درسهای داستان موسی و هارون در زمینه رهبری و مدیریت
فارسی 6492 نمایش |درسهای داستان موسی و هارون در زمینه رهبری و مدیریت
قرآن کریم بسیاری از مطالب مورد نیاز بشر را به صورت داستان مطرح کرده که از جمله این داستانها داستان موسی و هارون است. این داستان حاوی مطالبی است در ارتباط با رهبری. از جمله این مطالب می توان به نحوه اثربخش کردن تبلیغات تأکید کرد. در قرآن کریم نکات بسیار ارزنده ای در قالب داستانهای مختلف برای بشر مطرح شده است؛ از جمله داستان موسی (ع) و هارون (ع) درسهایی ارزشمند در زمینه رهبری و هنر کار با دیگران را به ما می آموزد. در این درسها ما ریشه های اسلامی مفاهیم معاصر را در پیشرفت انسانی کشف می کنیم. درک و عمل به این درسها توانایی ما را برای به کارگیری و موفقیت در آنها افزایش خواهد داد. قرآن در چندین سوره مختلف داستان موسی (ع) و هارون (ع) را نقل کرده است؛ از جمله در سوره طه آیات 24 تا 36.
به هر حال، داستان، یک یا چند بعد از ابعاد نقش پیامبران و عملکرد آنها را به گونه ای مناسب در قالب پیام قرآنی بیان می کند. وقتی ما این اطلاعات روشن را در مورد این پیامبران در کنار هم قرار می دهیم، به کلیت داستان ازجمله اصول کلیدی ارتباطات، کار گروهی و تفویض و تمامی عناصر حیاتی رهبری اثربخش پی می بریم. در سوره طه آمده «اذهب الی فرعون انه طغی* قال رب اشرح لی صدری* و یسر لی امری* و احلل عقدة من لسانی* یفقهوا قولی* و اجعل لی وزیرا من اهلی* هارون اخی* و اشدد به ازری* و اشرکه فی امری* کی نسبحک کثیرا* و نذکرک کثیرا* انک کنت بنا بصیرا* قال اوتیت سؤلک یا موسی؛ اینک به رسالت به جانب فرعون روانه شو که وی در کفر، سخت طغیان کرده است. موسی به خدا عرضه داشت پروردگارا! پس شرح صدرم عطا فرما که از جفا و آزار مردم تنگدل نشوم. و کار مرا آسان گردان و سختیهایی که در انجام دادن این وظیفه بر من پیش می آید برطرف ساز. و عقده را از زبانم بگشا. تا مردم سخنم را نیکو فهم کرده و خوش بپذیرند. و نیز از اهل بیت من یکی را وزیر و معاون من فرما. برادرم هارون را وزیر من گردان. و به او پشت من محکم کن. و او را در امر رسالت با من شریک ساز. تا دائم به سپاس تو پردازیم. و تو را بسیار یاد کنیم. که همانا بس تویی بصیر و مهربان به احوال ما (و ما به جز تو کسی را نداریم). پروردگار فرمود ای موسی آنچه از ما خواستی همه به تو عطا گردید.» (طه/ 24- 36)
با بررسی این آیات، نکات مهمی را در زمینه رهبری و مدیریت می توان استخراج نمود.
دستور به موسی (ع)
در سوره طه خداوند به موسی (ع) دستور داد که با فرعون، پادشاه قدرتمند و ستمگر آن زمان، مقابله کند: «اذهب الی فرعون انه طغی؛ اینک به رسالت به جانب فرعون روانه شو که وی در کفر، سخت طغیان کرده است.» (طه/ 24) در این مرحله به موسی (ع) به تنهایی و به عنوان یک فرد از جانب خداوند دستور داده شده است. موسی دریافت که این شروع چالش و مبارزه طلبی بزرگ و انجام دادن کاری سخت است. پاسخ او به این تکلیف خیلی از درسها را در رهبری ارائه می دهد. این پاسخها ریشه های مفاهیم مهم مرتبط با کار گروهی و تعاون را شکل می دهد.
1- استمداد از خداوند. در پاسخ به دستور خداوند، موسی (ع) در ابتدا از خداوند خواست تا به او در افزایش تواناییهای وی و قادر ساختن وی در فائق آمدن بر انجام دادن این وظیفه کمک کند. درخواست او برای کمک، نشاندهنده ویژگی رهبر مسلمان و کمال عبودیت و وابستگی او به پروردگارش در تمام زمینه هاست.
«قال رب اشرح لی صدری* و یسر لی امری؛ شرح صدرم عطا فرما که از جفا و آزار مردم تنگدل نشوم. و کارم را آسان گردان و سختیهایی که در انجام این وظیفه بر من پیش می آید برطرف ساز.» (طه/ 25- 26)
2- تشخیص محدودیتهایی که در انسان وجود دارد. سپس موسی (ع) فهرستی از تمام مهارتهای لازم را برای این کار برشمرد و تمام مهارتهای خودش را ارزیابی کرد و به محدودیتهای خویش اعتراف کرد. درک اینکه چه مهارتهایی مورد نیاز است و تعیین نقاط ضعف و قوت فرد در متن کاری که قصد انجام دادن آن را دارد، برای موفقیت در هر مأموریت ضروری است. رهبران مطمئن از رویارویی با محدودیتهایشان گریزان نیستند. بلافاصله موسی(ع) فهمید که مهارتهای ارتباطی او به اندازه لازم اثربخش نبوده است. او از خداوند خواست که مشکل او را در بیان اثربخش برطرف کند. «و احلل عقدة من لسانی؛ و عقده را از زبانم بگشا.» (طه/ 27) در جای دیگری نیز، قرآن به درخواست موسی (ع) به صورت زیر اشاره می کند: «و یضیق صدری و لا ینطلق لسانی فارسل الی هارون؛ و از کفر آنها دلتنگ شوم و عقده زبانم به هدایت آنان بازنگردد پس هارون برادرم را نیز با رسالت بفرست.» (شعرا/ 13)
موسی (ع) در بیان درخواست خود از خداوند توانایی خود را در ارزیابی مسائل بالقوه آشکار ساخت. همچنین او آگاهی از محدودیتهای خودش را نشان می دهد. این ویژگی عبرت آمیز برای رهبر خوب است. او با وجود مشکلات و محدودیتهای ذهنی یک راه حل پیشنهاد می کند: تشکیل یک گروه برای انجام دادن کار با دسته بندی مهارتهای رهبر.
3- تأکید بر تبلیغ اثربخش. موسی(ع) به دلیلی که نشاندهنده اصل مهمی در تبلیغ، و درواقع، جوهره تبلیغ است، تقاضا کرد که: «لکنت را از زبانم برطرف فرما»، دلیل او به این شرح بود: «یفقهوا قولی؛ تا مردم سخنم را بفهمند.» (طه/ 28) او نمی خواست برطرف شدن لکنت از سخنش به گونه ای باشد که بهتر و احساساتی تر صحبت کند. برعکس از خداوند خواست که لکنت در سخنرانی او را به گونه ای برطرف سازد که کسانی که به سخن او گوش می دهند بتوانند سخن او را درک کنند. این اصل کلام است که دریافت کننده پیام باید از آن، آن گونه که مورد نظر گوینده است، دریافت کند و بفهمد. تبلیغ زمانی انجام می گیرد که دریافت کننده آن معنی را از آن می گیرد نه زمانی که فرستنده پیام را می فرستد. همچنین برای تبلیغ با نتایج مطلوب، شخص نباید جذب توانایی گوینده یا ارائه دهنده شود، بلکه باید روی تفسیر و فهمیدن پیغام به وسیله دریافت کننده یا دریافت کنندگان مورد نظر تأکید کند.
گوینده باید در جهت درکی واضح از پیام مورد نظر، توانایی ارتباط خود را اصلاح کند.این اصل می تواند به سایر حوزه های فعالیت انسانی تعمیم داده شود. هر کاری براساس منافعی که افراد تحت تأثیر آن از آن می برند باید مورد قضاوت قرار گیرد، نه براساس چگونگی انجام دادن آن؛ به عبارت دیگر، تمام اعمال ما باید در جهت نتیجه انجام شود و البته شخص باید قصد رسیدن به نتیجه مفید را داشته باشد. روایت شده است که پیامبر (ص) فرمودند: «مردم به خداوند وابسته هستند. کسانی که به او نزدیکترند بیشترین استفاده را از وابستگی به او می برند.» (صحیح مسلم)
در اینجا ممکن است که ویژگیهای شنونده به ذهن بیاید. خداوند (تبارک و تعالی) به موسی (ع) دستور داد که به سوی فرعون برو، چون او «طغیان کرده است»، در عین حال خداوند شیوه ای برای اجرای این قانون مشخص کرد: «فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشی؛ و با او با کمال آرامی و نرمی سخن گویید، باشد که او متذکر شود یا از خدا بترسد.» (طه/ 44) درسی که در اینجا وجود دارد این است که هم محتوای تبلیغ ما و هم رسانه آن، مثلا چگونگی بیان آن باید متناسب دریافت کننده پیام باشد. به علاوه گاهی اوقات راه صحیح برخورد با دریافت کننده سختدل و بی میل به توبه، روشی مشابه نیست بلکه کاملا برعکس، مانند آنچه در این داستان است، باید با صحبت ملایم با او برخورد کنیم. محتوای تبلیغ، پیام را می فهماند، نه سلسله ای از کلمات را.
4- کار گروهی. موسی (ع) همچنین پی برد که به کار گروهی نیازمند است. او فهمید که نیازمند تکمیل تواناییهایش برای کسب موفقیت است. «و اجعل لی وزیرا من اهلی* هارون اخی؛ و نیز از اهل بیت من یکی را وزیر من گردان، برادرم هارون را وزیر من فرما.» (طه/ 29- 30)
رهبرانی که اعتماد به نفس ندارند اغلب برای جلوگیری از بروز مشکل در زمینه ضعفهای خود، افرادی را که دارای تواناییهای کمتری نسبت به خود هستند به کار می گیرند. به هر حال رهبران اثربخش اعتماد به نفس دارند و بر تلاششان بر انجام دادن مأموریت تأکید می کنند، از اینرو افرادی را جستجو می کنند که به گونه ای شایسته آنها را در زمینه ضعفها و کمبودهایی که در خود احساس می کنند، تکمیل کنند. موسی (ع) به دنبال فردی بود که از توانایی او آگاه بود. این شخص برادرش هارون (ع) بود. دلیل آن را بعدا توضیح خواهیم داد.با توجه به این بحث انتظار می رود که موسی (ع) برادرش را به عنوان عضو یک تیم برای تقویت تواناییها و تلاشهایش و افزایش مهارتهای خود به کار گیرد.
«و اشدد به ازری؛ و به او پشت مرا محکم گردان.» (طه/ 31) موسی (ع) برای اینکه تیم، اثربخشی داشته باشد انتظار داشت همکارش در انجام دادن کار مشارکت داشته باشد، نه اینکه صرفا تماشاچی باشد. «و اشرکه فی امری؛ و او را در امر رسالت با من شریک گردان.» (طه/ 32)
قرآن توجه ما را به یک دلیل مهم برای اینکه موسی (ع) از خداوند تبارک و تعالی خواست که کمک به او را به هارون واگذار نماید، جلب می کند. «و اخی هارون هو افصح منی لسانا فارسله معی رذءا یصدقنی انی افاف ان یکذبون؛ و برادرم هارون را نیز که ناطقه اش از من فصیحتر است با من یار و شریک در کار رسالت فرما تا مرا تصدیق و ترویج کند که می ترسم این فرعونیان، سخت تکذیب رسالتم کنند.» (قصص/ 34)
تیم اثربخش به وسیله اعضایی که مهارتهای آنها مهارتهای رهبر را مانند سایر اعضای تیم تکمیل می کند قابل تشخیص است. همانگونه که قبلا دیدیم، موسی (ع) ترسید که کلام او برای وظیفه ای که در دست دارد کافی نباشد. بنابراین او به دنبال فردی گشت که به نظرش در آن زمینه خاص تواناتر است. این نشانه رهبر اثربخش است. به علاوه، موسی (ع) اظهار کرد که منظور از تشکیل تیم صرفا کاهش بار کاری نبود، بلکه به دست آوردن کمک و نیرو از شخص دیگری بود. چنین تیمی به سمت یک هدف و رویارویی با یک چالش هدایت می شود که در این مورد به سمت پذیرش خطر، رویارویی با ترویج دروغ جهت می گیرد.
5- جهت دهی به رسالت. تیم باید مأموریتی داشته باشد که تمام تلاشهایش را به سمت آن جهت دهد. موفقیت گروه به وضوح رسالت و به میزان تعهد اعضا برای انجام دادن آن وابسته است. موسی (ع) رسالت گروه خود را تبیین کرد: «کی نسبحک کثیرا* و نذکرک کثیرا* انک کنت بنا بصیرا؛ تا دائم به ستایش و سپاس تو پردازیم و تو را بسیار یاد کنیم که همانا بس تویی بصیر و مهربان به احوال ما.» (طه/ 33- 35)
انسان باید رابطه تسبیح (حمد) و ذکر (یاد) را از یک سو و ساختن جامعه را از سوی دیگر درنظر داشته باشد. رسالتی که موسی (ع) و هارون (ع) در جهت آن حرکت می کردند رهانیدن بنی اسرائیل از سلطه فرعون بود. این مأموریت برای آنها حمد و یاد خدا را دربر داشت. از آنجا که تمام کارهایشان را برای پایبندی به خواست خدا انجام دادند لذا به حمد و یاد خدا می رسیدند. حمد خدا و یاد او که ما را به سمت انجام دادن رسالت حرکت می دهد روحیه تحمل را که در رسالت ما متبلور می شود، ایجاد می کند.
6- مشروعیت خواسته. خداوند (تبارک و تعالی) با اعطای آنچه موسی (ع) خواسته بود به خواسته و نگرش او مشروعیت داد.
«قال اوتیت سؤلک یا موسی؛ پروردگار فرمود: ای موسی آنچه از ما خواستی، همه به تو عطا کردیم.» (طه/ 36) همچنین قرآن به قبول خواسته موسی (ع) در جای دیگر اشاره می کند: «و لقد اتینا موسی الکتاب و جعلنا معه اخاه هارون وزیرا؛ و همانا به موسی کتاب تورات را عطا کردیم و برادرش هارون را وزیر او قرار دادیم.» (فرقان/ 35)
تیم موسی (ع) و هارون (ع)
1- تأکید بر کار گروهی. اینکه به خاطر داشته باشیم که خواسته موسی (ع) مبنی بر واگذاری همکاریش به هارون (ع) به او داده شد از اهمیت بسیاری برخوردار است. خداوند در آیات متعددی در قرآن بر این رابطه تأکید می کند. گروه موسی (ع) و هارون (ع) برای ما به عنوان یک واحد بیان شده و توسط خداوند این چنین نشان داده، و به وسیله دیگران نیز این گونه تشخیص داده می شود. «ثم بعثنا من بعدهم موسی و هارون الی فرعون و ملائه بایاتنا فاستکبروا و کانوا قوما مجرمین؛ آنگاه بعد از آن موسی و هارون را به سوی فرعون و اشراف مملکت او فرستادیم.» (یونس/ 75)
«و اوحینا الی موسی و اخیه؛ و به موسی و برادرش (هارون) وحی کردیم.» (یونس/ 87)
«قال قد اجیبت دعوتکما؛ خداوند به موسی و هارون فرمود: دعای شما را مستجاب کردم.» (یونس/ 89)
«فقلنا اذهبا الی قوم الذین کذبوا بایاتنا؛ و آن گاه موسی و هارون را گفتیم: رو به جانب آن قوم که آیات ما را تکذیب کرده اند، کنید.» (فرقان/ 36)
«و لقد مننا علی موسی و هارون*...* سلام علی موسی و هارون؛ و ما بر موسی و هارون منت گذاردیم... و سلام و تحیت بر موسی و هارون باد.» (صافات/ 114 و 120) به طور مشابه، قرآن برای یاد کردن دو پیامبر در سوره طه آیات 42 تا 49 از این ترکیب دوگانه استفاده کرده، مجددا این واقعیت را که آنها یک تیم هستند، بیان می کند.
2- عمل کردن به عنوان یک تیم. موسی (ع) و هارون (ع) به عنوان یک گروه عمل می کردند. کلمات «آنها گفتند» و «ما می ترسیم» در آیه زیر نشاندهنده فرایند مشورت پویا بین هر دوی آنهاست. «قالا ربنا اننا نخاف ان یفرط علینا اوان یطغی؛ موسی و هارون عرض کردند بارالهی می ترسیم که فرعون با آن قدرت و نخوت، بیدرنگ بر ما ظلم و عقوبت کند یا بر کفر و سرکشی خود بیفزاید.» (طه/ 45)
3- تشخیص تیم. هارون (ع) صرفا یک همراه برای موسی (ع) نبود بلکه بخش مهمی از گروه بود. این واقعیت توسط فرعون تشخیص داده شده بود. قرآن می فرماید: (وقتی که این فرمان به فرعون ابلاغ شد): «قال فمن ربکما یا موسی؛ گفت ای موسی خدای شما (دو نفر) کیست؟» (طه/ 49) جادوگران به پرستش خدا بازگشتند، نه فقط به سمت خداوند موسی (ع) بلکه خداوند موسی و هارون. دومی (هارون) را به عنوان شریک مهمی برای اولی (موسی) یافتند.
«فالقی السحرة ساجدین* قالوا آمنا برب العالمین* رب موسی و هارون؛ ساحران که این معجزه بدیدند پیش موسی به سجده افتادند و گفتند ما به خدای عالم ایمان آوردیم، پروردگار موسی و هارون.» (شعرا/ 46- 48)
عناصر تفویض
1- وظیفه. وقتی خداوند از موسی (ع) خواست تا قومش را برای چهل روز ترک کند، آنها را تحت سرپرستی هارون (ع) قرار داد؛ به عبارت دیگر، او رهبری جامعه و مدیریت امور را به همکارش واگذار کرد. بنابراین در انجام دادن این کار، موسی (ع) کار واگذار شده را در قالبی کلی به صورت زیر تعریف کرد: «و قال موسی لاخیه هارون اخلفنی فی قومی و اصلح و لاتتبع سبیل المفسدین؛ و موسی به برادر خود هارون گفت تو اکنون پیشوای قوم و جانشین من باش و راه صلاح پیش گیر و پیرو اهل فساد مباش.» (اعراف/ 142) در این قضیه موسی (ع) سه بعد مهم واگذاری اثربخشی را نشان می دهد: اول اینکه او با سفارش به هارون (ع) برای جانشینی در میان قومش به طور فراگیر و واضح جانشینی را به او واگذار کرد. ثانیا او با درخواست از هارون (ع) برای انجام دادن صحیح کارش انتظار خود را از او (هدف مورد نظرش را) تبیین کرد. ثالثا او با درخواست از هارون برای پیروی نکردن از افراد شرور، محدودیتهای مناسبی را در اختیارات واگذار شده به هارون (ع) اعمال کرد.
2- مسئولیت. وقتی موسی (ع) به سمت قومش بازگشت و فهمید که هارون نتوانسته است از گمراهی آنها توسط سامری جلوگیری کند ناراحت شد. او هارون را پاسخگو می دانست اما مسئولیت را خود قبول کرد. این کار نشاندهنده یکی از اساسیترین قوانین واگذاری است؛ به بیان دیگر، انسان [مدیر] نمی تواند مسئولیت را واگذارد بلکه تنها اختیار را واگذار می کند. «قال رب اغفرلی و لاخی و ادخلنا فی رحمتک و انت ارحم الراحمین؛ موسی گفت: من و برادرم را بیامرز و در ظل رحمت خود داخل گردان که تو مهربانترین مهربانان عالمی.» (اعراف/ 151)
موسی (ع) به دلیل عصبانیت خود و ناتوانی در انجام دادن مسئولیتش و همچنین به دلیل ناکامی برادرش در انجام دادن وظیفه واگذار شده به او طلب مغفرت کرد. موسی (ع) به عنوان یک رهبر اثربخش جلوتر رفت و خود را به قومش معرفی، و نقش آنها را در این موقعیت مشخص کرد. «قال رب لو شئت اهلکتهم من قبل و ایای اتهلکنا بما فعل السفهاء منا ان هی الا فتنتک تضل بها من تشاء و تهدی من تشاء؛ موسی (ع) گفت: پروردگارا اگر مشیت نافذت تعلق گرفته بود که همه آنها و مرا هلاک کنی پیشتر می کردی آیا ما را به فعل سفیهان ما هلاک خواهی کرد، این کار جز فتنه و امتحان تو نیست. در این امتحان هر که را خواهی گمراه و هر که را خواهی هدایت می کنی.» (اعراف/ 155)
3- اختیار. خداوند تبارک و تعالی اصل دیگر واگذاری را در این داستان به ما می آموزاند؛ به بیان دیگر می آموزیم که فردی که وظیفه ای به او محول می شود باید اختیار و منابع کافی برای انجام دادن آن وظیفه نیز در اختیار او قرار گیرد. این اصل در آیه زیر بیان می شود: «ثم ارسلنا موسی و اخاه هارون بایاتنا و سلطان مبین؛ پس آنگاه موسی و برادرش هارون را فرستادیم با آیات و معجزات و حجت روشن.» (مومنون/ 45)
در آیه بالا و همچنین در آیه زیر خداوند به دو پیامبر با هم اشاره، و بر دو اصل دیگر واگذاری تأکید می کند. این اصول عبارت است از: کسانی که کار به آنها واگذار می شود باید حمایت شوند (ما با شماییم) و باید به آنها گوش داد (توجه کرد) و در صورت لزوم به آنها پاسخ داد («گوش خواهم داد» «به صدای شما»). «قال کلا فاذهبا بایاتنا انا معکم مستمعون؛ خداوند به موسی فرمود هرگز نترس و با برادرت هارون به این معجزات و آیات من به سوی آنان بروید که من همه جا با شما هستم و گفته های شما را می شنوم.» (شعرا/ 15)
این پیام حمایت و کمک در موارد دیگری نیز در قرآن آمده است: «فاتیا فرعون فقولا انا رسول رب العالمین؛ هر دو به اتفاق به جانب فرعون بروید و بگویید که ما دو رسول پروردگار جهانیم.» (شعرا/ 16)
«قال سنشد عضدک باخیک و نجعل لکما سلطانا فلا یصلون الیکما بایاتنا انتما و من اتبعکما الغالبون؛ خداوند به او فرمود که تقاضای تو را پذیرفته، به همدستی برادرت هارون بازویت را قوی می گردانیم و به شما در عالم قدرت و حکومت می دهیم که هرگز دشمن به شما دست نیابد. اینک با این آیات و معجزاتی که شما را عطا کردیم به رسالت بروید که شما و پیروانتان غالب خواهید بود.» (قصص/ 35)
درسهایی دیگر
وقتی موسی به ملاقات خداوند (تبارک و تعالی) رفته بود، سامری سبب تمرد در میان مردم در برابر رهبری مشروع هارون (ع) شد و آنها را از پرستش خداوند گمراه کرد. وقتی موسی (ع) برگشت برای محاکمه کسی عجله نکرد. او به سامری فرصت داد تا قبل از اینکه تصمیم به راندن او از آن سرزمین بگیرد در مورد عمل خود توضیح دهد.
«قال فما خطبک یا سامری؛ (موسی) گفت: توضیح تو در این مورد چیست ای سامری؟» (طه/ 95) محیطی که هارون با آن روبرو بود شبیه محیط موسی نبود. لذا اولویتهایش نیز متفاوت بود. ما این تفاوت را در تبادل نظر بین آنها در زمانی که موسی (ع) فقط به دلیل اطلاع از گمراهی قومش به سوی آنها بازگشت می بینیم. موسی (ع) وقتی دید قومش به گمراهی افتاده اند از هارون (ع) سؤال کرد که چه چیزی باعث شده که او از دستور موسی (ع) پیروی نکند. (هارون) پس از اینکه از موسی خواست تا او عصبانی نباشد پاسخ داد: «انی خشیت ان تقول فرقت بین بنی اسرائیل و لم ترقب قولی؛ عذر من این بود که ترسیدم بگویی تو میان بنی اسرائیل تفرقه انداختی و به سخنم وقعی ننهادی.» (طه/ 94) اولویت هارون (ع) حفظ وحدت در میان بنی اسرائیل بود. اولویت موسی (ع) که بالاتر از این بود حفظ خلوص در عبودیت در میان مردم بود.
همچنین این حادثه مهم در زندگی موسی (ع) نشان می دهد، فردی را که ما می خواهیم کاری را به او واگذار کنیم چگونه باید انتخاب کنیم. شخصی که انتخاب می شود باید دو خصوصیت عمده داشته باشد: صلاحیت و قابلیت اطمینان. در زمان سفر موسی به سرزمین مدین وقتی که او به دختران آن پیرمرد کمک کرد و به خدمت آن پیرمرد درآمد این ویژگیها در او مشاهده شد. «قالت احدیهما یا ابت استاجره ان خیر من استاجرت القوی الامین؛ یکی از آن دو دختر گفت: ای پدر این مرد را به خدمت خود اجیر کن که بهتر کسی که باید به خدمت برگزید کسی است که امین و توانا باشد.» (قصص/ 26)
منـابـع
اینترنت- مقاله داستان موسی (ع) و هارون (ع) درسهایی در زمینه رهبری
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها