نظرات مختلف در معنای گناهان صغیره و کبیره

فارسی 2922 نمایش |

یکی از آیات قرآن کریم که در آن در مورد گناهان کبیره صحبت شده است، آیه 31 سوره نساء است: «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلا کریما؛ اگر از گناهان بزرگی که از آنها نهى شده اید اجتناب کنید، ما از بدیهاى شما صرفنظر مى کنیم و به منزلگاهى گرامى داخلتان مى سازیم». کلمه «کبائر» جمع کبیره (بزرگ) است، و در آیه مورد بحث وصفى است که در جاى موصوف به کار رفته و در حقیقت معنای کلام این است که: «ان تجتنبوا معاصی کبیره؛ اگر از گناهان بزرگ اجتناب کنید»، و یا چیزى نظیر آن.
مساله بزرگى گناه امرى است اضافى و معنایى است که جز با مقایسه با کوچک تر از خودش تحقق نمى یابد، و از همین کلمه است که استفاده مى شود در شرع گناهانى دیگر هست که از آن نهى نیز شده، ولى صغیره (کوچک) اند. البته عصیان و تمرد هر چه باشد از انسان که مخلوقى ضعیف است، و مربوب (تحت پرورش و اداره) خداى تعالى است نسبت به خدایى که قدرت و حکومت او عظیم است، کبیره و بزرگ است؛ ولى این مقایسه بین انسان و پروردگار او است، نه بین یک معصیت با معصیت دیگر، پس منافات ندارد که تمامى گناهان به اعتبار اول کبیره باشند، و به اعتبار دوم بعضى کبیره و بعضى صغیره باشند. و بزرگى معصیت وقتى تحقق مى یابد که نهى از آن نسبت به نهی ای که از معصیت دیگر شده مهم تر باشد. و جمله «ما تنهون عنه...» خالى از این اشاره و یا دلالت بر این معنا نیست، و دلیل بر اهمیت نهى شدیدتر بودن خطاب است، یا اینکه در خطاب اصرار شده باشد، و یا اینکه مرتکبش به عذاب آتش تهدید گشته باشد، و یا به نحوى دیگر از آن اهمیت گناه استفاده شود.
اما در مورد معنای گناهان کبیره و صغیره و معیار تشخیص آنها از یکدیگر آراء و نظرات مختلفی مطرح شده است. اکنون به بیان برخی از این اقوال می پردازیم:

1- بعضى از مفسرین گفته اند گناه کبیره هر گناهى است که خداى تعالى مرتکب آن را به عقاب آخرت تهدید کرده، و در دنیا نیز حدى براى آن معین کرده باشد. این تعریف درست نیست، به دلیل این که اصرار در گناه صغیره از بزرگترین گناهان کبیره است، زیرا رسول خدا (ص) در روایتى که شیعه و سنى آن را نقل کرده اند فرموده: «لا کبیرة مع الاستغفار، و لا صغیرة مع الاصرار؛ هیچ گناهى با استغفار کبیره نیست، و هیچ صغیره اى با تکرار صغیره نیست». پس به حکم این روایت، گناه صغیره اى که در آن اصرار ورزیده شود گناه کبیره است، با این که (نه در قرآن تهدیدى به عذاب آخرت درباره آن شده)، و نه در دنیا حدى برایش معین گشته، و همچنین ولایت و سلطنت کفار و خوردن ربا، که هر دو از بزرگترین گناهان کبیره است، و در قرآن شدیدا از آنها نهى شده، ولى در قرآن حدى برایش معین نشده.

2- بعضى دیگر گفته اند گناه کبیره، عبارت است از هر گناهى که خداى تعالى در قرآن عزیزش وعده آتش به مرتکب آن داده باشد، و اى بسا بعضى دیگر وعده وارد در سنت را نیز به آن اضافه کرده باشند. این نیز صحیح نیست، براى اینکه طرف عکسش کلیت ندارد، یعنى چنان نیست که هر گناهی که در قرآن و سنت وعده آتش به مرتکبش نیامده باشد گناه صغیره باشد.

3- بعضى دیگر گفته اند: گناه کبیره، هر گناهى است که از بى اعتنایى صاحبش به أمر دین ناشى شده باشد، این نظریه امام الحرمین است و فخر رازى نیز آن را پسندیده، ولى این نیز بى اشکال نیست براى این که تعریفى که این دو نفر براى کبیره کرده اند تعریف گناه کبیره نیست بلکه تعریف و عنوان یکى از گناهان کبیره است، و آن عبارت است از طغیان و اعتداء، و بسیارى از گناهان کبیره هست، که به این عنوان ارتکاب نمى شود، ولی گناه کبیره است، مانند خوردن مال یتیم، و زناى با محرم، و قتل (آن هم قتل مؤمن به ناحق).

4- بعضى دیگر گفته اند: کبیره عبارت است از هر گناهى که مستقلا و به عنوان این که خودش گناه است حرام شده باشد (نه به خاطر عوارض و تبعاتش). این قول تقریبا مقابل قول سوم است، ولى به هر حال درست نیست، زیرا طغیان و بى اعتنایى به دستورات الهى و گناهانى نظیر اینها از بزرگترین گناهان کبیره اند، در حالى که عناوینى عارضى هستند، و به خاطر عروضشان بر یک معصیت کوچک آن را کبیره و هلاک آور مى سازد.

5- بعضى دیگر گفته اند: گناه کبیره آن گناهى است که آیات یک سوره از اولش تا تمامى سى آیه درباره آن سخن گفته باشد. مثل اینکه منظور این شخص این است که آیه شریفه مورد بحث به گناهانى اشاره دارد، که در آیات سابق خاطر نشان شده مانند قطع رحم و خوردن مال یتیم، و زنا، و امثال آن. اشکال این قول این است که با اطلاق آیه مورد بحث منافات دارد.

6- بعضى دیگر گفته اند: هر عملى که خداى تعالى از آن نهى کرده، گناه کبیره است. این قول را به ابن عباس نسبت داده اند، و شاید منظورش این بوده که مخالفت خداى تعالى امرى عظیم است. این وجه نیز صحیح نیست، زیرا گناهان از نظر گناهان از نظر مقایسه بین یکدیگر به دو قسم کبیره و صغیره منقسم مى شود، نه نظر به این که مخالفت خداى تعالى است. سخن ابن عباس اساسش قیاس عمل انسان و مخالفت او که یکى از مخلوقات خداى تعالى است به خداى تعالى مى باشد، که پروردگار همه مخلوقات است.
البته ممکن است بعضى ها این قول را بپسندند به توهم اینکه اضافه لفظ «کبائر» به لفظ موصول «ما» در جمله: «کبائر ما تنهون عنه...؛ گناهان بزرگی که از آن نهی شدید» اضافه بیانى است، در حالى که این توهم صحیح نیست، زیرا اگر اضافه بیانى باشد برگشت معنا به این مى شود که بگوییم: اگر از همه معاصى اجتناب کنید ما سیئات شما را تکفیر مى کنیم (می بخشیم)، و این غلط است، براى اینکه بعد از اجتناب از همه معاصى دیگر سیئه اى باقى نمى ماند، و اگر منظور از بیانى بودن اضافه این باشد که گناهانى که مؤمنین قبل از نزول آیه داشته اند تکفیر مى شود، آن وقت آیه شریفه مختص مى شود به کسانى که هنگام نزول آیه حاضر بوده اند، و آیه شریفه شامل حال گذشتگان و آیندگان نمی شود، و این خلاف عمومیتى است که از ظاهر آیه استفاده مى شود (خطاب این آیه شریفه نسبت به تمامی مومنین، در تمامی زمان ها عمومیت دارد)، و اگر همچنان عمومیت آیه محفوظ بماند برگشت معنا به این مى شود که شما مؤمنین اگر تصمیم بگیرید از همه معاصى اجتناب کنید، و به تصمیمتان عمل هم کنید، ما سیئات سابق شما را تکفیر مى کنیم. و این معنایى است که مصداقش بسیار نادر است (افرادی که از تمامی گناهان اجتناب کنند، بسیار نادر هستند)، و یا اصلا مصداقى ندارد، و کلام خدا را نمى توان به چنین معنایى حمل کرد. آرى نوع انسان خالى از سیئه نیست، مگر افراد انگشت شمارى که از ناحیه خداى تعالى داراى عصمت باشند (دقت بفرمایید).

7- بعضى گفته اند: گناه صغیره عبارت است از گناهى که عذابش کمتر از ثواب صاحبش باشد، و گناه کبیره آن گناهى است که عذاب آن بزرگتر از ثواب او باشد. این نظریه به فرقه معتزله نسبت داده شده، و نظریه نادرستى است، براى اینکه معنایى است که این آیه شریفه و هیچ آیه اى از قرآن کریم بر آن دلالت ندارد، بله چیزى که به دلیل قرآنى ثابت شده وجود حبط (باطل شدن عمل و از تأثیر افتادن آن) در بعضى از گناهان است، آن هم به صورت اجمالی نه مشخص، و نه در همه گناهان (یعنی به صورت اجمالی می دانیم که برخی از گناهان موجب باطل شدن و از تاثیر افتادن اعمال می شوند)، حال چه این که با این نظریه معتزله وفق بدهد و چه ندهد.
صاحبان این نظریه، این را نیز گفته اند، که بر خداى تعالى واجب است سیئات و گناهان صغیره کسانى که از کبایر اجتناب ورزیده اند تکفیر و محو کند، چون مؤاخذه بر آنها درست نیست.این سخنشان نیز مردود است، براى اینکه آیه شریفه هیچ دلالتى بر آن ندارد.

8- بعضى دیگر گفته اند: بزرگى و کوچکى گناه دو امر اعتبارى هستند، که بر هر معصیتى عارض مى شوند، یعنى هر معصیتى را هم مى توان کبیره دانست به یک اعتبار، و هم صغیره دانست به اعتبارى دیگر. گناهى که انسان مرتکب مى شود -هر چه مى خواهد باشد- از این نظر که بى اعتنایى به امر پروردگار و یا استهزا و یا بى مبالاتى است کبیره است، ولى همین گناه به این اعتبار که در هنگامى سر زده که آدمى در کوران عواطف درونى یعنى شدت خشم و یا غلبه ترس و یا فوران شهوت قرار گرفته بوده گناه صغیره است، و خدا آن را مى آمرزد، البته به شرطى که از گناهان کبیره اجتناب شود.
و چون امر مشترک بین همه این عناوین نامبرده -یعنى بى اعتنایى به امر پروردگار و استهزا و بى مبالاتى، یک چیز است، و آن عبارت است از عناد و یا تجاوز بر خداى تعالى- مى توان مطلب را خلاصه نموده، و گفت که هر یک از گناهانى که در دین خدا از آن نهى شده اگر از عناد با خدا و طغیان بر او انجام پذیرد آن گناه کبیره است، وگرنه صغیره است، و خداى تعالى آن را مى بخشد، البته به شرطى که از عناد و طغیان اجتناب شود.
بعضى از مفسرین (در توجیه همین وجه) گفته اند: در هر کار زشت و هر حرامى که خداى تعالى مردم را از آن نهى کرده، هم کبیره و بلکه کبایر فرض دارد، و هم صغیره و یا صغایر. و بزرگترین کبیره در هر گناه این است که آن گناه را از باب بى اعتنایى به امر و نهى خداى تعالى و بى احترامى به تکالیف او مرتکب شوند، که اصرار بر گناه یکى از مصادیق همین بى اعتنایى است، چون کسى که دست بردار از یک گناه نیست مبالاتى به امر و نهى خداى تعالى ندارد، و براى آن احترامى قائل نیست، پس معناى اینکه خداى تعالى فرمود: «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم»، این است که اگر شما از هر گناهى که از آن نهى شده اید اجتناب کنید، ما سیئاتتان را تکفیر مى کنیم، یعنى از صغیره همان گناه اغماض نموده، شما را به خاطر آن باز خواست نمى کنیم.
ولی این وجه نیز باطل است، براى این که از آن برمی آید که وقتى گناهى از گناهان در حال ارتکاب با طغیان بر خداى سبحان توأم باشد، آن گناه کبیره مى شود. و لازمه این سخن آن نیست که پس هیچ عمل زشتى به خودى خود و بدون عنوان طغیان، کبیره نیست، به شهادت اینکه زناى با محارم نسبت به زناى با زن اجنبى، و نیز کشتن یک انسان بى گناه نسبت به زدن یک انسان، کبیره اند، چه اینکه توأم با طغیان بر خدا باشد و چه نباشد، بله در هر جا که این عناوین مهلکه نیز در کار باشد البته زشتى گناه بیشتر مى شود، و آن معصیت بزرگتر مى گردد، چون معلوم است که زنا از کسى که دچار طغیان شهوت و غلبه جهالت گشته با زناى کسى که آن را مباح دانسته و اعتنایى به حکم خدا ندارد برابر نیست.
علاوه بر این که این معنا که (اگر از هر گناهى کبیره اش را اجتناب کنید، ما صغیره اش را از شما مى بخشیم، و تکفیر مى کنیم)، معناى رکیکى است که نمى توان آن را بر آیه: «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم...»، تحمیل کرد، چون سیاقى که دارد براى کسى که کمترین انسى با اسلوب های کلام دارد، پوشیده نیست که نمی توان چنین معنایى را به آیه شریفه نسبت داد.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبائی- ترجمه تفسیر المیزان- ج 4 صفحه 511-519

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد