داستان داود علیه السلام در قرآن و روایات و تورات (تورات)
فارسی 6780 نمایش |داستان ورود دو متخاصم بر داود نبی (ع) در روایات
در الدرالمنثور به طریقی از انس و از مجاهد و سدی و به چند طریق دیگر از ابن عباس، داستان مراجعه کردن دو طایفه متخاصم به داود (ع) را با اختلافی که در آن روایات هست نقل کرده است. و نظیر آن را قمی در تفسیر خود آورده. و نیز در عرائس و کتبی دیگر نقل شده، و صاحب مجمع البیان آن را خلاصه کرده که داود (ع) بسیار نماز می خواند، روزی عرضه داشت: «بار الها ابراهیم را بر من برتری دادی و او را خلیل خود کردی، موسی را برتری دادی و او را کلیم خود ساختی.» خدای تعالی وحی فرستاد که «ای داود ما آنان را امتحان کردیم، به امتحاناتی که تا کنون از تو چنان امتحانی نکرده ایم، اگر تو هم بخواهی امتیازی کسب کنی باید به تحمل امتحان تن در دهی.» عرضه داشت: «مرا هم امتحان کن.» پس روزی در حینی که در محرابش قرار داشت، کبوتری به محرابش افتاد، داود خواست آن را بگیرد، کبوتر پرواز کرد و بر دریچه محراب نشست. داود بدانجا رفت تا آن را بگیرد. ناگهان از آنجا نگاهش به همسر اوریا فرزند حیان افتاد که مشغول غسل بود. داود عاشق او شد، و تصمیم گرفت با او ازدواج کند. به همین منظور اوریا را به بعضی از جنگها روانه کرد، و به او دستور داد که همواره باید پیشاپیش تابوت باشی (و تابوت عبارت است از آن صندوقی که سکینت در آن بوده). اوریا به دستور داود عمل کرد و کشته شد. بعد از آنکه عده آن زن سرآمد، داود با وی ازدواج کرد، و از او دارای فرزندی به نام سلیمان شد. روزی در بینی که او در محراب خود مشغول عبادت بود، دو مرد بر او وارد شدند، داود وحشت کرد. گفتند مترس ما دو نفر متخاصم هستیم که یکی به دیگری ستم کرده (تا آنجا که می فرماید) و ایشان اندکند.
پس یکی از آن دو به دیگری نگاه کرد و خندید، داود فهمید که این دو متخاصم دو فرشته اند که خدا آنان را نزد وی روانه کرده، تا به صورت دو متخاصم مخاصمه راه بیندازند و او را به خطای خود متوجه سازند پس داود (ع) توبه کرد و آن قدر گریست که از اشک چشم او گندمی آب خورد و رویید. آنگاه صاحب مجمع البیان می گوید (و چه خوب هم می گوید) داستان عاشق شدن داود سخنی است که هیچ تردیدی در فساد و بطلان آن نیست، برای اینکه این نه تنها با عصمت انبیا سازش ندارد، بلکه حتی با عدالت نیز منافات دارد، چطور ممکن است انبیا که امینان خدا بر وحی او و سفرایی هستند بین او و بندگانش، متصف به صفتی باشند که اگر یک انسان معمولی متصف بدان باشد، دیگر شهادتش پذیرفته نمی شود و حالتی داشته باشند که به خاطر آن حالت، مردم از شنیدن سخنان ایشان و پذیرفتن آن متنفر باشند؟! این داستان که در روایات مذکور آمده از تورات گرفته شده، چیزی که هست نقل تورات از این هم شنیعتر و رسواتر است، معلوم می شود آنهایی که داستان مزبور را در روایات اسلامی داخل کرده اند، تا اندازه ای نقل تورات را (که هم اکنون خواهید دید) تعدیل کرده اند.
داستان داود (ع) در نگاه امام رضا و امام صادق (ع)
در کتاب عیون است که (در باب مجلس رضا (ع) نزد مأمون و مباحثه اش با ارباب ملل و مقالات) امام رضا (ع) به ابن جهم فرمود: «بگو ببینم پدران شما درباره داود چه گفته اند؟» ابن جهم عرضه داشت: «می گویند او در محرابش مشغول نماز بود که ابلیس به صورت مرغی در برابرش ممثل شد، مرغی که زیباتر از آن تصور نداشت. پس داود نماز خود را شکست و برخاست تا آن مرغ را بگیرد. مرغ پرید و داود آن را دنبال کرد، مرغ بالای بام رفت، داود هم به دنبالش به بام رفت، مرغ به داخل خانه اوریا فرزند حیان شد، داود به دنبالش رفت، و ناگهان زنی زیبا دید که مشغول آب تنی است. داود عاشق زن شد، و اتفاقا همسر او یعنی اوریا را قبلا به مأموریت جنگی روانه کرده بود، پس به امیر لشکر خود نوشت که اوریا را پیشاپیش تابوت قرار بده، و او هم چنین کرد، اما به جای اینکه کشته شود، بر مشرکین غلبه کرد. و داود از شنیدن قصه ناراحت شد، دوباره به امیر لشکرش نوشت او را همچنان جلو تابوت قرار بده! امیر چنان کرد و اوریا کشته شد، و داود با همسر وی ازدواج کرد.»
راوی می گوید: حضرت رضا (ع) دست به پیشانی خود زد و فرمود: «"انا لله و انا الیه راجعون؛ ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى گرديم." (بقره/ 156) آیا به یکی از انبیای خدا نسبت می دهید که نماز را سبک شمرده و آن را شکست، و به دنبال مرغ به خانه مردم درآمده، و به زن مردم نگاه کرده و عاشق شده، و شوهر او را متعمدا کشته است؟»
ابن جهم پرسید: «یا بن رسول الله پس گناه داود در داستان دو متخاصم چه بود؟» فرمود: «وای بر تو خطای داود از این قرار بود که او در دل خود گمان کرد که خدا هیچ خلقی داناتر از او نیافریده، خدای تعالی (برای تربیت او، و دور نگه داشتن او از عجب) دو فرشته نزد وی فرستاد تا از دیوار محرابش بالا روند، یکی گفت ما دو خصم هستیم، که یکی به دیگری ستم کرده، تو بین ما به حق داوری کن و از راه حق منحرف مشو، و ما را به راه عدل رهنمون شو. این آقا برادر من نود و نه میش دارد و من یک میش دارم، به من می گوید این یک میش خودت را در اختیار من بگذار و این سخن را طوری می گوید که مرا زبون می کند، داود بدون اینکه از طرف مقابل بپرسد: تو چه می گویی؟ و یا از مدعی مطالبه شاهد کند در قضاوت عجله کرد و علیه آن طرف و به نفع صاحب یک میش حکم کرد، و گفت: او که از تو می خواهد یک میشت را هم در اختیارش بگذاری به تو ظلم کرده. خطای داود در همین بوده که از رسم داوری تجاوز کرده، نه آنکه شما می گویید، مگر نشنیده ای که خدای عزوجل می فرماید: "یا داود انا جعلناک خلیفة فی الاءرض فاحکم بین الناس بالحق؛ اى داوود ما تو را در زمين خليفه [و جانشين] گردانيديم پس ميان مردم به حق داورى كن." (ص/ 26)»
ابن جهم عرضه داشت: «یا بن رسول الله پس داستان داود با اوریا چه بوده؟» حضرت رضا (ع) فرمود: «در عصر داود حکم چنین بود که اگر زنی شوهرش می مرد و یا کشته می شد، دیگر حق نداشت شوهری دیگر اختیار کند، و اولین کسی که خدا این حکم را برایش برداشت و به او اجازه داد تا با زن شوهر مرده ازدواج کند، داود (ع) بود که با همسر اوریا بعد از کشته شدن او و گذشتن عده ازدواج کرد، و این بر مردم آن روز گران آمد.»
در امالی صدوق به سند خود از امام صادق (ع) روایت کرده که به علقمه فرمود: «انسان نمی تواند رضایت همه مردم را به دست آورد و نیز نمی تواند زبان آنان را کنترل کند همین مردم بودند که به داود (ع) نسبت دادند که مرغی را دنبال کرد تا جایی که نگاهش به همسر اوریا افتاد و عاشق او شد و برای رسیدن به آن زن، اوریا را به جنگ فرستاد، آن هم در پیشاپیش تابوت قرارش داد تا کشته شود، و او بتواند با همسر وی ازدواج کند.»
داستان عاشق شدن داود (ع) در تورات!
خلاصه آنچه در تورات، اصحاح یازدهم و دوازدهم، از سموئیل دوم آمده، عبارت است از: شبانگاه بود که داود از تخت خود برخاست، و بر بالای بام کاخ به قدم زدن پرداخت، از آنجا نگاهش به زنی افتاد که داشت حمام می کرد، و تن خود را می شست، و زنی بسیار زیبا و خوش منظر بود. پس کسی را فرستاد تا تحقیق حال او کند. به او گفتند: «او بتشبع همسر اوریای حثی است.» پس داود رسولانی فرستاد تا زن را گرفته نزدش آوردند، و داود با او همبستر شد، در حالی که زن از خون حیض پاک شده بود، پس زن به خانه خود برگشت، و از داود حامله شده، به داود خبر داد که من حامله شده ام. از سوی دیگر اوریا در آن ایام در لشکر داود کار می کرد و آن لشکر در کار جنگ با بنی عمون بودند، داود نامه ای به یوآب امیر لشکر خود فرستاد، و نوشت که اوریا را نزد من روانه کن، اوریا به نزد داود آمد، و چند روزی نزد وی ماند، داود نامه ای دیگر به یوآب نوشته، به وسیله اوریا روانه ساخت و در آن نامه نوشت «اوریا را مأموریت های خطرناک بدهید و او را تنها بگذارید، تا کشته شود.» یوآب نیز همین کار را کرد. و اوریا کشته شد و خبر کشته شدنش به داود رسید. پس همین که همسر اوریا از کشته شدن شوهرش خبردار شد، مدتی در عزای او ماتم گرفت، و چون مدت عزاداری و نوحه سرایی تمام شد، داود نزد او فرستاده و او را ضمیمه اهل بیت خود کرد. و خلاصه همسر داود شد، و برای او فرزندی آورد.
اما عملی که داود کرد در نظر رب عمل قبیحی بود. لذا رب، ناثان پیغمبر را نزد داود فرستاد. او هم آمد و به او گفت در یک شهر دو نفر مرد زندگی می کردند یکی فقیر و آن دیگری توانگر، مرد توانگر گاو و گوسفند بسیار زیاد داشت و مرد فقیر به جز یک میش کوچک نداشت، که آن را به زحمت بزرگ کرده بود در این بین میهمانی برای مرد توانگر رسید او از اینکه از گوسفند و گاو خود یکی را ذبح نموده از میهمان پذیرایی کند دریغ ورزید، و یک میش مرد فقیر را ذبح کرده برای میهمان خود طعامی تهیه کرد. داود از شنیدن این رفتار سخت در خشم شد، و به ناثان گفت: «رب که زنده است، چه باک از اینکه آن مرد طمعکار کشته شود، باید این کار را بکنید، و به جای یک میش چهار میش از گوسفندان او برای مرد فقیر بگیرید، برای اینکه بر آن مرد فقیر رحم نکرده و چنین معامله ای با او کرده.» ناثان به داود گفت: «اتفاقا آن مرد خود شما هستید، و خدا تو را عتاب می کند و می فرماید: بلاء و شری بر خانه ات مسلط می کنم و در پیش رویت همسرانت را می گیرم، و آنان را به خویشاوندانت می دهم، تا در حضور بنی اسرائیل و آفتاب با آنان همبستر شوند، و این را به کیفر آن رفتاری می کنم که تو با اوریا و همسرش کردی.» داود به ناثان گفت: «من از پیشگاه رب عذر این خطا را می خواهم.» ناثان گفت: «خدا هم این خطای تو را از تو برداشت و نادیده گرفت و تو به کیفر آن نمی میری، ولیکن از آنجا که تو با این رفتارت دشمنانی برای رب درست کردی که همه زبان به شماتت رب می گشایند، فرزندی که همسر اوریا برایت زاییده خواهد مرد.» پس خدا آن فرزند را مریض کرد و پس از هفت روز قبض روحش فرمود، و بعد از آن همسر اوریا سلیمان را برای داود زایید.
منـابـع
حسین فعال عراقی- داستانهای قرآن و تاریخ انبیا در المیزان
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 17 صفحه 290
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 19 صفحه 245
عین الله ارشادی- سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم
سید محمدابراهیم بروجردی- تفسیر جامع- جلد 6 صفحه 20
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 21 صفحه 88
ملا فتح الله کاشانی- منهج الصادقین فی إلزام المخالفین- جلد 8 صفحه 336
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها