هرودس» به سلطنت نرسید. به هر حال روایات اناجیل در مورد تاریخ تولد حضرت عیسی فاقد ارزش تاریخی است.
در مورد روز تولد حضرت عیسی نیز خبر مستندی در دست نیست و آن چه سنت مسیحی بر آن قرار گرفته است (که روز 25 دسامبر تاریخ تولد حضرت عیسی باشد) مطابق با تصمیم کلیساهای روم و غرب در سال 354 میلادی است و بیشتر جنبه سیاسی دارد. در پاره ای از کشورهای اروپایی به ویژه روم، آیین مهرپرستی بسیار رواج داشت، روز 25 دسامبر، روز جشن اصلی آیین مهرپرستی، یعنی روز «زایش آفتاب شکست ناپذیر» بود. در چنین روزی جشن های بسیاری برپا می شد و گرایندگان بسیاری به انجام مراسم و شعایری می پرداختند. کشیشان و کلیسا از این موقعیت استفاده کردند و بدون توجه به مخالفت های بسیار که ابراز شد، این روز را روز تولد عیسی اعلام، و بدین وسیله، از جریانی مخالف جلوگیری کردند.
محل تولد و زندگی حضرت عیسی (ع)
از عهد جدید برمی آید که حضرت مریم در شهری به نام ناصره در استان جلیل از فرشته وحی باردار شد، ولی فرزندش را در بیت لحم به دنیا آورد: در ماه ششم جبرائیل فرشته از جانب خدا به شهری به نام ناصره که در استان جلیل واقع است به نزد دختری که در عقد مردی به نام یوسف از خاندان داود بود، فرستاده شد. نام این دختر مریم بود. فرشته وارد شد و به او گفت: «سلام... ای کسی که مورد لطف هستی، خدا با تو است.... ای مریم; نترس زیرا خداوند به تو لطف فرموده است. تو آبستن خواهی شد و پسری خواهی زایید و نام او را عیسی خواهی گذارد...» در آن روزها به منظور یک سرشماری عمومی در سراسر دنیای مردم، فرمانی از طرف امپراطور «اوغطس» صادر شد. وقتی دور اول این سرشماری انجام گرفت، کرینیوس فرماندار کل سوریه بود. پس برای سرشماری هر کس به شهر خود می رفت و یوسف نیز از شهر ناصره جلیل به یهودیه آمد تا در شهر داود که بیت لحم نام داشت، نام نویسی کند، زیرا او از خاندان داود بود.
او مریم را که در این موقع در عقد او و باردار بود، همراه خود برد. هنگامی که در آن جا اقامت داشت، وقت تولد طفل فرارسید و مریم اولین فرزند خود را که پسر بود به دنیا آورد. او را در قنداق پیچید و در آخوری خوابانید، زیرا در مسافرخانه جایی برای آنان نبود. مسیحیان، بر اساس تعالیم کتاب مقدس، اصرار دارند که محل تولد عیسی را بیت لحم، و محل پرورش او را ناصره، بدانند; زیرا می خواهند بشارات و پیش گویی ها در مورد رهبر بنی اسرائیل و مسیح موعود را بر حضرت عیسی تطبیق نمایند. هیرودیس پادشاه، از ستاره شناسان می پرسد: «طبق پیشگویی پیامبران، مسیح در کجا باید به دنیا آید؟» ایشان پاسخ دادند: «باید در بیت لحم متولد شود; زیرا میکال نبی چنین پیش گویی کرده است: ای بیت لحم، ای شهر کوچک، تو در یهودیه دهکده ای بی ارزش نیستی، زیرا از تو پیشوایی ظهور خواهد کرد که قوم بنی اسرائیل را رهبری خواهد نمود.»
انجیل متی وقتی که از سکونت عیسی و والدینش در ناصره خبر می دهد، اضافه می کند: باز در اینجا پیشگویی انبیا جامه عمل پوشید که: او ناصری خوانده خواهد شد. لکن تطبیق آن اخبار بنی اسرائیل بر حضرت عیسی دشوار می نماید، زیرا:
اولا، مجوسیان یا زرتشتیان پارسی، آدم پرست نبودند تا برای پرستش کودکی از شرق به بیت لحم سفر کنند. این در حالی است که متی می نویسد: «چند مجوس ستاره شناس از مشرق زمین به اورشلیم آمده پرسیدند: کجاست کودکی که باید پادشاه یهود گردد؟ ما ستاره او را در سرزمین های دوردست شرق دیده ایم و آمده ایم تا او را بپرستیم.»
ثانیا، مشخص نیست هنگامی که آنها این کودک را یافتند، چرا او را ترک گفتند و نه بشارت او را به مجوسیان دیگر دادند و نه خود آنها در زمره حواریون آن حضرت قرار گرفتند.
ثالثا، نه تنها عیسی (ع) به تشکیل دولت اسرائیل نپرداخت و اسرائیلیان پراکنده را جمع نکرد، بلکه پس از تولد و آغاز فعالیت او، یهودیان پراکنده تر شده، و اورشلیم نابود و فلسطین منهدم گردید.
رابعا، گزارش لوقا درباره سرشماری و اجبار والدین عیسی به حضور در بیت لحم، نه از نظر تاریخی صحیح است و نه از نظر منطقی. در تاریخ هیچ اثری از این سرشماری وجود ندارد. در مورد «ناصری» بودن حضرت عیسی نیز ملاحظاتی وجود دارد:
اولا، این پیش گویی از انبیا در دست نیست که شخصی ناصری ظهور خواهد کرد.
ثانیا، اصلا شهری به نام ناصره، در زمان میلاد حضرت مسیح وجود نداشته است. بله، قریه کوچکی (که به هیچ وجه نمی توان آن را شهر نامید) وجود داشته که از قرن چهارم میلادی زیارتگاه مسیحیان شده است.
ثالثا، احتمالا مراد از پیش گویی ها، «ناضری» بودن به معنای «نذر و وقف خدا بودن» یا به معنای «مواظب بر اجرای دقیق مراسم دینی بودن» است، نه ناصری به معنای انتساب به شهر ناصره.
عیسی (ع) از نظر تاریخ
تحقیقات دامنه داری که از قرن نوزدهم (دوران پیدایش نقد تاریخی) در مورد مسیحیت و کتاب مقدس و حضرت عیسی (ع) انجام گرفت، نشان می هد که در هیچ یک از منابع تاریخی قرن اول میلادی، نامی از عیسی (ع) به میان نیامده است. پنج تاریخ نگار مهم سده اول میلادی عبارتند از:
1- «سووتوینوس»، منشی امپراطور هادریان (حدود 14 ـ 70 م) در مورد فلسطین مطالبی نوشته است که مسیحیان سعی در تطبیق نوشته های او بر دوران زندگی حضرت عیسی و تصلیب وی دارند.
2- فیلون اسکندرانی فیلسوف و نویسنده معروف (20 ق. م ـ 50 م) که اتفاقا در زمانی که اناجیل از عیسی گزارش می دهند به فلسطین مسافرت کرده و نظریاتش بر پولس و یوحنا تأثیر گذاشته است.
3- «یوستوس طبریه ای»، مورخ و نویسنده یهودی قرن اول که موطن او در ساحل غربی دریاچه «طبریه» (گزارت) و نزدیک قریه «کفر ناحوم» قرار داشته، جایی که بنابر گزارش اناجیل، عیسی بارها در آن جا بوده و موعظه کرده است.
4- «پلوتارک»، مورخ مشهور یونانی که از او مقالاتی درباره مصر و فلسطین و یونان و روم باقی مانده است.
«یوسف فلاویانی» مورخ یهودی فلسطینی که حوادث سال های 170 قبل از میلاد تا 73 میلادی را در دو کتاب به نام های تاریخ جنگهای یهود و تاریخ باستانی قوم یهود به رشته تحریر در آورده و در سال 93 میلادی به اتمام رسانده است، ولی در هیچ کدام به حضرت عیسی (ع) و قیام او اشاره ای نکرده است، در حالی که به طور معمول باید به چنین شخص تاریخ سازی اشاره می کرد. در دو مورد در کتاب اخیر به حضرت عیسی (ع) اشاره شده، ولی به قدری ناشیانه است که تقریبا تمام محققان ساختگی و جعلی بودن آن را پذیرفته اند. سکوت مورخین قرن اول در مورد حضرت عیسی و قیام او باعث شد که عده ای از محققان وجود تاریخی حضرت عیسی را انکار کنند و او را یک افسانه بنامند.
حتی «آلبرت شوایتزر»، کشیش و پزشک قرن بیستم در کتاب نقد زندگی عیسی نوشت: «عیسای ناصری که به نام مسیح ظهور کرد، معنویت خدا را اعلام نمود و قلمروی الهی را در روی زمین برقرار ساخت، هرگز وجود نداشته است.» برای مسلمانان اعتقاد به وجود تاریخی حضرت عیسی (ع)، امری سهل است; زیرا کتاب آسمانی آنها، قرآن، به صراحت آن حضرت را پیامبری بزرگ که معجزات بسیاری داشته و بشارت به آمدن پیامبر اسلام (ص) داده، معرفی کرده است. برخی از محققان بر این باورند که اسناد تاریخی دال بر وجود حضرت عیسی را مسیحیان و روحانیون معتقد به اولوهیت عیسای مسیح از بین برده اند; زیرا آن چه در تاریخ آمده، عیسای نبی است، نه عیسای خدا یا فرزند خدا. وجود عیسای نبی برای آنان خطرناک تر از مسیح بدون تاریخ بود و آنان به هیچ وجه مایل نبودند از یک عیسای تاریخی که خود را هرگز خدا یا مسیح ننامیده بود، مدرکی تاریخی ارائه دهند.
منـابـع
سيد محمد اديب آل على- مسيحيت- انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم
كارل كائوتسكى- بنيادهاى مسيحيت- بى جا، بى تا- صفحه 35
جان بى. ناس- تاريخ جامع اديان- صفحه 582
جلال الدين آشتيانى- تحقيقى در دين مسيح- صفحه 147، 151، 170-176
هاشم رضى- اديان بزرگ جهان- صفحه 471
محمدرضا زيبايى نژاد- مسيحيت شناسى مقايسه اى- صفحه 47
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها