مراد از تکلم خدا با موسی علیه السلام

فارسی 13150 نمایش |

کلیم الله

چگونگى نزول وحى بر پیامبران مختلف بوده: گاهى از طریق نزول فرشته وحى، و گاهى از طریق الهام به قلب، و گاهى از طریق شنیدن صدا، به این ترتیب که خداوند امواج صوتى را در فضا و اجسام مى آفریده و از این طریق با پیامبرش صحبت مى کرده از کسانى که این امتیاز را به روشنى داشته، موسى بن عمران (ع) بود که گاهى امواج صوتى را از لا به لاى "شجره وادى ایمن" و گاهى در کوه طور مى شنید، و لذا لقب کلیم الله به موسى داده شده است و به خاطر همین امتیاز، قرآن کریم مى فرماید: «و کلم الله موسى تکلیما؛ و خدا با موسى به طرز خاصى سخن گفت.» (نساء/ 164)

تکلم خدا با موسى طبق آیات سوره طه

خداوند در سوره طه می فرماید: «فلما أتئها نودى یموسى* إنى أنا ربک فاخلع نعلیک إنک بالواد المقدس طوى* و أنا اخترتک فاستمع لما یوحى؛ پس چون به آن رسید، ندا داده شد: اى موسى! همانا من پروردگار تو هستم. پس هر دو کفش خود را درآور که [اینک] تو در وادى مقدس «طوى» هستى. و من تو را برگزیده ام، پس بدانچه وحى مى شود گوش فرا دار.» (طه/ 12- 13) از آیه 30 سوره قصص استفاده مى شود که موسى این ندا را از سوى درختى که در آنجا بود شنید (نودی من شاطئ الواد الأیمن فی البقعة المبارکة من الشجرة أن یا موسى إنی أنا الله رب العالمین) از مجموع این دو تعبیر استفاده مى شود که موسى هنگامى که نزدیک شد آتش را در درون درخت (مفسران مى گویند درخت عنابى بوده) مشاهده کرد، و این خود قرینه روشنى بود که این آتش یک آتش معمولى نیست، بلکه این نور الهى است که نه تنها درخت را نمى سوزاند بلکه با آن هماهنگ و آشنا است، نور حیات است و زندگى!
.موسى با شنیدن این نداى روح پرور: "من پروردگار توام" هیجان زده شد و لذت غیر قابل توصیفى سرتاپایش را احاطه کرد، این کیست که با من سخن مى گوید؟ این پروردگار من است، که با کلمه "ربک" مرا مفتخر ساخته، تا به من نشان دهد که در آغوش رحمتش از آغاز طفولیت تا کنون پرورش یافته ام و آماده رسالت عظیمى شده ام. او مامور شد تا کفش خود را از پاى در آورد، چرا که در سرزمین مقدسى گام نهاده، سرزمینى که نور الهى بر آن جلوه گر است، پیام خدا را در آن مى شنود و پذیراى مسئولیت رسالت مى شود، باید با نهایت خضوع و تواضع در این سرزمین گام نهد، این است دلیل بیرون آوردن کفش از پا.
موسى وقتى نداى "یا موسى إنی أنا ربک" را شنید از آن به طور یقین فهمید که صاحب ندا پروردگار او، و کلام، کلام او است، چون کلام مذکور وحیى از خدا بود به او، که خود خداى تعالى تصریح کرده بر اینکه خدا با احدى جز به وحى، و یا از وراى حجاب، و یا به ارسال رسول تکلم نمى کند، هر چه بخواهد به اذن خود وحى مى کند، و فرموده «و ما کان لبشر أن یکلمه الله إلا وحیا أو من وراء حجاب أو یرسل رسولا فیوحی بإذنه ما یشاء؛ هیچ بشرى را خداوند طرف صحبت و کلام خود قرار نمى دهد، مگر یا از وحى، یا از پشت پرده، یا با فرستادن رسولى پس وحى مى شود به او به اذن خداوند آنچه بخواهد.» (شورى/ 51) که از آن فهمیده مى شود که میان خدا و کسى که خدا با او تکلم مى کند در صورتى که به وسیله رسول و یا حجاب نباشد، و تنها به وسیله وحى صورت گیرد، هیچ واسطه اى نیست، و وقتى هیچ واسطه اى نبود شخص مورد وحى کسى را جز خدا همکلام خود نمى یابد، و در وهمش خطور نمى کند، و غیر کلام او کلامى نمى شنود، زیرا اگر احتمال دهد متکلم غیر خدا باشد، و یا کلام کلام غیر او باشد، دیگر "کلم الله موسى تکلیما" به طورى که واسطه اى نباشد، صادق نمى شود. و این حال، حال هر نبى و پیغمبر است، در اولین وحیى که به او مى شود، و نبوت و رسالت او را به او اعلام مى دارد، هیچ شرک و ریبى نمى کند، در اینکه صاحب این وحى خداى سبحان است، و در درک این معنا هیچ احتیاجى به اعمال نظر، یا درخواست دلیل، یا اقامه حجتى نیست، زیرا اگر محتاج به یکى از آنها شود باز هم یقین پیدا نمى کند که راستى پیغمبر شده است، چون ممکن است اطمینانى که به دست آورده اثر و خاصیت دلیل، و استفاده قوه تعقل از آن دلیل باشد، نه تلقى از غیب بدون واسطه.
پس حاصل کلام این است که هم از آیه و هم از حکم عقل استفاده مى شود که پیغمبران بار اولى که وحى خداى را مى گیرند طورى هستند و وحى طورى است که در همان اول در سویداى قلب به صدق آن ایمان پیدا مى کنند. حال اگر پرسیده شود خداى تعالى در جاى دیگر داستان فرموده: «و نادیناه من جانب الطور الأیمن و قربناه نجیا؛ او را از ناحیه طور ایمن ندا کردیم، و آهسته نزدیکش کردیم.» (مریم/ 52) و در جاى دیگر آن فرموده: «من شاطئ الواد الأیمن فی البقعة المبارکة من الشجرة؛ از ساحل راست وادى در آن سرزمین بلند و پر برکت از میان یک درخت.» (قصص/ 30)، که از این آیه استفاده مى شود در تکلم خدا حجابى بوده؟ باید گفت: بله ولیکن ثبوت حجاب، و یا آورنده پیام در مقام تکلیم، یا تحقق تکلیم به وسیله وحى منافات ندارد، براى اینکه وحى هم مانند سایر افعال خدا بدون واسطه نیست، چیزى که هست امر دائر مدار توجه مخاطبى است که کلام را تلقى مى کند، اگر متوجه آن واسطه اى که حامل کلام خدا است بشود و آن واسطه میان او و خدا حاجب باشد، در این صورت آن کلام همان رسالتى است که مثلا فرشته اى مى آورد، و وحى آن فرشته است (دیگر به چنین چیزى گفته نمى شود فلانى با خدا یا خدا با فلانى تکلم کرد) و اگر متوجه خود خداى تعالى باشد، وحى او خواهد بود (در این صورت صحیح است گفته شود خدا با فلانى سخن گفت) هر چند که در واقع حامل کلام خدا فرشته اى باشد، ولى چون وى متوجه واسطه نشده، وحى، وحى خود خدا مى شود، شاهد این معنا آیه بعدى مورد بحث است که خطاب به موسى مى فرماید: «فاستمع لما یوحى؛ گوش کن به آنچه وحى مى شود» که عین نداى از جانب طور را وحى هم خوانده، و در موارد دیگر کلامش اثبات حجاب هم نموده است.
کوتاه سخن اینکه جمله "إنی أنا ربک فاخلع نعلیک" موسى را متوجه مى کند به اینکه موقفى که دارد موقف حضور و مقام مشافهه (رو در رو سخن گفتن) است و خدا با او خلوت و او را از خود به مزید عنایت اختصاص داده، و لذا فرمود: «إنی أنا ربک؛ من پروردگار توام» و نفرمود "انا الله؛ من خدایم"، یا "انا رب العالمین؛ من رب العالمینم" و نیز به همین جهت اگر بعد از آن فرمود "إنی أنا الله" تکرار جمله قبلى نیست، چون جمله قبلى در عین معرفى صاحب کلام، مقام را هم از اغیار خالى مى سازد، تا وحى را انجام دهد، ولى در جمله دوم تنها وحى است.و در اینکه فرمود "نودى" و نام صاحب ندا را نیاورد و نفرمود "نادیناه؛ او را ندا کردیم" و یا "ناداه الله؛ خدا ندایش کرد" لطفى به کار رفته که با هیچ مقیاسى نمى توان گفت چقدر است، و در آن اشاره است به اینکه ظهور این آیت براى موسى به طور ناگهانى و بى سابقه بوده است.

پاسخ به یک اشکال

بعضى از مفسران در اینجا سؤالى مطرح کرده اند و آن اینکه موسى چگونه و از کجا دانست این صدایى را که مى شنود از سوى خدا است؟ و از کجا یقین پیدا کرد که پروردگار دارد به او ماموریت مى دهد؟
این سؤال را که در مورد سایر پیامبران نیز قابل طرح است از دو راه مى توان پاسخ داد: نخست اینکه در آن حالت یک نوع مکاشفه باطنى و احساس درونى که انسان را به قطع و یقین کامل مى رساند و هر گونه شک و شبهه را زائل مى کند به پیامبران دست مى دهد. دیگر اینکه آغاز وحى ممکن است با مسائل خارق عادتى توأم باشد که جز به نیروى پروردگار ممکن نیست، همانگونه که موسى (ع) آتش را از میان درخت سبز مشاهده کرد، و از آن فهمید که مساله یک مساله الهى و اعجازآمیز است.این موضوع نیز لازم به یادآورى است که شنیدن سخن خدا، آنهم بدون هیچ واسطه، مفهومش این نیست که خداوند، حنجره و صوتى دارد بلکه او به قدرت کامله اش امواج صوت را در فضا خلق مى کند، و به وسیله این امواج با پیامبرانش سخن مى گوید، و از آنجا که آغاز نبوت موسى (ع) به اینگونه انجام یافت لقب "کلیم الله" به او داده شده است.

تکلم خداوند با حضرت موسى از ورای درخت

خداوند در سوره قصص می فرماید: «فلما أتئها نودى من شطى الواد الأیمن فى البقعة المبارکة من الشجرة أن یاموسى إنى أنا الله رب العلمین؛ پس چون به نزد آتش آمد، از جانب راست وادى، در آن جایگاه مبارک، از درخت ندا داده شد که: اى موسى! همانا من خداوند، پروردگار جهانیان هستم.» (قصص/ 30)
"شاطئ" به معنى ساحل و "وادى" به معنى "دره" یا "محل عبور سیلاب"و "ایمن" به معنى راست و صفت است براى "شاطى" و "بقعه" به معنى قطعه زمینى است که نسبت به اطرافش مشخص است. "بقعة مبارکه" قطعه و نقطه مخصوصى است از (کناره سمت راست وادى) که در آن درختى قرار داشته که نداى یا موسى از آن درخت برخاسته، و مبارک بودنش به همین خاطر است، که نداى الهى و تکلم او با موسى در آن جا واقع شد، و از این راه شرافتى یافت، و موسى به خاطر همین شرافت و قداست مامور شد کفش خود را بکند، همچنانکه فرمود: «فاخلع نعلیک انک بالوادى المقدس طوى؛ نعلین خود بکن که تو در وادى مقدس طوایى.» (طه/ 12)
بدون شک خداوند قدرت دارد امواج صوتى را در هر چیز بخواهد بیافریند در اینجا در میان درخت ایجاد کرد، چرا که مى خواهد با موسى سخن بگوید، و موسى جسم است و داراى گوش، و نیازمند به امواج صوتى، البته بسیارى اوقات پیامبران از طریق الهام درونى وحى را مى گرفتند، و گاه در خواب، ولى گاهى نیز از طریق شنیدن امواج صوتى بوده است، و به هر حال به هیچوجه جاى این توهم نیست که براى خدا جسمى قائل شویم. در بعضى از روایات آمده که موسى هنگامى که نزدیک آتش رسید دقت کرد دید از درون شاخه سبزى آتش مى درخشد، و لحظه به لحظه پرفروغتر و زیباتر مى شود با شاخه کوچکى که در دست داشت خم شد تا کمى از آن بر گیرد، آتش به سوى او آمد وحشت کرد و عقب رفت! گاه او به سوى آتش مى آمد و گاه آتش به سوى او که ناگهان ندایى برخاست و بشارت وحى به او داد، و به این ترتیب از قرائن غیر قابل انکار براى موسى روشن شد که این ندا نداى الهى است و نه غیر آن. به هر حال این آیه شریفه بدون تردید دلالت دارد بر اینکه درخت مزبور به وجهى مبدأ آن نداء و آن گفتگو بوده، چیزى که هست این نیز مسلم است که درخت سخن نگفته، بلکه سخن سخن خدا و قائم به او بوده، نه قائم به درخت، همان طور که کلام ما آدمیان قائم است به خود متکلم، پس در حقیقت درخت حجابى بود که خداى تعالى از وراى آن با موسى سخن گفت، البته این احتجاب به معنایى بوده که لایق ساحت قدس او باشد، احتجابى که با احاطه او بر هر چیز منافات نداشته باشد.
همچنان که آیه «و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا فیوحى باذنه ما یشاء» (شوری/ 51) نیز سخن گفتن خدا با یک فرد بشر را منحصر کرده به طریق وحى، یا از پشت حجاب. و از همین جا ضعف این تفسیر که بعضى گفته اند: "درخت محل کلام بوده، چون کلام از مقوله عرض است، و محتاج است به محلى که قائم بدان باشد" روشن مى گردد. و همچنین اینکه بعضى دیگر گفته اند: این نحوه تکلمى که خدا با موسى کرد عالى ترین مرتبه تماس خدا با انبیاء (ع) است، چون بدون واسطه با وى سخن گفته، و موسى بدون واسطه سخن او را شنیده وجه فساد این تفسیر این است که: در این جریان نیز سخن گفتن خداى تعالى بدون واسطه نبوده، چون کلام خدا از ماوراى حجاب بود، و حجاب در این تکلم درخت بود، که واسطه شد میان موسى (ع) و خداى تعالى، و ظاهر آیه شورى این بود که تکلم کردن خدا با خلق خود به یکى از سه نحو است، یکى به وسیله رسول و مبلغ، دوم از وراى حجاب، سوم که عالیترین مراحل تکلم است تکلم بدون واسطه و بدون حجاب است.
"ان یا موسى انى انا الله رب العالمین" کلمه "أن" در این جمله تفسیریه است، و در آن از ذات متعالى که نامش الله است خبر مى دهد، و او را به وصف وحدانیت و یکتایى در ربوبیت توصیف مى کند، و شرک را به همه انواعش به طور مطلق از او نفى مى کند، به این بیان که وقتى او را به ربوبیت براى همه عالمیان ستود، و با در نظر گرفتن اینکه "رب" به معناى مالک و مدبر مى باشد، و مستحق است که مملوک هایش او را پرستش کنند، دیگر چیزى از عالمیان را باقى نگذاشته که مربوب غیر او باشد، در نتیجه دیگر ربى غیر از او باقى نمانده، و معبودى سواى او نیست. پس در آیه شریفه اجمال آن مطالبى است که در سوره طه تفصیلش آمده، و این ندایى که در آیه مورد بحث به طور اجمال به معارف سه گانه توحید و نبوت و معاد اشاره مى کند، در آنجا آنها را از یکدیگر جدا کرده، درباره توحید فرموده: «اننى انا الله لا اله الا انا فاعبدنى؛ منم من خدايى كه جز من خدايى نيست پس مرا پرستش كن.» (طه/ 14)

تکلم خدا با موسى (ع) و چگونگى آن طبق سوره اعراف

در سوره اعراف آمده: «قال یموسى إنى اصطفیتک على الناس برسالتى و بکلامى فخذ ما ءاتیتک و کن من الشکرین* و کتبنا له فى الألواح من کل شى ء موعظة و تفصیلا لکل شىء فخذها بقوة و أمر قومک یأخذوا بأحسنها سأوریکم دار الفاسقین؛ گفت: اى موسى! من تو را به رسالت هاى خویش و سخن گفتنم [با تو]، بر مردم برگزیدم، پس آنچه را به تو دادم بگیر و از شاکران باش. و براى وى در الواح از هرگونه اندرزى و شرحى براى هر چیز نوشتیم [و گفتیم:] پس آن را محکم بگیر و قوم خود را فرمان ده که بهترینش را به کار گیرند، و به زودى جایگاه فاسقان را به شما نشان خواهم داد.» (اعراف/ 144- 145)

مراد از تکلم خدا با موسى (ع) و چگونگى آن

مقصود از "رسالات" معارف الهى از قبیل اوامر، نواهى، حکم و شرایعى است که پیغمبران (ع) مامور به تبلیغ آنها مى شوند، چه اینکه این معارف به وسیله فرشته اى به ایشان وحى شود و یا اینکه پیغمبرى آن را مستقیما از خدا بشنود، در هر دو صورت رسالت است. چیزى که هست اطلاق رسالت بر کلام بدون واسطه خداوند به اعتبار معناى آن کلام است، چون کلام امرى است و معنایى که شنونده از آن مى فهمد امرى دیگر. و مقصود از "کلام" که در آیه است آن خطاب هایى است که خداوند بدون واسطه فرشته به موسى (ع) نموده، و به عبارت دیگر آن چیزى که به وسیله آن مکنون غیب براى آن جناب کشف شده نه کلام معمولى دائر در میان ما آدمیان، چون آن کلامى که در میان ما معمول است عبارت از قرار و تعهدى است که ما در بین خود جعل کرده ایم، و بنا گذاشته ایم که مثلا فلان صوت معین اختصاص به فلان معنا داشته باشد، و هر وقت آن صدا از گوینده اى سر زند ذهن شنونده فورا منتقل به آن معنا بشود، گوینده هم متعهد شده که هر وقت بخواهد آن معنا را به شنونده بفهماند خصوص آن صوت را از دهان خارج نموده و یا به عبارتى دیگر آن تموج هواى مخصوص را در فضا ایجاد نماید، و پر واضح است که کلام به این معنا مستلزم این است که متکلم داراى جسم بوده باشد، و خداى سبحان منزه است از اینکه داراى جسم باشد.
از طرفى هم صرف ایجاد صوت در درخت و یا در مکانى دیگر دلالت نمى کند بر اینکه معانى اصوات، مقصود خداى سبحان است، چیز دیگرى غیر از اصوات لازم است که اراده و قصد خداى تعالى را کشف نموده و دلالت کند بر اینکه خداى تعالى معانى اصوات را اراده کرده، هم چنان که اگر کسى با کوبیدن چیزى و یا مثلا دست بر هم زدن، صدایى ایجاد کند که معناى مخصوصى را دارا است، مادامى که قرینه اى در کار نباشد و یا قبلا نگفته باشد که هر وقت من این صدا را ایجاد کردم فلان معنا را اراده نموده ام ما به صرف ایجاد صدا نمى توانیم بگوییم مقصودش آن معنا است.و نیز از طرف دیگر مى بینیم قرآن کریم که داستان موسى و کلام خدا را نقل مى کند این را نگفته که موسى از خدا پرسید آیا این صدا از تو است؟ و آیا تو معانى این کلمات را اراده کرده اى یا نه!؟ بلکه از حکایت قرآن بر مى آید که موسى به محض شنیدن آن کلام یقین کرده است که کلام کلام خداى تعالى است، هم چنان که در سایر اقسام وحى نیز انبیاء (ع) بلادرنگ یقین مى کرده اند که پیغام از ناحیه خدا است.
پس به طور قطع و مسلم معلوم مى شود در این موارد ارتباط خاصى هست که آن ارتباط باعث مى شود ذهن شنونده بدون هیچ تردیدى از الفاظ منتقل به معنا شده و حکم کند که این معنا را خداى تعالى اراده هم کرده، و گر نه صرف اینکه خداى تعالى صوتى را ایجاد کند که در لغت معنایى را دارا بوده باشد مجوز این نیست که معناى مزبور را به خداى تعالى استناد بدهند، و بگویند این کلام، کلام خدا بود، به شهادت اینکه تمامى کلماتى که از تمامى انسان ها و متکلمین سر مى زند صوت آن از خداى تعالى است، و با اینکه خداى تعالى صوت را به آدمیان داده مع ذلک ما نمى گوییم همه این کلمات کلام خداست، بلکه مى گوییم متکلم به این کلامى که خدا آن را آفریده حسن و حسین و تقى و نقى است، و چه بسا صداها که از برخورد دو جسم بوجود مى آید و معنایى را هم مى رساند ولیکن ما نمى گوییم این صوت و صدا کلام خداست.
و کوتاه سخن اینکه معناى تکلم خدا با موسى (ع) این است که خداوند اتصال و ارتباط خاصى بین موسى و عالم غیب برقرار نمود که با دیدن بعضى از مخلوقات به آن معنایى که مراد اوست منتقل مى شده، البته ممکن هم هست این انتقال مقارن با شنیدن صوتهایى بوده که خداوند آن را در خارج و یا در گوش او ایجاد کرده است.

طرز سخن گفتن خداوند با موسى

از آیات مختلف قرآن استفاده مى شود که خداوند با موسى (ع) سخن گفت، سخن گفتن خدا با موسى (ع) از این طریق بوده است که امواج صوتى را در فضا یا اجسام مى آفرید، گاهى این امواج صوتى از لا به لاى "شجره وادى ایمن"، و گاهى در "کوه طور" به گوش موسى (ع) مى رسید، و اینکه بعضى از افرادى که جمود بر الفاظ دارند پنداشته اند اینگونه آیات دلیل بر تجسم خدا است، بسیار بى اساس است. البته شک نیست که این کلام چنان بوده است که موسى (ع) با شنیدن آن، شک نداشت که از طرف خداوند و براى سخن گفتن با او است، این علم براى موسى (ع) یا از طریق وحى و الهام حاصل شده بود و یا از قرائن دیگر.

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 13 ص 174، جلد 6 ص 364، جلد 16 ص 75، جلد 4 ص 216

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 8 ص 314 - 315، جلد 14 ص 193- 192، جلد 16 ص 44

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏7 صفحه 251

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد