مبانی مجازات در آموزه های دینی اسلام (کیفر)

فارسی 2920 نمایش |

کیفر و مصلحت

جرم انگاری و وضع مجازات برای آن در آموزه های دینی، همچون سایر جهت گیری های آن، بی گمان حکیمانه و بر پایه مصالحی می باشد، هرچند این حکمت ها و مصحلت اندیشی ها برای انسان ناشناخته است. رویکرد کلی این مصلحت ها نیز همسویی با نظام ارزشی دین، یعنی دستیابی انسان به کمال حقیقی خود، می باشد؛ همچنان که برخی اندیشوران بر آن پای می فشرده اند: از آنجا که نظام حقوقی بخشی از نظام ارزشی می باشد که بر همه رفتارهای آدمیان (خواه فردی یا اجتماعی) پرتوافکن است (از این رو) هدف نظام حقوقی با هدف کل نظام ارزشی باید همسو و سازگار باشد. بنابراین، هدف نظام حقوقی (یعنی سعادت اجتماعی، دنیوی) باید چنان تفسیر شود که هیچ گونه تضاد و مزاحمتی با آن هدف نهایی نداشته باشد و مناسبات اجتماعی انسان ها باید به صورتی تنظیم شود که نظام جامعه نه تنها سد راه انسان به سوی کمال و سعادت نشود، بلکه آدمی را به پیمودن این راه ترغیب کند و دشواری ها و گرفتاری ها را از جلوی پای او بردارد.
پشتوانه حقوق یک سلسله مصالح و مفاسد حقیقی ثابت و دگرگونی ناپذیر می باشد؛ یعنی عناوین آنها و احکامی که بر آن بار می شود ثابت است، ولی مصادیق آنها چه بسا با دگرگونی اوضاع و احوال تغییر پذیرد. در تعریف «مصلحت» نیز به مفهوم فراگیر آن گفته شده است مصلحت، به مفهوم مطلق این است که با بقای حیات انسانی، تکمیل معاش بشر و هر آنچه حالات روحی و ذهنی وی او را ملزم می سازد، ارتباط می یابد.
قرآن کریم رویکرد کلی نهی های الهی را زشتی آنها شناسانده است: «قل إنما حرم ربی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن؛ بگو پروردگار من، تنها زشتکاری ها را (چه آشکارش [باشد] و چه پنهان) حرام گردانیده است.» (اعراف/ 33)
برای درک مصلحت ها و به طور کلی، شناخت رفتارهای زشت و نیکو لازم است انسان از نظام فکری استوار بر فهم و درک باطل خود سود جوید، نه گونه تخیلی آن؛ چراکه اندازه خطاناپذیری گروه نخست بسی کمتر از دسته دوم می باشد و شاید بتوان گفت اساسا در آن خطا راه ندارد، همچنان که برخی بر این باورند. اسلام به جای روی آوری به سودهای زودگذر ادراکات وهمی و تخیلی انسان، با دوراندیشی، در مورد آینده اشخاص یا جامعه و بر پایه درک درونی و فطری انسان، این مجازات ها را تشریع کرده است. برای نمونه، درباره ناروایی شراب خواری یا قماربازی، در قرآن کریم چنین آمده است: «یسألونک عن الخمر والمیسر قل فیهما إثم کبیر و منافع للناس وإثمهمآ أکبر من نفعهما؛ درباره شراب و قمار از تو می پرسند، بگو در آن دو، گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم می باشد [ولی] گناهانشان از سودشان بزرگ تر است.» (بقره/ 219)
قرآن کریم با هشدار به فرو نغلتیدن در کوته بینی و فریب، بهره مندی از سود اندک را یادآور می شود که با توجه به زیان درازمدت شرابخواری و قمار، یعنی از دست دادن عقل و دارایی، باید از دو گناه یاد شده دوری جست. در حقیقت، با بهره گیری از این قاعده منطقی که می گوید: «برای دست یابی به سودی اندک و کوتاه مدت نباید زیر بار زیانی بزرگ و بلندمدت رفت»، ما را به دوری گزینی از این دو گناه فرا می خواند. از آنچه درباره پیوند کیفر و مصلحت در آموزه های دینی گفته شد، رگه های پیوند میان کیفر و مصلحت دریافت شدنی است؛ چرا که دلایلی همچون گناه آشکار بودن، زیان بار بودن و ناسازگار نبودن با سعادت و کمال انسان، برای ممنوع کردن رفتار بیان شده است؛ ممنوع بودنی که گاه انجام آنها کیفر را در پی دارد. بدین سان، می توان گفت سخن به میان آوردن از چرایی کیفر در آنها گویای پرداختن به مصلحت های کیفر است.

کیفر؛ بازتاب رفتار

در آموزه های دینی، این رویکرد که نفس انسان از هر رفتاری، از جمله کیفر، اثر می پذیرد موجب شده است که در سنجش با حقوق جزا، در مورد آن نگاهی ژرف تر صورت گیرد تا جایی که حتی جهت گیری اصلی مجازات در اسلام به ویژگی های نفسانی پیوند خورده است. در برخی آیات قرآن نیز این حقیقت به دست می آید؛ برای نمونه، در آیات 225 سوره مبارکه بقره می خوانیم: «یؤاخذکم بما کسبت قلوبکم؛ [خداوند] شما را بدانچه دل هایتان [از روی عمد] فراهم آورده است، بازخواست می کند.» نیز در آیه ای دیگر آمده است: «و إن تبدوا ما فی أنفسکم أو تخفوه یحاسبکم به الله؛ اگر آنچه در دلهای خود دارید آشکار یا پنهان کنید، خداوند شما را به آن محاسبه می کند.» (بقره/ 284)
این دو آیه و آیاتی از این دست، هرچند به پاداش و کیفر اخروی اشاره دارند که در آن، میان رفتار و جزا پیوند حقیقی و یگانگی برقرار می باشد؛ یعنی آنچه به نیکوکاران و بدکاران به عنوان پاداش و کیفر داده می شود، تجسم رفتار خود آنهاست، ولی با این همه، چه بسا بتوان از آنها چنین برداشت کرد که کیفر باید از لایه سطحی بزه گذر کند و با هدف گرفتن سطوح زیرین آن، ژرفای دل انسان را تحت تأثیر قرار دهد. به دیگر سخن، بازتابی حقیقی و واقعی برای رفتار سرزده از بزهکار باشد تا در کنار رعایت همسانی میان جرم و مجازات، به کار بستن آن نیز ارزشمندترین پیامد را برای وی به دنبال داشته باشد؛ یعنی کشاندن او به سوی کمال حقیقی خود. چنین به نظر می آید که وضع مجازاتی با این ویژگی، از توان بشر بیرون می باشد و مجازات های تشریع شده الهی با توجه به آن وضع شده اند.

کیفر به مثابه رحمت

دغدغه های اسلام در فراهم کردن زمینه های کمال و بالندگی انسان و تلاش در جلوگیری از بی فروغ نشدن نور فطرت حقجوی او، این نتیجه را می دهد که حتی در کیفرهای وضع شده، سیمایی مهرآمیز را از خود به نمایش گذارده است، هرچند گمانه زنی هایی همچون «خشونت گروی» بدان نسبت داده می شود. این حقیقت به گونه ای غیر مستقیم از آیاتی که به رحمت فراگیر الهی اشاره دارند، دریافت شدنی می باشد. برای نمونه، در آیه 21 سوره مبارکه نور آمده است: «و لولا فضل الله علیکم و رحمته ما زکا منکم من أحد؛ و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هیچ یک از شما پاک نمی شد.» از یک سو، می توان قانون الهی و از جمله کیفر را در مجموعه گسترده رحمت الهی جای داد؛ و از دیگر سوی، گناه که نور فطری و همزاد با آفرینش انسان را کم فروغ می کند، بی گمان از عوامل حرکت انسان به سوی تاریکی می باشد؛ از این رو، رویارویی با آن، بایسته است.
وانگهی، مجازات های شرعی را که بازتاب الهی در برابر رفتارهای بزهکارانه می باشد می توان از عوامل تاریکی زدا برشمرد. نتیجه آنکه این کیفرها در ردیف بخشایش الهی جای دارند. آرامش زایی مجازات نیز، به دلیل دستیابی زیان دیدگان و قربانیان جرم به حقوق از دست رفته خود، از جمله نشانه های دیگر قرار گرفتن کیفر در مجموعه فراگیر رحمت الهی است. مجرم با انجام بزه، زمینه دریافت رحمت الهی را در خود که لازمه ربوبیت تکوینی او می باشد از میان می برد. شاید بتوان این نکته را از آیه شریفه زیر برداشت نمود: «عذابی أصیب به من أشاء و رحمتی وسعت کل شیء؛ عذاب خود را به هر کس بخواهم می رسانم و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است.» (اعراف/ 156)
یادآوری این نکته ناگزیر می نماید که رحمت الهی در دو قلمرو «عام» و «خاص» مطرح است. قلمرو عام رحمت الهی، یعنی به کار بستن بیشترین توانمندی گنجایش ها در آفرینش هر موجود.
رحمت خاص نیز عبارت است از توفیق رهیابی به نیکبختی و مقصد نهایی از سوی آن گروه از انسان ها که زمینه آن را در خود فراهم آورده اند. بی گمان، جرم در این راه، مانعی است جدی و چون مجازات به رویارویی با آن برمی خیزد و دست کم آن را مهار می کند، می توان آن را از دریچه های بخشایش الهی به شمار آورد. شاید کیفر، همچون سایر امتیازهای انسان، از جمله عناصر تکریم و فضیلت بخشی خداوند در حق او باشد؛ همان که در آیه 70 سوره مبارکه اسراء آمده است: «و لقد کرمنا بنی آدم... و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا؛ و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم... و آنان را بر بسیاری از آفریده های خود برتری آشکار دادیم.» گفتنی است «تکریم» به ویژگی های اختصاصی انسان اشاره دارد و «تفضیل» به صفات مشترک او با حیوان گفته می شود که انسان در آنها هم بر حیوان برتری داده شده است.

کیفر و حکمت الهی

به استوارسازی همه اجزای جهان بر نیکوترین ساختار ممکن که از چیرگی خداوند بر آنها حکایت دارد، «حکمت» گفته می شود. قرآن کریم در این باره می فرماید: «و هو القاهر فوق عباده و هو الحکیم الخبیر؛ و اوست که بر بندگان خود چیره است و اوست حکیم آگاه.» (انعام/ 18) این چیرگی یعنی آگاهی کامل به نیک و بد و مصالح حقیقی انسان؛ چراکه خداوند، هم مالک حقیقی اوست و هم مالک حقیقی اختیار او. بی گمان، تشریع کیفر نیز زیرمجموعه ای از این نظام احسن می باشد که همانند سایر اجزای آن با حساب و کتاب دقیق آراسته است تا آنجا که قرآن کریم از آن نعمت یاد می کند: «هذه جهنم التی یکذب بها المجرمون* یطوفون بینها و بین حمیم آن* فبأی آلاء ربکما تکذبان؛ این است همان جهنمی که تبه کاران آن را دروغ می خواندند. میان [آتش] و میان آب جوشان سرگردان باشند. پس کدام یک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید.» (الرحمن/ 43- 45)
عبارت «تکذیب کیفر» که در آیه شریف به کار برده شده، به معنای نسبت دروغ دادن می باشد که غیر از دروغ دانستن است؛ یعنی چون انسان دلش می خواهد چیزی دروغ باشد می گوید دروغ است، در حالی که واقعیت، چیز دیگری است؛ همان که گاهی گفته می شود انشاءالله دروغ است؛ یعنی دوست دارد دروغ باشد. و همین طور درباره راست بودن که گاه چنین گفته می شود، ولی حقیقت این است که راست و دروغ بودن، دلبخواهی نمی باشد، بلکه چه دل انسان بخواهد و چه نخواهد، باید راست را راست و دروغ را دروغ بداند. البته به دلیل آنکه انسان دوست دارد کیفر نباشد و از طرفی، دلش می خواهد به فسق و فجور بپردازد، قیامت و جهنم را انکار می کند. درباره پیوند آیه شریفه با کیفر و حکمت الهی گفته شده است عجیب این است. اینها را هم که قرآن ذکر می کند باز می گوید: «فبأی آلاء ربکما تکذبان» قرآن می خواهد بگوید که این کیفر، لازمه عمل است، جزء نظام احسن عالم است؛ اگر نبود، نعمت، ناقص بود. یعنی آن فیض عام، وجود عام پروردگار اقتضا می کند که به هر چیزی، آنچه را که استحقاق همان را دارد، بدهد.
بر اساس کل عالم که شما نگاه بکنید، اینها چون روی حساب دقیق حکمت و عدل است، جزء آلاء (نعمت های) پروردگار است که اگر این [کیفر] نبود، آن [نعمت ها] هم نبود. اگر بنا بود که این یکی نباشد [می بایست] آن دیگری هم نباشد. کیفرهای مطرح شده در آیین الهی، همچون سایر افعال خداوند، خود حکمت می باشند و بر پایه حساب و کتاب دقیق و نظام احسن، استوارند. گفتنی است این بنیان استوار، افزون بر آنکه در اصل تشریع کیفر هست، در چشم پوشی الهی از آن همچون توبه، شفاعت و مانند آنها نیز وجود دارد. حکیمانه بودن «گذشت» نیز از آن روست که در نگرش اسلام، این مؤلفه بیهوده و گزاف نیست، بلکه وسیله ای است برای جهت دهی جامعه به سوی اخلاق برتر. از این رو، این منظور تنها در فرض های یاد شده از «گذشت»، یعنی توبه و شفاعت، دست یافتنی است.

مبانی مجازات در آیینه برخی مجازات های شرعی در اسلام

اسلام با ارائه تقسیم بندی ویژه از جرایم و وضع مجازات خاص برای هر یک، سیاست کیفری خود را ترسیم کرده است. از نگاه آموزه های این دین، خاستگاه امر و نهی های الهی بدانجا باز می گردد که چون خداوند سرچشمه همه حقوق است، از این رو، حق امر و نهی دارد. اکنون این خدایی که همه چیز ما و از جمله اختیار را اعطا فرموده و ما را مختار آفریده است، حق دارد به او دستور دهد که این اختیار و اراده ای که خودم به شما داده ام در طریق خاص و آن گونه که من می گویم به کار گیرید. انسان به گونه ای آفریده شده است که در انجام هر رفتاری آزاد می باشد، ولی وجود این آزادی تکوینی بدان معنا نیست که همه رفتارهای سرزده از او همسو و مورد پذیرش و گواهی دین می باشد.
به دیگر سخن، انسان دارای آزادی تکوینی است، نه تشریعی. از سوی دیگر، شریعت هم با محدود کردن قلمرو آزادی انسان خواسته است با سامان دهی معقول به رفتارهای اختیاری او، بستر مناسبی برای کمال یابی وی فراهم آورد. از قرآن کریم نیز به دست می آید که حق پرستش خداوند برای انسان به منظور هموارسازی راه نزدیکی وی به خداست؛ همان که به کمال او می انجامد. نیز حق یاد شده از ناگزیرترین و پایه ای ترین حقوق در عالم هستی می باشد. نتیجه دارا بودن حق پرستش از چنین ویژگی نیز آن است که با زیر پا گذاردن آن، برای هیچ کس حقی ثابت نمی شود؛ یعنی برای انکارکننده حق پرستش الهی (از جمله کافران)، مال، جان، آبرو و حقوقی از این دست وجود نخواهد داشت. مجازات های شرعی که به صورت امر و نهی الهی می باشند نیز راه کاری در جهت پابرجایی این حق بنیانی و اصیل هستی، یعنی پرستش خداست.

کیفرهای سلب کننده حیات
می توان گفت کیفر سلب حیات از موضوعات چالش برانگیز حقوق کیفری است؛ چالشی که به تشکیل دو گروه مخالف و موافق انجامیده و هر یک از آنها را به ارائه دلایل همسویی یا مخالفت با آن کشانده است. در این بخش از نوشتار، با بررسی یکی از مصادیق مجازات یادشده (قصاص) تلاش گردیده است تا زوایای گوناگون مورد کند و کاو قرار گیرد. در پذیرش یا نپذیرفتن کیفر یاد شده سخن بسیار گفته شده است و هر یک از باورمندان یا مخالفان آن بر ادعای خود دلایلی بیان کرده اند.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبائى- ترجمه تفسیرالمیزان- جلد 1 ص 333، جلد 2 ص 448ـ449، 181- 182، جلد 3 ص 247، جلد 4 ص 89، جلد 5 ص 232ـ233، جلد 8 ص 279، جلد 13 ص 152، جلد 7 ص 38، جلد 10 ص 54 و 145، جلد 20 ص 405

محمّدتقى مصباح- حقوق و سیاست در قرآن- نگارش محمّد شهرابى- جلد 1 ص99، جلد 2 ص 131

مرتضی مطهّرى- آشنایى‌با قرآن- جلد 6 ص 56- 57 و 26، جلد 5 ص 233

مرتضی مطهّرى- مجموعه آثار- جلد 1 ص 230، جلد 6 ص 63

ژان پرادل- تاریخ اندیشه‌هاى کیفرى- ترجمه على‌حسین نجفى ابرندآبادى تهران- صفحه 80- دانشگاه شهید بهشتى- 1373

حسین ابراهیم‌پور لیالستانی- مقاله مبانی مجازات در آیینه برخی باورهای دینی و کیفرهای شرعی- مجله معرفت- شماره 125

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد