شر در ادیان ایران باستان
فارسی 7326 نمایش |شر در ادیان
فراگیر بودن مسئله شر در دین هاى ایران باستان نشان دهنده این است که در مسالک و مذاهب و نحله هاى وابسته به ایران باستان، زردشتى، مهرپرستى، مانویت و زروانى و گنوسى بن مایه اعتقادى مشترکى وجود داشته است. راه حل کلى دین زردشتى براى مسئله شر این است که دو مینوى شر و خیر از ازل و بیرون از این جهان وجود داشته است؛ نیروى شر به سبب گزینش نادرست، شر گردید و خیر به دلیل گزینش درست، خیر شد. قدرت خیر و شر در جهان غیر مادى مساوى است؛ اما در جهان مادى، شر مى تواند خود را وارد گیتى کند و آن را آلوده و آشفته گرداند. در مقابل، نیروهاى خیر عامل شکوفایى و حامى زندگى، و در پى عقیم کردن عمل نیروهاى شر در جهان مادى است.
در دین زردشتى نیروهاى مضر تنها به نیروهاى اهریمنى اختصاص ندارد، بلکه در آفرینش اهورامزدا نیز موجودات پلیدى مانند خرفستران وجود دارد. دنیاى شر شامل دیوان و انگره مینو است که در تاریکى زندگى مى کند. نویسنده در پایان به این نتیجه مى رسد که شر در مظاهر مختلف خود تقریبا مشغله ذهنى دائمى در کیش زردشتى، و نیرویى غیر مادى فراتر از خلقت در آیین هاى رمزآمیز مهرپرستى بوده و بالطبع تأثیرات خویش را در آیین زروانى گذاشته است. در دین زردشتى، که بسیار ثنوى است، بر ضرورت شکست شر تأکید شده و تصادفى نیست که اهریمن یکى از نمونه هاى اصلى نیروى دشمن است. شر در دنیاى دینى ایران باستان، یک حقیقت و یک حالت وجود است و این امر نه تنها در آیین به اصطلاح زردشتى راست کیش یا سنتى، که در آیین هاى زروانى و دیگر مذاهب رازآمیز و گرایش هاى گنوسى مربوط بدان، به ویژه مهرپرستى و مانویت نیز هویدا است.
بنابراین، مسئله شر امرى فراگیر بوده و راه حل هاى آن هم شکل هاى مختلف به خود گرفته؛ یعنى به اندازه تصوراتى که از این مفهوم در تاریخ ایران باستان وجود داشته، راه حل هایى هم پدید آمده است. قدیمى ترین راه حل ها گویا به زردشت متعلق بود که مبناى تمام تفاسیر بعدى شد. اساسى ترین و بارزترین ویژگى اندیشه زردشت، برداشت خاص او از ثنویت بود که در آن، شر امرى فراگیر بود. در هفده فصل یسنا که پنج گاهان را تشکیل مى دهد، دائما به شر اشاره مى شود و نیز به این که باید با آن جنگید و آن را نابود کرد. زبان گاهانى به ویژه براى بیان مظاهر گوناگون اخلاقى، جسمانى و آیینى شر غنى است. صفت اک به معناى بد بیشتر در مقابل وهو به معناى نیک و گاهى در یک معنى مطلق به کار مى رود (مثلا یسناى 30، بند 3 وهیواکم چ «بهترین و بدترین».
وهیه «بهتر» که شکل تفضیلى وهو است، هر چند که نمى توان استفاده از این صفت را به جاى اسمى که در جمله مستتر است نادیده گرفت. همچنین براى اک و وهو شکل هاى تفضیلى و عالى اشیه، اچیشت و وهیه، وهیشت استفاده شده است.
از طریق قیاس، انگره «بدسرشت» در برابر سپنته «افزونى بخش» و شکل تفضیلى آن سپانیه قرار مى گیرد. همچنین انگره که صفت براى مئینو روان است، در روایت اوستایى نام اهریمن وجود دارد یعنى انگره مئینو. مهم است که اک و انگره در گاهان تقریبا مترادفند. از صفت انگره اسم خنثاى انگرى «شرارت» مشتق شده است. همچنین براى بیان گستره وسیعى از شرور آیینى، جسمى و اخلاقى اسم هاى بسیار متنوعى به کار مى رود: اسامى مذکر ایشمه «خشم»، استه «بدبختى» دووفش «شکنجه»، مرک «ویرانى»، مریثیو «طبیعت مرگبار»؛ اسامى مؤنث اجییایتى «نازندگى» اسروشتى «نافرمانى»، آثرى «بلا»، اناخشتى «دشمنى»، ترمیتى «تحقیر»، دوشتى «مقام بد»، دوژجییایتى «زندگى بد» پریمیتى «غفلت»؛ و اسامى خنثاى اینه «خشونت»، آدبومن «فریب»، تویش «ستمگرى» ایذیجه «خطر» دوواشه «خصومت»، رشه «زوال». اسم مؤنث دروج «دروغ» در تقابل خود با اسم خنثاى اشه «راستى» یگانه است.
معادل فارسى باستان این واژه اسم مذکر «دروگ» است که در کتیبه هاى داریوش و پرسپولیس به همراه فعل دروگ «فریب دادن» (دروگ) اوستایى آمده و داراى معناهایى شبیه به شکل هاى گاهانى آن است؛ اگرچه در نزد هخامنشیان داراى معناى سیاسى است («دروغ» بمثابه شورش در برابر پادشاه قانونى). از واژه گاهانى دروج همچنین صفت درگوونت «دارنده دروغ» مشتق مى شود که دلالت بر تمام موجوداتى مى کند که دروج را بر اشه رجحان مى دهند. همان گونه که دروج در برابر اشه قرار دارد، درگونت (اوستاى متأخر درونت، پهلوى درووند) نیز در مقابل اشاون یا اشون قرار دارد و این مهم است که احتمالا درگونت یک نوآورى ایرانى بوده، در حالى که واژه هاى اوستایى اشون و فارسى باستان ارتاون از واژه هند و ایرانى رتاون مشتق شده است قس و دایى (تاون).
در واقع، واژه درگونت شاید از نوآورى هاى خود زردشت بوده باشد. این اصطلاح معناى هر موجود «پلید، درغگو و از نظر اخلاقى بر خطا» را به خود گرفت و حتى بر معنى اشون تأثیر نهاد، به طورى که معناى «آنچه از نظر اخلاقى درست است» را پذیرفت. بنابراین، تضاد میان اشه و دروج و نیز اشون و درونت یا درگونت که داراى اصل هند و ایرانى بود، تحولى را از سر گذراند که به ویژه ایرانى بود و قطعا مى توان آن را به تعالیم خود زردشت منسوب کرد. آنچه سبب این تطور شده، مفهوم ثنوى گسترده نزاع میان خیر و شر است. تقابل ایرانى اشه و دروج که مفاهیمى به ترتیب مرتبط با آسمان هاى روز و شب است. بنیادى تر و نظام مندتر از تقابل ودایى رته و دروه است، که اساسا ثنویتى اخلاقى نمى سازد. اهمیت خاص آن در ایران، در واقع، به جهت مفهوم دومینو بوده، که هر یک به جاى خود دست به گزینش میان خیر و شر زدند.
عقیده انتخاب میان خیر و شر در سراسر تاریخ دین زردشتى اهمیت اساسى داشته است. بسته به دوره هاى تاریخى مختلف و تأثیرات ناشى از ارتباط با فرهنگ ها و ادیان و آراى فلسفى بیگانه، بعضى بیشتر و بعضى کمتر بر این عقیده تأکید کرده اند و آن را از مبانى نظرى متفاوتى منبعث دانسته اند. در نزد پارسیان این عقیده عمدتا به واسطه احتجاجات ضد ثنوى مسلمانان و مسیحیان اهمیت کمترى داشته و کمتر بدان توجه مى شود. اما واقعیت آن است که این مسئله در گاهان آمده و نشان مى دهد که اندیشه زردشت تطورى اصیل و منسجم را از سر گذرانده است. به نظر مى رسد که زارى روان گاو (گئوش ورون) که شاید داراى معناى استعارى بوده و به شیوه هاى مختلف نیز تفسیر شده، تمثیلى بوده که در آن موجودى زنده براى نجات از درد و خشم موجودى شریر از یک شبان مهربان که قادر به حمایت اوست، یارى مى طلبد.
راه حل زرتشت
راه حل زردشت براى مسئله شر به غایت بدیع بود. زردشت از یک طرف به پیروان اشه وعده پیروزى نهایى خیر را بر شر داده بود که در آخرالزمان رخ خواهد داد و در عین حال، مؤمنان را به ثبات و تعهد الزام مى کرد. از طرف دیگر، او توضیحى منطقى براى وجود شر، از طریق ایده انتخاب، یا از طریق مفهوم خاص دو هستى یا دو حالت وجودى، ارائه کرد. این مفهوم زردشتى مبتنى است بر عقیده به دو مینیو که دو بن هم قدرت و همزادند و «دو نیروى انتزاعى ازلى، خیر و شر، که هر دو نه تنها در پدیده هاى معقول و روحانى، که در جهان مادى نیز متجلى مى شوند»؛ شر به مانند خیر، یک نیروى روحانى یا معقول است، یک مینیو است که شر بودن آن به خاطر گزینشى است که انجام داده است. شر نیز به سان خیر در دنیاى مادى تجلى مى کند، اما تجلى (مینیوى) خیر از همان آفرینش است و مینیوى شر از طریق تعرض و تجاوز به ظهور درمى آید. قدرت خیر و شر در جهان معنوى متساوى است، چون هر یک قادر بر خلقت خود است اما شر صرفا مى تواند خود را بر جهان مادى عارض کند، آن را بیالاید و بیاشوبد.
عقیده به این دو وجود ریشه گاهانى دارد. زردشت میان یک وجود غیر مادى فکر یا اندیشه (اهو ـ منهیى/ اهومننهو؛ در اوستاى متأخر مینیو که به ستى«هستى» برمى گردد) و یک وجود مادى و جسمانى (استونت «استخوانى» همچنین در اوستاى متأخر گئیثى یا گئیثیى «حیاتى، مادى») تمایز قائل شد. مینوى خیر بنا به طبیعتش حامى زندگى است، در حالى که مینوى شر ویران کننده است و ذاتا با آفرینش زندگى در دنیاى مادى بیگانه است. بنابراین، مینوى خیر منشأ زندگى (گى) و مینوى شر اصل «نا زندگى» (اجیایتى) است. در یسنا 30، بند 4، اجیایتى باید به «عدم امکان زندگى» یا «عدم زندگى» تعبیر شود و این از آن جاست که شر طبیعتا از به وجود آوردن خلقتش به صورت مادى عقیم و ناتوان است.
در متون پهلوى قرن نهم میلادى آمده است که اهریمن، بر خلاف اهرمزد، وجود مادى گیتیگ (پهلوى؛ اوستایى گئیثیى) ندارد، نه به خاطر این که او آفریننده نیست، بلکه بدین دلیل که او آفریننده موجوداتى است که فقط مینوى (پهلوى؛ اوستایى مینیو) هستند. پس در دین زردشتى، آفرینش شر از لحاظ هستى شناسى به وجود مینوى محدود است؛ با این حال مى تواند که از همین حالت مینوى آفرینش مادى به اهرمزد هجوم آورد. شر، به خودى خود ماده نیست، بلکه وارد مى شود و آن را آلوده، منحرف و آشفته مى سازد.
از همین جاست که گفته مى شود که دیوها که مظاهر اندیشه شر بوده و مایل به تعرض (ائنه) و ناتوان از انتخاب مینوى خیرند .در اوستا به مینیو تعریف شده اند و مانند یزته ها (ایزدان) صفت گئثى (مادى) ندارند. بر طبق عقیده «آمیختگى» گمیزشن (پهلوى)، دو روح که به اشکال گوناگون در متون پهلوى از آن سخن رفته، شر با خیر در جهان مینوى آمیخته مى شود و با یک «تازش» (ابگد) از مغاک (زفر ـ پایگ) و تاریکى مطلق (اسرتاریگیه) که در آن مسکن دارد، بیرون مى شود، در حالی که اراده به ویرانى (زدارکامیه) و رشک (ارشک) او را به نابودى آفرینش اهرمزد برمى انگیزد. با این همه، حتى در آفرینش اوهرمزد نیز موجودات پلیدى مانند خرفستران (احتمالا به معنى «وحشى و غول آسا» هر چند ریشه شناسى آن قطعى نیست؛ پهلوى: خرفستر) وجود دارند که به حال موجودات زنده مضرند. آنها بدان گروه متعلقند که دروج را بر مى گزینند و نیز شامل دین مردان و عالمان امور مقدس مى شوند که با آیین هاى دیویسنى در ارتباطند: در گاهان اوسیج و کرپن و کوى اند.
دیدگاه هرودوت
هرودت نقل مى کند که مغان معمولا مورچگان، مارها و دیگر حیوانات وحشى زمینى و هوایى را مى کشتند. صورت تحول یافته این عقیده، آن گونه که در متون پهلوى آمده، توضیحى منطقى است براى حضور این موجودات اهریمنى در آفرینش. متون پهلوى وجود مادى گئتیگ آنها را تنها در قالب (کالبد) مى داند که عاقبت نیز متلاشى و نابود خواهند شد، آنگونه که کالبد جادوگران در اوستا یاتو و در پهلوى جادوگان پریان (پریگان) در پهلوى؛ در اوستا پیریکا) از میان مى رود. بدین سان، خرفستران بخشى از آفرینشى بودند که در طبیعت خود مادى نبودند و منشأ آنها نیرویى خبیث و غیرمادى بود.
در تحول این عقیده، ممکن است که عناصرى از دنیاى موهوم گسترده دیوان که به فرهنگ عامه هم راه یافته و پس از اسلام نیز به حیات خود ادامه داده با مقدمات فلسفى تعالیم زردشتى سازگار شده باشد. دنیاى شر شامل دیوه ها و انگره مینو مى شود که خود دیوه على الاطلاق است (دیونام دیو در وندیداد 19 بند یکم و چهل و سوم، دیونام دروجیشتو؛ یشت سوم، بند سیزدهم) و در اوستاى متأخر آمده است که این اهریمن، خالق هر آن چیزى است که در ضدیت با آفریدگان اهورامزدا باشد. این دئوها، مانند انگره مینیو در شمال زندگى مى کنند و در تاریکى مى بالند. آنها دیوان مذکرند و دروج ها همتاى مؤنث آنها.
دیوان زردشتى پرشمارند. گرى توانست 64 موجود اهریمنى را شمارش کند و آرتور کریستین سن هم تلاشش بر این بود که سطوح مختلف سنت را در این باره بازسازى کند. یک ویژگى تقریبا دائمى این موجودات اهریمنى مذکر و مؤنث، تقابل نظیر به نظیر آنهاست با موجودات آفرینش نیک؛ یعنى گروه دیوان یا دیوکده اى را در برابر گروه ایزدان یا ایزدکده اى قرار داده اند، در حالى که هر دو را به دقت نظم بخشیده اند. خدایان قدیمى که مطرود زردشت واقع شدند، یعنى آنانى که معادل خدایان هندى بودند (ایندره، سوروه، نانگهیئیه که به ترتیب ضد امشاسپندان اشه، خشثره و آرمیتى اند) ظاهرا تا حدى تعین بعضى بى اخلاقى ها و کژآئینى ها و ناقض احکامى بودند که پاکى عناصر طبیعى را در نظر داشتند. مثلا ایشمه، که قبلا در گاهان آمده است، همچون قدرتى خشمگین و بى رحم در قربانى هاى حیوانى تصویر مى شود، اپوشه همچون دیو خشکسالى و رقیب تیشتر (ستاره شعراى یمانى)، استویداد همچون دیو مرگ، بوشاسب همچون دروجى که موجب تنبلى صبحگاه مى شود، نسو همچون دروجى که باعث آلوده شدن جسد مى شود و غیره.
دیوشناسى اوستایى در متون پهلوى
به طور کلى، متون پهلوى منعکس کننده همان دیوشناسى اوستایى است، که گهگاه دیوانى جدید، یا دیوانى با نیروى جدید مانند آز (اوستایى آزى) «حرص و فزون خواهى» که در کیش مانوى هم داراى معناى جهان شمول است یا جهى (اوستایى) به معناى زن بدکاره بر آن افزوده مى شود. دیگر موجودات خبیث شامل مارها و اژدهاهایى (اوستایى اژى) مانند اژى دهاک در اوستا و غول هایى مانند گندروه و سناویذکه مى شوند. دیوها و پرى ها با انسان ها جفت مى شوند و از آنها موجودات مضر و نژادهاى پستى مانند سیاهان که حاصل همخوابگى یک زن با یک دیو، یا یک مرد با یک پرى است به وجود مى آید.
همچنین آنها ممکن است به شکل هاى جذاب نیز درآیند، مانند پریکا خنانثیتى اوستایى، که گرشاسپ پهلوان را اغوا کرد. به طور کلى، شر در مظاهر مختلف خود تقریبا مشغله ذهنى دائمى در کیش زردشتى و ادیان ایران باستان بوده و دامنه تأثیرش حتى به آن سوى مرزهاى طبیعى دنیاى ایرانى کشیده شده است. ایده شر به عنوان نیرویى غیر مادى که سابق بر خلقت و بیرون از آن است، احتمالا در آیین هاى رمزآمیز مهرپرستى هم وجود داشته، زیرا آنها دئوس اریمنیوس (اهریمن خدا) را مى شناخته اند. بى تردید، این اعتقاد درباره شر در مسلک زروانى هم اهمیت داشته است. این مسئله حتى در مورد مانویت هم، چنان که بررسى هوشمندانه پوئش نشان مى دهد، صدق مى کند و مانویت نیز به این عقیده اساسى زردشتى قائل شده که شر اصلى است سابق بر جهان مادى و فراتر از آن.
این عقیده حتى در تشکیل نجوم زردشتى نیز دخیل بوده است که در آن یک ویژگى «اهریمن» به سیاره ها نسبت داده مى شود. در زمان هایى که ثنویت در دین زردشتى اهمیت اندکى داشته، توجه به مسئله شر نیز در حاشیه قرار مى گرفته، اما هنگامى که، مثلا، در قرن نهم میلادى، مفهوم شر طبیعت اصلى و متمایزکننده دین بهى انگاشته شد، طبعا شر نیز با تمام قدرت خود بروز کرد. هم عقیده به وجود شر به عنوان یک قدرت مستقل، در کنار یک خلق نیک، و هم عقیده به خارج بودن طبیعت آن از خلقت مادى، به طور آشکار و منسجمى دوباره تنظیم شد و به بیان آمد.
این مسئله در رساله شکند گمانیک وزار در رد احتجاجات ملحدان، مادیون، مسلمانان، مسیحیان و مانویان دائما ابراز مى شود، که شر نمى تواند منشأ خیر داشته باشد و خیر نیز نمى تواند از شر به وجود آید، و این که دشمن قبل از آفرینش مادى وجود داشته، و نیز حمله (اهریمن) بعد از آفرینش بوده و این که حقیقت و دروغ از دو اصل جدا نشأت مى گیرد. در دیگر متون پهلوى این واقعیت که اهریمن خلقت مادى ندارد، به کرات آمده است.
منـابـع
جراردو نیولى- مقاله شر در ادیان ایران باستان- ترجمه سید سعیدرضا منتظرى، بابک رجبی- مجله هفت آسمان- شماره سی ام
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها