سرگذشت حیات و تعالیم عیسی علیه السلام (تعالیم)

English فارسی 3948 نمایش |

مبادی تعالیم عیسی

اگر سؤال شود که در تعالیم عیسی چه کیفیتی بود که این همه مردم را در طول مدت نبوت او به سوی وی جلب کرد، جواب این است که یک خاصیت؛ و آن اینکه او به سادگی تکلم می کرد و در اطراف مسائل اصلی دین به زبانی خالی از اصطلاحات، و عوام فهم سخن می گفت و غالبا از مظاهر طبیعت و حیات انسانی اقتباسها کرده، شاهد و مثال می آورد و کلام خود را مطلوب نفوس و مطبوع طباع قرار می داد. آری عیسی ساده بود و برای مردم ساده دل صحبت می کرد، غالب مطالب عمیق و پرمغز را وسیله تمثیلات ساده ادا می نمود، یعنی حکایات مختصر و دلخواه را که به قضایای دینی روح و طراوت می بخشید در سخن می آمیخت، اما این نیز کافی نبود. سبک کلام و اسلوب سخن تنها علت جلب قلوب نمی شد، بلکه در حقیقت کامیابی و توفیق او در این نکته بود که از افکار درونی و اندیشه های باطنی مردم سخن می گفت و زندگانی و شخصیت خود را نمونه و مثال آن قرار می داد.
تعالیم عیسی دو نوع است: الف، مبادی دینی ب، تعالیم اخلاقی.

مبادی دینی

در آن همه تعالیم که او به شاگردان خود آموخت یک نکته را همگی به خاطر داشته اند و آن این است که حقیقت مذهب در دل او مرکزیت دارد. از آن روز که به دست یحیی معمدان تعمید یافت تا آخرین روز عمر خود، وجود حقیقت الاهی و اتصال قلبی او به درگاه حق همیشه در دل او پایدار، و در تمام مراحل پیوسته در مد نظر او بوده است. او هیج وقت در صدد بر نمی آمد که دلایلی برای اثبات حقانیت وجود الاهی منظم و مرتب سازد. در آن عصر و زمان، که ایمان به وجود الاهی عمومیت داشت، هیچ کس از او دلیلی بر اثبات خدا نمی خواست. بلکه آنچه را که مردم توقع داشتند بدانند آن بود که خدای متعال چگونه خدایی است و به اقتضای ذات، صفات و کیفیت اعمال و افعالی که از او صادر می کرد چگونه است. برای این موضوع، عیسی همواره با ایمان و اطمینان از اعماق قلب خود سخن می گفت و تفسیر می نمود که ملکوت الاهی، ذات قادری است دارای صفات و حاکم بر کل موجودات، و او روح فعالی است که در طول ادوار زمان همواره منشأ حرکات تاریخ بوده، وجودی منزه و عادل مطلق که از حد خوبی و عدل کامل جدایی نداشته و سررشته تمام مقدرات افراد بشری در دست قدرت اوست. و در همان حال بخشاینده و مهربان است و مشیت او در صفات افعال، قبل از هر چیز توجه به غفران و عفو آدمیان است.
عیسی خدا را به نام پدر (یا پدر آسمانی) نامیده است و تعالیم او این نکته را متضمن است که هر چند خدای متعال بشر را به اقتضای حکمت بالغه خود آزاد و مختار آفریده ولی انسان مانند همان «پسر گمشده» است که در تمثیل آورده است، یعنی تمام وسایل یک زندگی مرفه را در اختیار او گذاشته ولی آن پسر آنها را به عیش و نوش و به سیهکاری تباه ساخته است، آن پدر باز او را دوست می دارد و گناهان او را می بخشد و از کیفرها و بلایا که لازمه گنهکاری است می آمرزد و زمانی که به سوی پدر برمی گردد او را در آغوش خود می پذیرد. همچنین ذات متعال الاهی کاملا خیر محض و لطف است و انسان قبل از آنکه سایه ای از شک و ظن به دل افکند باید به خداوند اعتماد کند و با قلب مطمئن پیوسته اشراق نفسانی و نور روحانی به وسیله نماز و دعا حاصل سازد. مخصوصا با نماز و دعای خفیه در خلوت و در گوشه انزوا (در وسط صحرایی یا در قله کوهی) باید به ساحت قدس او روی آورد.
نظر عیسی به طبیعت در حدود ایمان و اندیشه او درباره باری تعالی است. او نیز مانند دیگر متفکران یهود، طبیعت را کارگاه یا صحنه نمایشگاه متعال الاهی می دانست که نجات و آزادی انسان در آنجا به ظهور می پیوندد. به نظر او طبیعت حقیقت نهایی نیست، بلکه اعمال خداوند از درون آن و به وسیله آن ظاهر می شود و می توان به طور کلی گفت عیسی نیز مانند دیگر انبیای بنی اسرائیل می کوشید که به وسیله طبیعت به خدا راه برد، بر خلاف فلاسفه یونانی که سعی می کردند طبیعت را از دریچه خدایان خود نظر کنند. در همان حال در تعالیم عیسی به طور وضوح مشاهده می شود که وی با دیده راست بین و با دلی مطمئن و توکلی کامل به طبیعت می نگریسته است، چنانکه گفته است: «از بهر جان خود اندیشه می کنید که چه خورید و چه آشامید و نه برای بدن خود که چه بپوشید. مرغان هوا را نظر کنید که نه می کارند و نه می دروند... و برای لباس چرا می اندیشید؟ در سوسنهای چمن تأمل کنید چگونه نمو می کنند. نه محنت می کشند، نه می ریسند، لیکن به شما می گویم سلیمان هم با همه جلال خود، چون یکی از آنها آراسته نشد.» (انجیل متی: 25. 6-29) مسلما اگر راه حق را دریابید و در طریق حق و عدالت خدا قدم بردارید، هرچیز که احتیاج دارید به شما داده خواهد شد.
نظر عیسی درباره بدن و انفعالات جسمانی و طبیعی انسان همچنین مبتنی بر ایمان متقن و اعتماد کامل است و درست افکار انبیای یهود را ظاهر می سازد. وی ظاهرا معتقد بوده است که جسم همان طور که با عقل و روح آمیخته است، در عمل نیز با آنها متحد است و با هم کار می کنند، وی داعی ترک دنیا و عزلت نبوده، بلکه بر خلاف، در ضیافتها و جشنها به میل خاطر شرکت می فرموده و هیچ وقت نگفته است که جوهر جسم فاسد و تباه است و یا آنکه روح به طور غیر عادلانه در جسد محبوس گردیده است. آری پیکر انسانی ممکن است آلت خطرناکی در دست اراده و اختیار بشر بشود و یا آنکه ممکن است مابین خیر و شر تقسیم گردد، زیرا اراده و فاعلیت انسانی به هر دو طرف تقسیم پذیر است.
در صورت اخیر عیسی بر آن است که آدمی باید به جد بکوشد تا وحدت کامل را بین آن دو، (جسم و روح) برقرار سازد، از این رو از یک طرف در محل نهی می گوید: «هرگاه دست یا پایت تو را بلغزاند قطعش کن.» لیکن از طرف دیگر در مرحله اثبات یکی از حواریان یهودی او، یعنی بولس حواری مطلب را به طور وضوح این چنین بیان کرده است که بدن آدمی می تواند معبد روح القدس بشود. خلاصه آنکه عیسی هرگز پیروان خود را از تمتع از لذایذ فردی و اجتماعی منع نفرموده و نگفت که جسم دشمن ذاتی خیر است و باید او را به کلی نفی و قلع و قمع کرد. نظر عنایت عیسی متوجه هدف دیگر بود، تعلیم وی نخست آن بود که انسان بر حسب اراده الاهی رفتار کند و آنچه خداوند از او خواسته است این است که انسان خود را برای ظهور ملکوت آسمان آماده ساد، به این طریق که همه با یکدیگر زیسته، روی توجه را به طرف خدا بیاورند و، مانند اطفالی که رو به سوی پدر دارند، با یکدیگر مانند برادر سلوک کنند. احدی را نباید از این استعداد خداداد محروم دانست و باید او را گذاشت که به این پایه برسد.
به عبارت دیگر هیچ فرد بشر نیست که از نعمت عفو الاهی و یا از برکات جامعه اخوت انسانی ذاتا مطرود باشد. از تعالیم عیسی چنین مشهود می شود که در شخصیت انسانی استعدادی بی نهایت نهفته است. و این همان قضیه ای است که به زبان امروزه در آن به اصل «احترام شخصیت» تعبیر می کنند. عیسی نیز همین اصل را به خصوص نه تنها شامل اطفال می دانست، بلکه شامل حال دورافتادگان و گناهکاران نیز می دانست و پیوسته با آنها مجالست و مصاحبت می نمود و می گفت در قانون محبت استثنایی نیست، بلکه این ناموس عام شامل تمام آدمیان و همه ملل و امم و نژادهای عالم می شود. این معانی را از قواعد عام و اصول اساسی مذهب عیسی باید دانست، البته این مبادی در زمان او مسلما رنگ و لباس اهل زمان را می گرفته است. معلوم می شود که عیسی با مردم عصر خود در مسئله انتظار ظهور سلطنت مسیحا هم عقیده بوده و احساسات قوم یهود در آن زمان دور همین انتظار تمرکز یافته و عیسی نیز مانند آنان از زمان شباب تحت تأثیر این احساس دارای همان امیدواری و انتظار عمومی بوده است، به طوری که چون برای رهبر قوم خود قیام کرد بالطبع رسالت خود را در خور احساسات محیط قرار داد و دوره جدید را اعلام فرمود.
برای نمونه به شاگردان خود گفت: «ایامی می آید که آرزو خواهید داشت که روزی از روزها پسر انسان را ببینید و نخواهید دید، و به شما خواهند گفت که اینک در فلان یا فلان جاست؛ مروید و تعاقب آن مکنید. زیرا چون برق که از یک جانب زیر آسمان لامع شده تا جانب دیگر زیر آسمان درخشان می شود، پسر انسان در قوم خود هم چنین خواهد بود.... چنانکه در ایام نوح واقع شد، همان طور که درزمان پسر انسان نیز خواهد بود که می خوردند و می نوشیدند و زن و شوهر می گرفتند تا روزی که چون نوح داخل کشتی شد، طوفان آمده، همه را هلاک ساخت.... بر همین منوال خواهد بود، در روزی که پسر انسان ظاهر شود.»
هم چنین از انجیل مرقس همین معانی با عبارتی دیگر که متناسب با آن عصر رسولان است آمده: و بدیشان گفت: «هر آینه به شما می گویم بعضی از ایستادگان در اینجا می باشند که تا ملکوت خدا را که به قوت می آید نبینند، ذائقه موت را نخواهند چشید.» «هر آینه به شما می گویم تا چون جمیع این حوادث واقع نشود این فرقه نخواهند گذشت. آسمان و زمین زایل می شود، لیکن کلمات من هرگز زایل نشود، ولی از آن روز و ساعت غیر از پدر هیچ کس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم. پس برحذر باشید و بیدار شده، دعا کنید، زیرا نمی دانید که آن وقت کی می شود.» ولی با وجود آن عیسی در تحلیل و تجزیه اوضاع زمان، اصالت فکر و ابداع شخصی خود را نیز به منصه ظهور رسانیده است.
مطالعه دقیق در بیانات عیسی و آنچه در پیرامون آخرالزمان و رجعت قیامت به زبان عصر خود می گفت به خوبی روشن می سازد که هرچند وی با مردم زمان در اعتقاد و امید به ظهور مسیحا شریک بوده است، ولی به سلیقه خود در آن تغییری داده و ملکوت مسیحا را که در وادی محدود و تنگنای فکر یهود مضیق و محبوس بود بیرون آورده، دامنه آن را وسعت داد و سلطنت پدر را شامل حال تمام مردم جهان ساخت و عنوان کرد که برگزیدگان الاهی از هر چهار گوشه جهان بیرون خواهند آمد، و به طور مستقیم این مطلب را چنین بیان کرد. جد و جهد کنید تا از در تنگ داخل شوید، زیرا به شما می گویم بسیاری طلب دخول خواهند کرد و نخواهند توانست. بعد از آنکه صاحب خانه برخیزد و در را ببندد و شما برون ایستاده، در را کوبیدن آغاز کنید و گویید: «خداوندا، خداوندا، برای ما باز کن.» آنگاه وی در جواب خواهد گفت: «شما را نمی شناسم که از کجا هستید... ای همه بدکاران، از من دور شوید.» در آنجا گریه و فشار دندان خواهد بود. چون ابراهیم و اسحاق و یعقوب و جمیع انبیا در ملکوت خدا ببینید خود را بیرون افکنده یابید، و از مشرق و مغرب و شمال و جنوب آمده، در ملکوت خدا خواهند نشست و اینک آخرین هستید که اولین خواهند بود و اولین که آخرین خواهند بود.»
در انجیل متی همین مطلب واضح تر و روشن تر این چنین آمده است: «به شما می گویم که بسا از مشرق و مغرب آمده در ملکوت آسمان با ابراهیم و اسحاق و یعقوب خواهند نشست، اما پسران ملکوت بیرون افکنده خواهند شد، در ظلمت خارجی که گریه و فشار دندان باشد.» از این قرار ملکوت الاهی محدود به حد و محصور به حصر برای چند تن از صالحان یهود نخواهد بود، بلکه دایره اخوتی است که محیط آن شامل تمام اقوام عالم می شود، و شرط داخل شدن در ملکوت الاهی رعایت قوانین موسی نخواهد بود، بلکه دامنه صفات و خصایص آن بسیار وسیعتر است. کلمات متی و آیات لوقا بر خلاف حقیقت نیست که گفته اند «پاکدلانند که خدا را خواهند دید و صاحبان رحم و رأفتند که وارث زمین خواهند شد.»
علاوه بر آن باید به این نکته توجه کرد که عیسی از تأثر و تألم مردم زمان خود، که به انتظار و به امید ظهور ملکوت بودند، می کاسته و به آنها تعلیم می داده که در واقع ملکوت الاهی در همان زمان حاضر به وقوع پیوسته و ظاهر شده است و این معنی از مفاد آیات انجیلی به خوبی مستفاد می شود که می گوید ملکوت خدا مانند اندک خمیرمایه ای است که به ظرفی بزرگ پر از آرد بزنند یا مانند دانه خردل حقیری است که از همه حبوبات خردتر است، ولی به مرور زمان درختی عظیم می شود. از این رو عیسی حس امید وانتظار قوم یهود را که چشم به راه مسیحا داشته بودند تخفیف داده، گفت: «ما در همه جا می بینیم که اصل ایمان در اتحاد انقطاع ناپذیر با خدای تعالی است و بس.»
بالاخره این مطالعات کار ما را منتهی به حال این مسائل می سازد و می توانیم دانست که در اندیشه و ضمیر عیسی رابطه او با خدای متعال چه صورتی داشته است. آیا او خود را پسر انسان و پسر خدا می دانسته است و برای این اصطلاح چه معنایی قایل بوده؟ آیا او خود را از هنگام تعمید مسیح موعود الاهی می دانسته یا اینکه آن اندیشه در نهاد او بعدها به تدریج متمکن گردیده است؟ آیا اصحاب و پیروانش به مسیحیت او هم در زمان حیات او قایل شده اند و یا این اعتقاد پس از مرگ وی به ظهور رسیده، بدون اینکه خود او در این باب اشارتی کرده باشد؟
همه اینها مسائلی است اصلی و اساسی که شاید هیچ وقت کاملا حل نشود و جواب به آنها به دست نیاید. مع ذلک در مسئله رابطه درونی عیسی با خدای خود بعضی نکات مشخص و معلوم می توان استنباط کرد:
نخست آنکه عیسی برای خدای تعالی شأن و منزلتی بالاتر از یک و جواد حی حاضر که بایستی صبح و شام محل عبادت قرار گیرد قایل بوده است. قرب اتصال او با خداوند در هنگام نماز و دعا از هر چیز دیگر که از افراد بشر مشاهده نموده بود فزونتر بود. هنگامی که شاگردان خود را به نماز و دعا امر می فرمود همواره از این تفکر خود چیزی به آنها می آموخت. مع ذلک بعضی اسرار نهانی در دل داشت که قابل تعلیم و تعلم نبوده است و از این معنی همواره آنان را حیرت و شگفتی دست می داده. معنای «پسر انسان» یا «مسیح» نزد او چه بود؟ نمی دانیم، ولی شک نیست که او خود را رسول الاهی می دانسته است و یقین داشته که خداوند او را به پیغمبری برانگیخته. او نیز مانند عاموس نبی بر آن بوده که خدا او را برگزیده و برای ارشاد خلایق فرستاده است.
از اینجاست که وی دوازه تن را برگزید که همواره با او باشند و هم از اینجاست که وی با کمال اطمینان و قدرت تعلیم می داد و وعظ می کرد و شفا می بخشید. و بدین طریق قانون و ترتیبی مافوق شریعت موسی وضع کرد. وقتی در مجمعی در شهر ناصره فصلی از صحیفه اشعیای نبی را (چنانکه لوقا می گوید) این چنین قرائت نمود: «روح خداوند بر من است، زیرا مرا مسح کرد تا فقیران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شکسته دلان را شفا بخشم و اسیران را به رستگاری و کوران را به بینایی موعظه کنم، و ناکوبیدگان را آزاد سازم، و از سال پسندیده خداوند موعظه کنم.» پس با سکون و آرامش تمام کتاب را به هم پیچیده، به خادم سپرد.... و شروع به گفتن کرد که «امروز این نوشته در گوشهای شما تمام شد.»
خلاصه در زندگانی عیسی یک اصل مهم وجود داشته که سراپای وجود او را اشغال کرده بود و آن این است که حقیقت مرکزی در هستی او، چنانکه می دید، و منتهای معنای مذهب به عقیده او و روح تمام کلمات او عبارت بوده است از «خداوند»، و خویشتن را بکلی تسلیم حضور و مشیت او کرده بود. از این رو در ذات و صفات به حق پیوسته و متحد شده بود و در حالی که در میان جمع آدمیان می رفت با یقین کامل و ایمانی استوار بدون اندک شک و خالی از ذره ای تردید، گویی جامه ای از نیروی حق بر تن داشت و با صدای بلند فریاد بر می آورد که هیچ چیز برای شما ای آدمیان مهمتر از این نیست که به سخنان من گوش دهید، زیرا که خدا به وسیله من تکلم می فرماید.

تعالیم اخلاقی

تفکرات مذهبی عیسی، مانند دیگر انبیاء، منتهی به تعالیم عملی وی گردید. او با قدرت و اطمینانی عظیم از مبادی اخلاق سخن گفت. از آنجا که او خود با سرعت تمام و به سهولت فراوان کلام را از یک اصل اخلاق به اصلی دیگر می کشاند بدون آنکه اندک تردید و درنگ به خود راه دهد، در ارشادات و تعلیمات او همچنان امر به استقامت و اراده محکم است که در باب ظهور ملکوت الاهی اندک شک و شبهه ای به خود راه ندهند و در آن عقیده استوار، پایدار باشند. نزد او ظهور ملکوت الاهی و لوازم و عوارض آن امری مسلم است، از این رو منتظر است که پیروانش نیز همچنان به همان صداقت و راستی به این امر ایمان داشته، بی هیچ شایبه، خلوص نیتی کامل از خود ابراز دارند و طبق اندیشه درونی خود عمل نمایند.
لوقا در انجیل خود آورده است که امر دین و پیروی از ملکوت الاهی نزد عیسی چنان امری معلوم و فوری بوده است که روزی به کسی گفت: «از عقب من بیا،» وی گفت: «خداوندا، اول مرا رخصت ده تا بروم پدر خود را دفن کنم.» عیسی وی را گفت: «بگذار مردگان، مردگان خود را دفن کنند. اما تو برو به ملکوت خدا موعظه کن.» و کسی دیگر گفت: «خداوندا، تو را پیروی می کنم، لیکن اول رخصت ده تا اهل خانه خود را وداع نمایم.» عیسی وی را گفت: «کسی که دست را به شخم زدن دراز کرده، از پشت سر نظر کند، شایسته ملکوت خدا نمی باشد.» عیسی، علاوه بر آنکه از پیروان و متابعان خود می خواست که خلوص کامل و تسلیم محض را پیشه کنند، منتظر بود که وظایف اخلاقی خود را مافوق تمام مسائل و حوائج اجتماعی و مدنی تشریفاتی قرار بدهند. بر سر همین مسئله بود که نسبت به فرقه فریسیان انتقاد شدید می کرد و بر آنها عیب می گرفت و می گفت که این طایفه در بعضی امور ناشایست بروشنی مقصرند و خودپسندی، خودخواهی، جاه طلبی، شهرت، عجب و پندار نفاق و ریا، همه گناهان ایشان است.
از همه مهمتر تقصیری بزرگ که ایشان دارند در آن است که اوامر اولیه قانون اخلاق را فراموش کرده اند و تشریفات ظاهری و رسمی را جانشین اعمال خلاف و مکارم مولد نفسانی قرار داده اند. به آنها می گفت: «وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار، که نعناع و شبت و ززیره را عشر می دهید و اعظم احکام شریعت، یعنی عدالت و رحمت و ایمان، را ترک کرده اید.» ای رهنمایان کور که پشه را صافی می کنید و شتر را فرو می برید وبیرون پیاله و بشقاب را پاک می نمایید و درون آنها مملو از جبر و ظلم است. ای ریاکاران که چون قبور سفید شده می باشید که از بیرون نیکو می نماید، لیکن درون از استخوانهای مردگان و سایر نجاسات پر است. (انجیل متی: 23. 23-28)
به حقیقت یکی از صفات بارز عیسی در سراسر مبادی اخلاق او این بوده است که پیروان خود را از امور ظاهری به سوی امور باطنی متوجه سازد و مبادی وجدانی درونی را، که مبتنی بر تمایلات روحانی باشد، جانشین تظاهر و ریاکاری کند. زیرا توجه به رسوم و آداب ظاهری، که بر طبق شریعت یهود محمود و پسندیده بود، اگر عملا بر خلاف اخلاق باشد منقصت بزرگی است. نجات و رستگاری فقط در آن است که آدمی قلبا مطهر و پاک و مخلص باشد و بر طبق اوامر ضمیر خود رفتار کند. روح و وجدان اساس اعمال پسندیده است، و فلاح و نجاح آدمی در زندگانی از قلب او سرچشمه می گیرد. نظر عیسی در اجرای این اصل و قاعده اخلاقی بخوبی معلوم است و آن را از دو جهت مهم دانسته است: اول از لحاظ سلامت روح و طهارت قلب و ضمیر خود؛ دوم از لحاظ پاکی و صحت وجدان و ضمیر دیگران؛ و از این رو می گفت وای بر حال کسی که اخلاق دیگری را ضایع و تباه سازد.
هر سه انجیل متوازیا متفقند که عیسی گفت: «هر که یکی از این صغار را که به من ایمان دارند لغزش دهد او را بهتر می بود که سنگ آسیایی بر گردنش آویخته، در قعر دریا غرق می شد. وای بر این جهان به سبب لغزشها زیرا که لابد است از وقوع لغزشها لیکن وای بر کسی که سبب لغزش باشد.» (انجیل متی: 7. 18-6)
به نظر او ضایع ساختن و تباه کردن روح اخلاقی دیگران از بزرگترین جنایات و گناهان است. عیسی با همان علاقه و عنایتی که به قلب و ضمیر انسانی دارد، احکام عبرانیان قدیم را تجدیدنظر کرده و با زبانی دیگر آنها را تکرار فرموده است. در انجیل متی یک رشته از تعالیم عیسوی ذکر شده که در همه آنها آن پیمبر روحانی نظر به احکام حلال و حرام شریعت موسی داشته است. از آن جمله دو نمونه ذکر می کنیم، یک جا می گوید عیسی گفت: «شینده اید که به اولین گفته شده است قتل مکن و هر که قتل کند سزوار حکم شود. لیکن من به شما می گویم هر که به برادر خود بی سبب خشم گیرد مستوجب حکم باشد... و هر که به برادر خود احمق گوید مستحق آتش جهنم بود.» و نیز در جای دیگر می گوید: «شنیده اید که به اولین گفته شده است زنا مکن، لیکن من به شما می گویم هر کس به زنی نظر شهوت اندازد، همان دم در دل خود با او زنا کرده است.»
لیکن منتهای فشار کلام او در باب اخلاق نفسانی و صفات روحانی به غایت کمال رسیده، در آنجا که در باب محبت خلایق را تعلیم می دهد. این درس عیسی یک مبدأ بسیار مهم و عالی است که باید سعی و جهد بسیار برای فهم معنای آن به کار برد. زیرا هرچند دستور و قاعده کلی او این است که اصل محبت را نسبت به دوست و دشمن یکسان باید اعمال نمود همیشه امری نسبی و اعتباری می باشد تا به حدی که مسیحیان خالص العقیده در این باب مختلف شده اند و نسبت به احکام آن توافق کلی ندارند. البته دستور کلی در این باره در این کلمات ذکر شده که متی در انجیل خود آورده است.
عیسی گفت: «شنیده اید که به اولین گفته اند همسایه خود را محبت نما و با دشمن خود عداوت کن. اما من به شما می گویم که دشمنان خود را محبت نمایید و برای لعن کنندگان خود برکت بطلبید و به آنانی که از شما نفرت کنند احسان کنید و به هر که به شما فحش دهد و جفا رساند دعای خیر کنید تا پدر خود را که در آسمان است پسران شوید، زیرا که آفتاب خود را بر بدان و نیکان طالع می سازد و باران بر عادلان و ظالمان می باراند. پس شما کامل باشید، چنانکه پدر شما که در آسمان است کامل است.» (انجیل متی: 44. 5-48)
و نیز گفت: «آنچه خواهید که مردم به شما کنند شما نیز بدیشان همچنان کنید، زیرا این است تورات و صحف انبیا.» (انجیل متی: 12. 7)
و نیز گفت: «خداوند خدای خود را به همه دل و تمامی نفس و تمامی فکر خود محبت نما. این است حکم اول و اعظم، و دوم مثل آن است یعنی همسایه خود را مثل خود محبت نما. بدین دو حکم تمام تورات و صحف انبیا متعلق است.»

محبت

مطالعاتی که اخیرا درباره میزان درک و اندازه فهم شاگردان عیسی از مسئله محبت به خدا و محبت به انسان به عمل آمده است نشان می دهد که نزد ایشان محبت الاهی را نسبت به ابنای بشر حد و حصری نیست و درباره خوب و بد و شقی و سعید یکسان است، بدون رعایت استحقاق و ضرورت، هرقدر کفران نعمت از طرف آدمیان افزوده شود از عنایت الاهی کاسته نمی شود. البته خداوند شر را نمی پسندد و منبع خیر است و افرادی را که دارای صفات خوب نیستند، خداوند مانند پدر یا مادری که طفل زشت خود را دوست دارد مشمول محبت خود قرار می دهد، و این معنی را عیسی خود در تمثیل «پسر گمشده» به خوبی شرح داده است.
کاملا معلوم است که پیروان عیسی مأمور بوده اند ابنای نوع خود را بدون نظر به استحقاق یا شایستگی ایشان متساویا به طور برابر، دوست بدارند و با شرور قویا مقاومت کنند، لکن افراد بشری را باید مورد محبت بی پایان خود قرار دهند و به عقیده ایشان حدی و انتهایی برای عفو غفران گناه و خطای آدمیان نیست. استعمال این قاعده اساسی و تطبیق آن با جزئیات اعمال به قضاوت شخصی فرد در هر زمان واگذار شده است، زیرا هر زمانی خود متضمن وضعیت خاصی است که پیش بینی نمی توان کرد و هر آدمی در هر مورد غالبا با این مسئله مواجه است که در این پیشامد جدید چه باید کرد. و وقتی که مابین دو جماعت از ابنای نوع او سر قضیه ای اختلاف و تباین است کدام طرف را اختیار باید نمود؟
به عبارت دیگر خیر و صلاح در این امر کدام است و راه شر و طریق خطا کدام؟ چه روشی باید در برابر مفاسد و شرور پیش گرفت که منطبق بر اصل «محبت عام» باشد؟ نمی توان گفت که مواعظ و تعالیم عیسی به طوری که به دست ما رسیده راه حلی برای هر مسئله جزئی از این قبیل پیش بینی نموده باشد، بلکه او فقط قاعده مرکزی را بر ضمیر انسان وضع فرموده و استعمال جزئیات آن را در هر موقع به وجدان آن کسی که با آن مسئله مواجه گردیده است واگذاشته. مع ذلک در یک جا عیسی دستوری روشن و صریح، ولی مشکل و دشوار، داده است. این دستور سخت آن است که شخص هرگز نباید بدی را با بدی مقابله کند. در انجیل متی آمده است: «شنیده اید که گفته شده است چشمی به چشمی و دندانی به دندانی، لیکن من به شما می گویم با شریر مقاومت مکنید، بلکه هر که به رخساره رات تو طپانچه زند دیگری را نیز به سوی او بگردان و اگر کسی خواهد با تو دعوا کند و قبای تو را بگیرد عبای خود را نیز بدو واگذار.»
تفسیر صحیح این کلمات ظاهرا این است که در مقام تلافی و انتقام، انسان نباید وقت شریف خود را بیهوده تلخ سازد، زیرا این کار، یعنی پاداش بدی به بدی، بر اختلال فکری او می افزاید. بنابراین هر کس باید بدی دیگران را بدون اینکه در صدد کینه جویی و انتقام طلبی برآید تحمل کند تا آنکه آن وضع ناگوار بر او طولانی نشود، بله بر خلاف از جنبه مثبت، آدمی باید با بردباری و شکیبایی با خطای دیگران روبرو شود. باید کاری کرد که شخص خطاکار به درستی درک کند که عمل ناپسند و کردار زشت او به نیکی و جزای حسن تلقی شده است و با گردانیدن رخساره دیگر برای طپانچه او و بخشیدن قبا در برابر پیراهن و رفتن دو میل در ازای یک میل، به او به صراحت ثابت و روشن ساخته است که آن شخص نیکوکار مظلوم با پاکی و صفای نیت با شخص ظالم بدکار به محبت و دوستی رفتار می نماید.
همچنین عیسی در یک دستور دیگر از عیبجویی و بداندیشی نسبت به کردار دیگران نهی نموده است، زیرا غالبا این نکته به ثبوت پیوسته که مرد عیبجوی منقد خود محتاج به تصحیح و ارشاد دیگران است، از این رو نسبت به دیگران باید با دیده عفو و کرم نگریست تا قاعده اساسی محبت عام رعایت شود.
در انجیل آمده است که عیسی فرمود: «حکم نکنید تا بر شما حکم نشود، زیرا بدان طریقی که حکم کنید بر شما نیز حکم خواهد... و چون است که خس را در چشم برادر خود می بینی و چوبی که در چشم خودداری نمی یابی؟» «پس رحیم باشید چنانکه پدر شما نیز رحیم است، داوری نکنید تا بر شما نیز داوری نشود، و عفو کنید تا آمرزیده شوید.... بدهید تا به شما داده شود، زیرا پیمانه نیکوی افشرده و جنبانیده و لبریز شده را در دامن شما خواهند گذاشت. زیرا به همان پیمانه که می پیمایید برای شما پیموده خواهد شد.»
به عبارت دیگر، دستور عیسی این چنین خلاصه می شود که نیکی به هر صورت که باشد دارای نیروی قاهری در برابر بدی است که اثر نیک و نتیجه مطلوب بار می آورد.

 

منـابـع

جان بی ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه علی اصغر حکمت- صفحه 582 – 607

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد