اصول تعالیم اخلاقی سقراط
فارسی 3798 نمایش |زندگی و سیره سقراط
سقراط در 469 قبل از میلاد متولد شد و 70 سال بعد در بهار سال 399 قبل از میلاد به جرم «1- بی اعتقادی به خدایان شهر 2- مطرح کردن خدایان جدید 3- انحراف جوانان» محاکمه و به نوشیدن جام زهر محکوم و اعدام شد. در جوانی مدتی کوتاه به مطالعه فلسفه طبیعی مشغول بود ولی به زودی از آن مباحث دست کشید و یکسره تمامی اوقات را به بحث و بررسی در موضوعات مربوط به ماهیت فضائل اخلاقی و مبانی فلسفه اجتماعی و تربیتی و حقیقت نفس آدمی پرداخت و اگر بخواهیم در یک جمله تمامی اشتغالات وی را خلاصه کنیم همان می شود که وی در تشبیه شغل خود به شغل مادرش که «مامائی» و کمک به وضع حمل زنان بود ذکر می کند: «با این تفاوت که من به مردان یاری می کنم تا آسان بزایند نه به زنان و روح مردان را می زایانم نه تن آنان را.» (ته ئه تتوس، فقره 150)
نیز خود را همنام مادرش می نامد: «مگر نشنیده ای که من پسر ماما هستم و مادرم «فاین ماته» مامای معروف و محترمی بود.» (ته ئه تتوس، 149) زیبایی در معنای تحت اللفظی «فاین آرته» در زبان یونانی هست یعنی به «دنیا آورنده فضیلت». سقراط در جوانی گویا مدتی به حرفه سنگ تراشی و مجسمه سازی که حرفه پدرش بود اشتغال داشت ولی اندکی بعد این حرفه را رها کرد و وقت خود را یکسره مصروف تعلیم و تربیت مردمان و خصوصا جوانان از راه بحث و گفتگوی با آنان در ورزشگاه ها و میادین عمومی شهر آتن کرد. در زندگی با نهایت قناعت و فقر زندگی می کرد و معمولا با پای برهنه و جامه ای کم ارزش در خیابانها ظاهر می شد ولی بر خلاف معلمان سنتی آن روز آتن و شیوه معمول سوفسطائیان هیچگاه برای تعلیم و تربیت خود و بهره برداری جوانان از حلقه مباحثات دائمی خود، پولی از آنان مطالبه نمی کرد و بلکه دریافت مزد برای رسالت معنوی خود را زشت تلقی می کرد. «من به دلیل خدمت به خدا، در نهایت تنگدستی و فقر هستم.»
گاتری متخصص فلسفه یونان در این باره می گوید: «سه نظریه اساسی سقراط، طوری به هم مربوطند که اجزای یک کل واحد را تشکیل می دهند و به آسانی نمی توان آنها را از هم جدا کرد. این نظریات عبارتند از: 1- فضیلت، دانش است 2- عکس آن، یعنی اینکه گناه فقط از نادانی نشأت می گیرد 3- مراقبه نفس به عنوان اولین شرط زندگی خوب...، «ارسطو» چندین بار می گوید به بیان یا عقیده سقراط «فضیلت ها دانش هستند» یا فضیلت واحدی (شجاعت) یک دانش است.»
نقد سقراط بر اصل فضیلت سقراط
ارسطو در «اخلاق ائودموسی» (2b1216) می نویسد: «سقراط معتقد بود به دست آوردن دانش فضیلت، هدف نهایی است، و به تفحص می پرداخت که عدالت چیست، شجاعت چیست و همچنین سایر انواع فضیلت ها، علت اعتقاد سقراط این بود که تصور می کرد فضیلت دانش است، به طوری که اگر کسی به عدالت علم پیدا کند، عادل نیز می شود زیرا به محض اینکه هندسه یا معماری یاد می گیرد مهندس یا معمار می شود ولی هیچ نپرسید که آن را چگونه و از چه چیزی می توان به دست آورد.»
ارسطو توضیح می دهد که این سخن در حوزه علوم نظری صحیح است ولی در علوم تولیدی درست نیست در اینجا دانش فقط وسیله ای برای هدف بعدی است مثل سلامتی در پزشکی... «زیرا ما نمی خواهیم بدانیم شجاعت یا عدالت چیست، بلکه می خواهیم شجاع یا عادل باشیم همانطور که می خواهیم سالم باشیم نه اینکه بدانیم سلامتی چیست» این مخالفت روح سقراط را به تکان درمی آورد زیرا او خواهد گفت: «وقتی نمی دانیم فضیلت چیست از کجا بدانیم آن را چگونه به دست می آورند.»
خود ارسطو در جایی دیگر (b 1144) اعتراف می کند که سقراط تا حدودی بر حق بوده است. در این که حکمت را امر ذاتی برای فضیلت دانسته، حق با اوست اما در یکی دانستن آن دو اشتباه کرده است.
تأیید عقل گرایی اخلاقی سقراط از سوی کسنوفون
کسنوفون نیز عقل گرایی اخلاق سقراطی را تأیید می کند «سقراط می گفت عدالت و هر فضیلت دیگری، دانش است.» (خاطرات 3 و 9 و 5)
«هیچکس نمی تواند علم داشته باشد که باید فلان کار را بکند و در عین حال تصور کند که نباید به آن کار اقدام کند، و هر کسی فقط به گونه ای عمل می کند که لازم می داند.»
اما کسنوفون در جاهای دیگر، سقراط را نه تنها به دلیل عفت و اعتدال خودش، بلکه به این علت می ستاید که در تعلیم های خویش همیشه دوستانش را به سوی فضیلت خویشتن داری فرا می خواند... سقراط به او (کسنوفون) می گوید: «فهم کامل این که چه چیزی خوب است به ناچار در عمل میسور می گردد.» و او «آکراسیا» یعنی تسلیم شهوات، طمع یا جاه طلب بودن را بزرگترین مانع در سر راه این فهم می دانست و از آن باز می داشت.
«آیا قبول نداری که آکراسیا انسان ها را از دانش (سوفیا) باز می دارد و به سوی ضد آن سوق می دهد؟ آنها را به سوی لذات آنی می کشاند و از توجه کردن و یاد گرفتن آنچه سودمند است باز می دارد و غالبا قدرت تشخیص خیر و شر را از آنها می گیرد تا اینکه چیزهای بدتر را به جای موارد بهتر برمی گزینند.» (خاطرات 4 و 5 و 6) پس از چندی در همین گفتگو نتیجه می گیرند که کسانی که عنان اختیارشان به دست شهوات است از حیث دانایی در سطح بهائم قرار دارند، زیرا تنها افراد خویشتن دار می توانند، هم در بحث و هم در عمل، به تحقیق مهمترین چیزها، و طبقه بندی آنها بر حسب انواع شان بپردازند که جانب خوب را گیرند و از بد بپرهیزند. در اینجا مفاهیم انضباط اخلاقی و اکتساب دانش، تلفیق یافته اند و بین آنها تناقضی دیده نمی شود... علم به ماهیت فضیلت به خودی خود، برای فاضل بار آوردن یک فرد کافی است، اما شرط لازم برای موفقیت در شناخت حقیقت فضیلت، این است که انسان به ریاضت جسمانی بپردازد و در برابر شهوات ایستادگی کند و ذهن خود را به تمرین دیالکتیک یعنی هنر تقسیم کردن و تعریف کردن وادارد. بنابراین تأکید همیشگی سقراط بر اینکه «آرته» یعنی هنر خوب زیستن، بهترین هنر یا حرفه است تا حدودی از انتقاد ارسطو مصون می ماند.
نسبت تکالیف اخلاقی و خودشناسی
یکی از بهترین جمع بندی های لب تعلیمات سقراط، مطالبی است که «رینز» در کتاب خود (SOCRATES,54-7) آورده است او پس از طرح اعتراضات چهارگانه علیه نظریه سقراط به آنها پاسخ می دهد خلاصه پاسخ او به اعتراض چهارم چنین است:
«درست است که اگر کسی دانش کاملی داشته باشد به این معنا مکلف نیست که کسی از بالای سر به او فرمان دهد و او از آن اطاعت کند و اصلا درخواست فعل اخلاقی از او بی مورد خواهد بود. جایی که ضرورت طبیعی باشد محلی برای تکلیف باقی نمی ماند، اما به عقیده سقراط و افلاطون طبیعت ناقص و محدود انسان ها نمی تواند چنین بصیرت کاملی داشته باشد «سوفیا» مختص خداوند است، فقط «فیلوسوفیا» از آن انسان است. جستجوی حکمت از سوی آنها، قبل از هر چیز به معنی جستجوی خودشناسی است... اما تکلیف خودشناسی از چنان عمق و اهمیتی برخوردار است که همه تکالیف اخلاقی را در خودش جمع کرده است و هیچ یک از احکام بنیادی اخلاقی، از حیث محتوا و اهمیت برتر از آن نبوده و نخواهد بود.»
خودشناسی و مراقبه نفس
از جمله چیزهایی که سقراط با اصرار فراوان به همشهریان خود توصیه کرد این بود که مواظب، مراقب، و حافظ روح خود باشند... «کاری که من می کنم جز این نیست که شما را، اعم از پیر و جوان، تشویق می کنم که به جای آنکه، یا پیش از آنکه تنها به اموال خود بیندیشید، در فکر پسوخه خود باشید، و تا حدی که می توانید آن را بهتر سازید.» (آپولوژی a 30) هیچ کس پیش از سقراط نگفته بود «که چیزی در ما وجود دارد که می تواند به کسب دانش بپردازد و همان چیز می تواند به صفت خوبی و عدالت متصف گردد» و اسم آن «روح» (پسوخه) است. خلاصه به نظر سقراط پسوخه انسان، خود حقیقی اوست. انسان زنده همان پسوخه است، و بدن (که برای قهرمانان هومری و کسانی که هنوز اندیشه هومری دارند، بسیار با ارزش تر از روح است) فقط مجموعه ای از ابزارها و آلات است که پسوخه برای زنده ماندن خویش به کار می برد... پسوخه فقط و فقط به معنی عقلی بوده است که در یک زندگی خوب و منظم، مهار حواس و عواطف به دست آن باشد، فضیلت خاص پسوخه حکمت و اندیشه است و راه بهتر ساختن آن این است که اندیشه را برای حکمت و حقیقت به کار گیریم. (آپولوژی d 29) به علاوه او مخصوصا می خواست که مردم معمولی آتن را بر این حقایق عالم و عامل گرداند و آنها عادت نداشتند که در زندگی خود از این اندیشه ها متأثر شوند. استدلال هایی که به این مفهوم روح منتهی می شوند، آهنگ آشنای سقراطی دارند و رابطه بسیار نزدیک آن را با مفهوم بنیادی دیگر یعنی شناخت، و مخصوصا خودشناسی به عنوان پیش شرط زندگی خوب روشن می سازند...
چیزهایی از قبیل ثروت و شهرت، «خود» ما نیستند بلکه از متعلقات ما هستند و بنابراین افزودن این امور خارجی(که در نظر اکثر مردم هدفی شایسته در زندگی است) به هیچ وجه به معنی مراقبت از خود نیست، و هنر مراقبت از خویشتن با این کارها فرق دارد. این هنر چیست؟ آیا کسی که نمی داند کفش چیست و برای چه منظوری ساخته می شود، می تواند کفش خوبی بسازد یا رفوی خوبی انجام دهد؟ خیر، قبل از ساختن یا تعمیر کردن درست هر چیزی، بایستی ماهیت و کارکرد آن را بدانیم. در زندگی نیز نمی توانیم هنر بهتر ساختن خویشتن را به دست آوریم مگر اینکه ابتدا ماهیت خودمان را بفهمیم.
بنابراین، اولین وظیفه ما این است که از فرمان دلفی «خود را بشناس» اطاعت کنیم، «زیرا وقتی خودمان را بشناسیم، امید هست که نحوه مراقبت از خویشتن را نیز یاد بگیریم، ولی در غیر این صورت به هیچ وجه در اینکار موفق نخواهیم شد.» تمام آنچه گفته شد نظریه اصیل سقراطی است، اصول آن بارها در متون سقراطی تکرار شده، ولی در اینجا رابطه درونی آنها در قالب یک استدلال متصل توضیح داده شده است. بنابراین جای تعجب نیست که پس از اثبات اینکه «خودشناسی» به معنی شناخت پسوخه است نه شناخت بدن، می گوید اگر بخواهیم به ماهیت پسوخه علم پیدا کنیم، بایستی «مخصوصا بر آن قسمتی از پسوخه نظر اندازیم که جایگاه فضیلت آن است» و بی درنگ اضافه می کند که فضیلت پسوخه «دانش» (سوفیا) است، علم چیستی یک چیز یعنی علم به اینکه آن چیز برای چیست، و پیش از این معلوم کردیم که «ارگون» یا وظیفه روح، حکم کردن یا اداره کردن است... پشتوانه فکری توصیه سقراط در «دفاعیه» همین است.
«از پسوخه خود مراقبت کنید و در اندیشه دانش و حقیقت باشید نه ثروت و شهرت، برای سقراط شایسته یا ممکن نبود که در سخنرانی دفاعی در پیش قضات و در حین محاکمه، این حقیقت را روشن سازد.»
منـابـع
حسین غفاری- فصلنامه فلسفی- دوره جدید، شماره 2و3- پائیز و زمستان 1380- گروه فلسفه دانشگاه تهران- صفحه 78-77 و 87-83
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها