نقش موجودات روحانی در عقاید دینی مردم آفریقا (مردگان)

فارسی 3942 نمایش |

تسخیر روح در باور مذهبی مردم آفریقا
از آنجا که ارواح نامرئى، همه جا حاضر و غیر قابل پیش بینى اند، مطمئن ترین کار دورى از آنهاست. اگر آنها، یا مردگان زنده به دفعات بر انسانها ظاهر شوند، سبب تشویش آنان مى گردند. آن وقت ارواح بر آدمیان مستولى شده و بخاطر انواع بیماری ها مانند جنون و صرع مقصر شناخته مى شوند. بخصوص تسخیر روح همیشه ترسناک نیست، و مواقعى وجود دارد که نه تنها مطلوب است بلکه مردم از طریق رقص و طبالى مخصوص بر آن غالب آمده تا زمانى که فرد مورد نظر، تسخیر روح را که در طى آن ممکن است به نابودى کشانده شود تجربه نماید. لذا هنگامى که شخص تحت تسخیر روح درمى آید، روح ممکن است از طریق او صحبت کند، بنابراین او در این زمان نقش واسطه را بازى مى کند و پیامهایى را که بازگو مى کند توسط کسانى که مورد خطاب قرار مى گیرند با انتظار دریافت مى شوند. اما در کل، تسخیر روح، بخصوص موارد ناخواسته، نتایج بدى را بدنبال دارد. ممکن است آنها سبب آزار جدى به شخص تسخیر شده شوند، ممکن است روح او را از خانه اش براند و در جنگل زندگى کند، شاید وادارش کند به درون آتش به جهد و خود را بسوزاند، با وسایل نیز به بدن خود آزار برساند، و یا به افراد دیگر صدمه بزند. در اوج تسخیر روح، فرد در واقع هویت خود را از دست می دهد و در قالب شخصیت روح که او را به تسخیر در آورده عمل مى کند. شخص تسخیر شده، بى قرار مى شود و ممکن است نتواند خوب بخوابد و اگر تسخیر روح دوره اى طولانى دوام بیاورد به سلامتى اش آسیب مى رساند. زنان بیشتر از مردان مستعد تسخیر روح اند.

مراسم دفع ارواح شریر
دفع ارواح شریر یکى از وظایف اصلى درمانگران و پیشگویان سنتى است و هنگامى که ارواح یک دهکده را با خطر مواجه مى کنند، معمولا مراسم رسمى دفع کردن ارواح شریر وجود دارد. در بعضى از جوامع به هنگام کوچ قبیله اى از محلى به محل دیگر ارواح خانوادگى مى بایستى همراه با مراسم حرکت داده شوند. این امر مطمئن مى سازد که ارواح خانوادگى و بخصوص مردگان زنده، با اعضاى بستگان انسانى شان حرکت مى کنند و زمانى که در فناناپذیرى شخصى شان کسى براى یادآورى آنها نبود، به حال خود رها نمى شوند.

تفاوت روابط انسانى با ارواح
روابط انسانى با ارواح از جامعه اى به جامعه دیگر متفاوت است. به هر حال این خویشاوندى قدرتمند، فعال و حقیقى بویژه با ارواحى است که تازه فوت کرده اند که ما آنها را مردگان زنده نامیده ایم. مناسک گوناگون براى حفظ این ارتباط اجرا مى شوند، که شامل قرار دادن غذا، و چیزهایى دیگر، یا ریختن آبجو، شیر، آب و حتى چاى یا قهوه (براى ارواحى که متجدد شده اند)، است. در بعضى از جوامع، این کار روزانه انجام مى گیرد، اما بیشتر مردم آفریقا کمتر به این کار دست مى زنند. چنین هدایایى به پیرترین عضو متوفى داده مى شود که شاید هنوز هم مرده زنده باشد و یا تنها در شجره نامه هاى خانوادگى به خاطر آورده شود. این کار با این آگاهى انجام مى گیرد که او با دیگر ارواح گروه خویشاوند در غذا و نوشیدنى شریک است. چنین پیشکش هایى مى تواند با کلماتى در قالب نیایش ها، اذکار یا توجیه هایى به شخص متوفى باشد. این کلمات پل ارتباطى و گواه مردم است برایى که آنان هنوز مرده را زنده مى دانند. تصور در مراعات این اعمال در واقع به این معنى است که انسانها کاملا پیوندهاى خود را با شخص در گذشته قطع و بنابراین آن ارواح را فراموش کرده اند. این عمل به شدت خطرناک و براى وجدان فردى و اجتماعى نگران کننده است. لذا مردم احتمالا احساس مى کنند که هرگونه بدبختى که برسرشان مى آید اگر به سبب جادو و سحر نباشد، نتیجه منطقى نادیده گرفتن ارواح است. براى ارواحى که به خانواده خاصى تعلق ندارند، ممکن است هدایا در معابد ارواح گذاشته شود. چنین معابدى متعلق به جامعه است و ممکن است روحانیون از آنها مراقبت نمایند. برخى ارواح که در خور این افتخار هستند برحسب وطائفشان مورد احترام قرار مى گیرند، براى نمونه، به ارواح آب به هنگام ماهیگیرى و یا قایق رانى در آب هدایایى داده مى شود، و با ارواح جنگل به هنگام از بین بردن جنگل جهت ایجاد مزرعه هاى نو، مشورت مى گردد.

ج ـ مردگان زنده
در گذشتگان تا پنج نسل در گروه متفاوتى از ارواح معمولى قرار دارند. آنها هنوز در دوره ساسا و در مرتبه جاودانگى شخصى هستند، و جریان مرگشان هنوز کامل نیست. ما آنها را مردگان زنده مى نامیم. آنها نزدیکترین حلقه هاى پیوندى هستند که انسانها با عالم ارواح دارند. برخى مطالب که در مورد ارواح گفته مى شود درباره مردگان زنده نیز صادق است. اما مردگان زنده دو زبانى هستند: آنان با زبان کسانى که تا "همین اواخر" با ایشان زندگى مى کردند صحبت مى کنند و به زبان ارواح و خداوند که از نظر وجود شناختى به آنها نزدیکتر هستند نیز سخن مى گویند. اینها ارواحى هستند که مردم آفریقا بیشتر به آنان توجه دارند، از طریق مردگان زنده است که عالم ارواح براى انسانها تشخص مى یابد. آنان هنوز جزیى از خانواده هایى انسانى هستند، و مردم از آنان خاطرات شخصى دارند. این دو گروه بواسطه "ساساى" مشترکشان که براى مردگان زنده در "زمنى" به سرعت ناپدید مى شود، با یکدیگر پیوند دارند. مردگان زنده هنوز "اشخاص" هستند و به "چیزها"، "ارواح " یا "شى ها" تبدیل نشده اند. آنان گاه گاه به خانواده هاى انسانى خود باز مى گردند و به هر حال بطور نمادین در غذایشان شریک مى گردند. آنان به آنچه بر خانواده مى گذرد واقف هستند و به آن علاقمندند. زمانى که ظاهر مى شوند، که عموما بر مسنترین افراد خانه است، با اسامى از قبیل "فلان و بهمان " شناخته مى گردند؛ در مورد امور خانوادگى سوال مى کنند، و ممکن است حتى اعضاى خانواده را از خطر قریب الوقوع آگاه کرده و یا کسانى را که از دستورات سرپیچى کرده اند سرزنش کنند. آنان حافظان امور، سنت ها، اخلاقیات و فعالیتهاى خانواده هستند.

بى حرمتى به مردگان زنده در نهایت بى احترامى به اجداد
بى حرمتى به این موضوعات در نهایت بى احترامى به اجدادى است که در آن مقام به عنوان نگهبان نامرئى خانواده و جامعه عمل مى کنند. چون آنان هنوز "اشخاص" هستند، لذا مردگان زنده نزدیکترین حلقه اتصال میان انسانها و خداوند هستند، آنان احتیاجات آدمیان را مى دانند و آنها تا «همین اواخر» با مردم بوده اند، و در عین حال، بطور مستقیم، یا بر طبق بعضى جوامع، بطور غیر مستقیم از طریق اجدادشان با خداوند ارتباط دارند. از این رو ممکن است مردم آنان را در امور خانواده بیشتر براى نیازهاى کوچک زندگى درگیر کنند تا نزدیکى به خداوند. حتى اگر از مردگان زنده معجزه یا چیزهاى خارق العاده براى رفع حاجت سرنزند، انسانها با بیرون ریختن آلام قلبى شان در برابر بزرگترهاى خود که پا در هر دو عالم دارند، حس آرامش روحى را تجربه مى کنند. این همه به معنى این نیست که رابطه میان انسانها و مردگان زنده کاملا بروفق مراد است. مردم خیلى خوب مى دانند که بدنبال مرگ جسمانى، سد و مانعى مابین مردگان زنده و آنان ایجاد شده است. هنگامى که مردگان زنده باز مى گردند و بر منسوبین خود ظاهر مى شوند، انسانها از این تجربه ها با شور و شوق زیاد استقبال نمى کنند و اگر اغلب اتفاق افتد، از آن منزجر مى شوند. مردم به مردگان زنده نمى گویند: "لطفا بنشینید و منتظر آماده شدن غذا باشید!" و همچنین با این کلمات خداحافظى نمى کنند: "درود بر فلان و بهمان در عالم ارواح!" معهذا اینها دو جنبه بسیار مهم دوستى و مهان نوازى اجتماعى در میان مردم جوامع آفریقایى است. غذا و آشامیدنى که بر مردگان زنده داده مى شود، شگفت ترین اعمال مهمان نوازى و خوش آمدگویى هستند و با وجود این به مردگان زنده غذا مى دهند که دور شوند. مردگان زنده هم خواستنى اند و هم نخواستنى و اگر آنان نامناسب دفن شوند یا قبل از مرگشان صدمه ببینند، سبب ترس خویشاوندان و یا ضاربین مى شوند زیرا ممکن است مرده زنده انتقام بگیرد. و این به صورت بدبختى، بخصوص بیمارى، و یا ظاهر شدن ناراحت کننده هر چند وقت یکبار مرده زنده خواهد بود. اگر مردم از دادن غذا و اشربه، در جایى که از جهات دیگر این امر عملى عادى است، خوددارى کنند و یا در انجام دادن دستوراتى که ممکن است مرده زنده قبل از فوت داده باشد سهل انگارى کنند، آن وقت بدبختی ها و ملامت ها، نتیجه خشم مرده زنده تعبیر مى شود. بنابراین، مردم مواظب هستند از اعمال و رسوم خاص درباره دفن و یا دیگر وسایل انتقال اجساد مردگان پیروى کنند و بسته به مورد پیشکش، غذا و آشامیدنى اهدا مى کنند. در بعضى از جوامع، از قبرها مراقبت ویژه به عمل مى آید، زیرا تصور مى شود که مردگان زنده ممکن است در منطقه گورستان زندگى کنند، که بعضى از آنها در منازل قبلى در گذشتگان قرار دارند.

مقدار توجه به مردگان زنده
توجه به مردگان زنده تا چهار یا پنج نسل ادامه دارد، تا زمانى که تنها چند نفر یا حتى یکى از اعضاى درجه اول خانواده هایشان هنوز زنده باشد. زمانى که آخرین شخصى که آن مرده زنده را مى شناخت نیز بمیرد، در این زمان در واقع جریان تا آنجا که به آن مرگ مرده زنده خاص مربوط است اکنون کامل مى شود. او اکنون دیگر با نام خوانده نمى شود و دیگر یک «انسان» نیست، بلکه یک روح، یک چیز، یعنى «آن» است. اکنون او وراى افق قابل رویت زمنى فرورفته است. نیاز بیشترى نیست که در وظایف خانوادگى مبنى بر اهداى غذا و اشربه توجه نزدیکى به او بشود، مگر در بعضى جوامع در یادبودهاى شجره خانوادگى و یا در سلسله واسطه هایشان باشد. در آن زمان، همچنین، مرده هاى زنده بیشترى در تصویر اضافه شده اند و سزاوار توجه بیشترى از طرف زندگان هستند. کسانى که به مرحله ارواح کامل «حرکت نموده اند» در جوار ارواح وارد مى شوند و مردم هم تماس و هم توجه به آنها را از دست مى دهند، آنان دیگر در دوره انسانى "ساسا" نیستند، حتى اگر آنان همچنان هم عصر انسانها باشند. این مرتبه وجودى آنان غیر از مرتبه وجودى انسانهاست و از لحاظ هستى شناختى آنها فقط از گروه ارواح اند. در بعضى از جوامع این باور رواج دارد که برخى مردگان زنده، "حیات تازه یافته" هستند. با وجود این، تجسم دوباره ناقص است زیرا کل یک شخص به آن شکل دوباره متولد نمى شود، بلکه تنها برخى خصوصیات یا ویژگی هاى جسمانى اوست که دوباره تولد مى یابد.

اصطلاح ارواح نیاکان
منابع مدون بین این دو گروه تمییز نمى گزارند و اصطلاحاتى مانند "ارواح نیاکان"، "اجداد" یا "ارواح" براى توصیف هر دو گروه مورد استفاده قرار مى گیرند. "ارواح نیاکان" یا اجداد اصطلاحات گمراه کننده اى هستند، زیرا آنها تنها به آن ارواحى اشاره مى کنند که یک زمان اجداد زنده ها بودند. از آنجا که ارواح کودکان، برادران، خواهران، زنان نازا، و دیگر اعضاى خانواده وجود دارند که به هیچ وجه جزو نیاکان نبودند، لذا بطور غیر ضرورى این مفهوم محدود کننده است. شخص باید قویا از عدم کاربرد دو واژه "ارواح نیاکان" و "نیاکان" حمایت کند و به جاى آنها دو واژه "ارواح" و "مردگان زنده" را جایگزین کند. بر طبق عقاید آکانمبا، بعضى از ارواح را خداوند این چنین خلق کرد، و بعضى دیگر، زمانى انسان بودند. خداوند بر آنها، نظارت دارد و گاهى آنها را به عنوان پیام آوران مى فرستد. بعضى خیرخواه و مهربان هستند، بعضى دیگر بدخواه اند، اما اکثرشان بى تفاوت و مانند انسانها هم بد و هم خوب هستند. مردم مى گویند ارواح را مخصوصا در کنار رودخانه ها و تپه ها مى بینند. نورشان شب هنگام در چنین مکان هایى دیده مى شود و صداى گله و یا بچه هایشان به گوش مى رسد. باور بر این است که زنان به سبب داشتن روح شوهران حامله مى شوند. در زندگى سنتى، اعضاى خانواده در ساختن آبجو، آب با شیر و یا پیشکش غذا براى مردگان زنده احتیاط مى کنند. نقل مى شود که تسخیر روح توسط ارواح و مردگان زنده امرى معمولى است. اگر چه اکنون نسبت به سالهاى گذشته کمتر گزارشى از تسخیر ارواح وجود دارد.

تسخیر ارواح در قرون اخیر
در پایان قرن اخیر تسخیر ارواح همانند بیمارى بومى در بخش جنوبى این سرزمین در همه جا شیوع داشت. بعضى از غیبگویان و درمانگران از طریق خوابها یا تظاهر ارواح و مردگان زنده دستور تشخیص بیمارى، درمان و جلوگیرى از آن را دریافت مى کنند. تعداد قابل ملاحظه اى از مردم گزارش مى کنند که ارواح مردگان زنده را به شکل فردى یا گروهى به همراه زنان و مران دیگر مى بینند. دو تن از روحانیون تجربه هاى زیر را با ارواح نقل کرده اند. یکى از آنان هنگام غروب با دوست هم مدرسه اى خود به خانه برمى گشت. آنان مى بایستى از جویبارى رد شوند، که در طرف دیگر آن تپه اى قرار داشت. هنگامى که به این جویبار نزدیک شدند، نورهایى را روى تپه در جلوى خود مشاهده کردند، جایى که هیچ کس زندگى نمى کرد. دوستم از همراهش پرسید آن چه بود، و او گفت نباید بترسى این شراره اى از جانب ارواح بود. آنان مى بایستى به کناره تپه مى رفتند و دوستم مى ترسید. همراهش گفت که قبلا نیز چنین شراره هایى را دیده بود. پس سرودخوانان ادامه مسیر دادند، و وقتى به کنار تپه رسیدند، ارواح شروع کردند به پرتاب سنگ به طرف آنان. بعضى از سنگها به قسمت بالایى جایى که آندو پسر قدم مى زدند مى خوردند، اما به ایشان اصابت نمى کرد. در حالى که آندو جوان تپه را پشت سر مى گذاشتند، آتشى را مى دیدند که در اطراف آن شکلهایى سایه وار وجود داشت که همراه دوستم به او گفت آنها ارواح اند. بعضى از ارواح با شلاق به بقیه مى زدند و از آنها سوال مى کردند که "چرا آن پسرها را نزدید؟" "چرا آنان را نزدید؟" آندو مرد جوان مى توانستند بشنوند که بعضى از ارواح از شلاقهایى که مى خورند ناله سرمى دادند اما نمى شنیدند که چه دلیلى براى نزدن سنگ به پسرها داشتند. پیشواى روحانى دیگر می گوید: وقتى حدود بیست سال داشت با چند مرد جوان دیگر براى جمع آورى عسل از پوست یک درخت خشکیده به جنگل رفتند. عسل را حشرات کوچکى درست کرده بودند که نیش نمى زدند و در نقاط مختلف کشور یافت مى شوند. آن مکان دور از دهکده قرار داشت. هنگامى که به درخت رسیدند، او بالا رفت تا پوست و تنه درخت را ببرد و بازکند. در حالى که او بالاى درخت بود، صداى سوتى شنیدکه انگار از چوپانان و شبانان بود. او ضربه زدن به درخت را قطع کرد. گروه در سکوت گوش فرا دادند. به روشنى صداى سوت و صداى گله گوسفندان و بزها را مى شنید که از جنگل به طرف محلى که آنان مشغول جمع آورى عسل بودند امتداد مى یافت. با نزدیک شدن ارواح صدا و آهنگ بلند و بلندتر شد و دو مرد فهمیدند که بزودى ارواح به آنان مى رسند. از آنجا که مردم حیوانات را براى چرا به دشت و مکان دورافتاده اى از دهکده ها مى برند و نه جنگل، جوانان به این نتیجه رسیدند که فقط امکان داشت ارواح به آنان نزدیک شوند. آنان به مسیرى که صدا مى آمد نگریستند، اما هیچکس را ندیدند، با وجود این هرچه که آن صدا را مى ساخت به آنان نزدیک و نزدیکتر مى شد. پس تصمیم گرفتند عمل خود را رها کنند و براى حفظ جانشان پا به فرار گزارند. آنان هرگز دوباره به آنجا باز نگشتند. داستانهاى دیگرى مشابه اینها وجود دارد، و دلیلى ندارد که شخص در اعتبار بیشتر آنها شک کند، بخصوص آنهایى که توسط خود مردمى که این چیزها را توصیف مى کنند تجربه و نقل مى شود. قوم آنکور یا مردگان زنده اعمال نادرست را مجازات مى کنند و تصور مى رود که مسئول بسیارى از بدبختیهایى باشند که معلول سحر و جادو نیستند. براى ارواح نگهبان نوعى رسم و آیین وجود دارد. مردگان زنده عمیقا درگیر امور خانواده هستند. قبیله آشانتى ارواحى دارند که به درخت ها، رودخانه، حیوانات، افسون ها و امثال آنها، جان مى بخشند. و پائین تر از آنها ارواح خانوادگى قرار دارند که فکر مى کنند همیشه حاضرند، و به عنوان محافظین عمل مى کنند. ارواح بامبوتى باور دارند که هر شخص دو روح دارد: یکى خیر است و دیگرى شر. مردم قبیله باگاندا ارواحى را مى شناسند که مى توان آنها را به سه گروه تقسیم کرد. یک دسته از مردگان زنده (مى زى ما). علاوه بر این وضع پیچیده عقاید باگاندا درباره ارواح شکل دیگرى از نیرو و موجودات روحانى به نام ماییم به (تانک ارتشى، تراکتور یا پول خرد) مى باشند که بلافاصله پس از جنگ دوم جهانى به صحنه آمدند، به خصوص بیم آور هستند و کینه توز شدند. تصور مى شود که اینها از روآندا یا کنیا به آنجا آمده باشند. یکى از پیشگویان در سال 1967 می گوید که بسیارى از مردم باگاندا داراى کیفالو هستند، اما آن را مخفى نگه مى دارند زیرا مردم آنها را براى شکار استخدام مى کنند، دشمنان و آزار دهندگان خود را مى کشند یا افسون مى کنند، از قبیل کسانی که همسران مردان دیگر را به زنى مى گیرند و یا قرض هاى خود را پرداخت نمى کنند. به نظر مى آید خرید و کاربرد کیفالو در معاملات تجارى کلان در حال گسترش است و یک شخص ممکن است بیشتر از سیصد شلینگ (در 1968 حدود چهل و پنج دلار آمریکا) به یک غیبگوى متخصص پرداخت کند تا کیفالو را به ماموریتى انتقام جویانه و آسیب رسان بفرستد. به هر حال اکثر غیبگویان با ماییم به اى از نوع کیفالو ارتباط ندارند. روشن نیست که چه نوع ارواحى براى ساختن ماییم به ترکیب مى شوند، اما قطعا مردگان زنده نیستند مگر در موارد بسیار نادر. ممکن است کسى تصور کند که این ارواح از نوع دسته دوم اند که در بالا ذکر شد، اما احتمالا از نوع خاصى از آنها هستند. همچنین مردم قبیله کیگویو سه نوع روح را مى شناسند. آنان مردگان زنده اى دارند که از اعضاى درگذشته خانواده تشکیل مى شوند که از میان ارواح والدین بسیار مهم اند. اینها در کیگویو به عنوان ارواح والدین یا پیشینیان (نگوما سیا آسیارى). در این جنگ، ارواح با شکل انسانى تصور مى شوند و موقعیت دشمن را به خود مى گیرند که مى بایستى به او حمله گردد و شکست داده شود. عصاها به یک معنى نماد قدرت انسانى است، و زمانى که به رودخانه انداخته مى شوند، نماد شکست ارواحى هستند که اکنون توسط رود مرگ بکلى نابود مى شوند. احتمالا خاک نماد بیمارى شایع و تکاندن پا و لباسها از آن، به نمایش درآوردن پیروزى انسان بر بیمارى است، درست همانگونه که ارواحى که سبب آن شدند نیز شکست مى خورند. اصلاح کودکان به نمایش درآوردن بعدى شکست ارواح است و نیز نشانه مرگ و بهبودى از بیمارى شایع و تجدید حیات است.

منـابـع

جان اس. مبیتی- ادیان و فلسفه آفریقایی- مترجم مرضیه شنکایی- نشر ادیان- تاریخ نشر 1383

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد