دیدگاه های کلامی اباضیه (نبوت و خلافت)
فارسی 3236 نمایش |نبوت
1. اباضیه کتاب داشتن و شریعت داشتن را شرط نبوت نبی نمی دانند و می گویند: امکان دارد پیامبری برای تبلیغ شریعت یا کتاب پیامبران پیش از خود مبعوث شود، مانند بسیاری از انبیای بنی اسرائیل.
2. اباضیه پیامبران را معصوم می خوانند و معتقدند: پیامبران، گناه کبیره و صغیره پیش از نبوت و پس از نبوت انجام نمی دهند و در توجیه ظاهر برخی از آیات که به پیامبری از پیامبران نسبت گناه می دهد مانند «وعصی آدم ربه فغوی؛ آدم نافرماني پروردگارش را كرد و از پاداش او محروم شد.» (طه/ 121) می گویند: آنچه خداوند به بعضی از پیام بران به عنوان گناه نسبت می دهد از سنخ گناهان ما نیست، بلکه در حد مکروه وجایز و مرجوح و نسیان و تأویل است (حسنات الابرار سیئات المقربین)
و محمد اطفیش در تفسیر آیه شریفه «لیجعل ما یلقی الشیطان فتنة للذین فی قلوبهم مرض و القاسیة قلوبهم؛ هدف از اين ماجرا اين بود كه خداوند القاي شيطان را آزموني براي آنها كه در قلبشان بيماري است.» (حج/ 53) و رد افسانه غرانیق می نویسد:
اولا: این حدیث را بیهقی و عیاضی ضعیف دانسته اند.
ثانیا: این جمله «تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترجی» را پیامبر یا به عمد گفته است یا از روی سهو و غفلت، و یا شیطان به اجبار آن را بر زبان پیامبر جاری ساخته است!
اگر پیامبر این جمله را به عمد گفته باشد، گرفتار شرک شده است! و با فلسفه بعثت انبیاء ناسازگار است، زیرا پیامبران برای نابودی شرک و از بین بردن بتها مبعوث شده اند، نه تمجید از آنها. و اگر پیامبر این جمله را از روی غفلت یا درحال خواب فرموده است، مردم دیگر نمی توانند به او اعتماد کنند، در حالی که خداوند می فرماید: «لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه؛ كه هيچگونه باطلي، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمي آيد.» (فصلت/ 42) «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل كرديم، و ما به طور قطع آن را پاسداري مي كنيم.» (حجر/ 9) و اجبار پیامبر از سوی شیطان برای گفتن این جمله نیز درست نمی نماید، زیرا شیطان بر غیر پیامبران قدرت ندارد، چه رسد بر پیامبران. «إن عبادی لیس لک علیهم سلطان؛ تو هرگز سلطه اي بر بندگان من پيدا نخواهي كرد.» (اسراء/ 65) بنابراین، این جمله را شیطان گفته است، نه پیامبر. (اطفیش، محمد، تیسیر التفسیر، 8/ 438 - 439)
امامت و خلافت
اباضیه با استناد به برخی آیات قرآن، انسان را در زندگی اجتماعی نیازمند امام و خلیفه می دانند.
تیسیر التفسیر ذیل آیه شریفه «یا داود انا جعلناک خلیفة فی الأرض؛ اي داود ما تو را خليفه (و نماينده خود) در زمين قرار داديم.» (ص/ 26) می نویسد:
چنانکه ابن عربی گفته است، این آیه دلالت بر نیاز زمین به خلیفه دارد. (اطفیش، محمد، تیسیر التفسیر، 11/ 193) و در ذیل آیه شریفه «ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله؛ آنها كه با تو بيعت مي كنند در حقيقت فقط با خدا بيعت مي نمايند، و دست خدا بالاي دست آنهاست.» (فتح/ 10) می نویسد: «این آیه دلالت بر وجوب امامت دارد. و هر آیه ای که اقامه عدل و دین را واجب می شمارد، همان آیه دلالت بر وجوب امامت دارد.» (اطفیش، محمد، تیسیر التفسیر، 12/ 294) چنانکه پیداست، این عقیده اباضیه، تعارض کامل با شعار نخستین خوارج دارد، چه اینکه آنان در آغاز با شعار «لا حکم إلا لله» در صدد نفی نیاز جامعه به حکمران و حاکمان بشری داشتند و می گفتند «با وجود قرآن، نیاز به امام نداریم» هر چند بعدها ناگزیر شدند که برا ی سامان دهی به کارهای خود، کسی را به عنوان رهبر برگزینند.
اطفیش می نویسد: «خوارج و برخی از معتزله (که دیدگاهشان درست تر می نماید) نصب امام را بر مردم واجب نمی دانند، ولی برخی از آنها به هنگام فتنه، حکم به وجود انتخاب امام کرده اند ولی حق این است که نصب امام، هرگاه امکان داشته باشد، واجب است، زیرا دین با وجود امام و مدیریت او باقی می ماند و با وجود امام از تعدی به اموال و جانها و ناموس مسلمانان جلوگیری می شود، و آنچه مقدمه واجب است، خود واجب خواهد بود، پس نصب امام از سوی مردم واجب است و امام بایستی یک نفر باشد تا اختلاف رخ ننماید.» (اطفیش، محمد، تیسیرالتفسیر، 12/ 294 و 295)
یحیی معمر ادعا می کند خاستگاه اصلی دیدگاه اباضیه در مسأله خلافت، سخنان جابربن زید ازدی است، زیرا او معتقد بود: خلافت مهم ترین نیاز یا نهاد دولت اسلامی است و بالاترین قدرت بر اجرای قوانین و دستورات الهی است. (یحیی معمر، علی، الاباضیة فی موکب التاریخ/ 63)
نظر اباضیه درباره خلافت ابوبکر، عمر و عثمان
اباضیه خلافت ابوبکر و عمر را می پذیرند و دوران خلافت آنها را از بهترین دورانها به شمار می آورند. و آیه شریفه «قل للمخلفین من الأعراب ستدعون إلی قوم أولی بأس شدید؛ به متخلفان از اعراب بگو: به زودي از شما دعوت مي شود كه به سوي قومي جنگجو برويد و با آنها پيكار كنيد تا اسلام بياورند.» (فتح/ 15) را درباره ابوبکر و عمر، دلیلی بر صحت خلافت آن دو می دانند. صاحب تیسیر التفسیر می نویسد: «این آیه دلیل صحت خلافت ابوبکر و عمر است، زیرا خداوند به کسانی که از آنها اطاعت و فرمانبرداری کنند وعده بهشت داده، و به کسانی که مخالفت آن دو را بکنند وعده دوزخ داده است.» (اطفیش، محمد، تیسیر التفسیر، 5/ 27)
اما این آیه هرگز دلالتی بر موضوع مورد نظر نویسنده تیسیر التفسیر ندارد، زیرا این آیه درباره جنگهایی است که مسلمانان به دعوت پیامبر با قبیله هوازن و ثقیف و مردم روم داشتند که جنگ موته و تبوک باشد؛ یعنی زمان و شأن نزول آیه، مانع از تطبیق آن بر مبارزه ابوبکر با اصحاب رده است. (طبری، تاریخ الامم و الملوک، 3/ 398) خلافت عثمان از دیدگاه اباضیه، خلافت ناشایست و غیر قابل دفاع است و بر پایه اعتقاد آنان رفتار عثمان را در دوره خلافت نمی توان از روی مصلحت دانست و آن را توجیه کرد. (اطفیش، محمد، تیسیر التفسیر، 4/ 377 - 378)
عقیده اباضیه درباره خلافت علی (ع)
اباضیه درباره علی (ع) معتقدند که او از یاران خاص پیامبر بود و در تمام جنگها همراه رسول اکرم جنگید و در پی ریاست و مقام نبود. از سوی مردم برای خلافت برگزیده شد و تا زمانی که حکمیت را نپذیرفته بود، مشکلی نداشت. (حارثی عمانی، العقود الفضیة/ 36) اطفیش برای اثبات حقانیت خلافت خلفای اربعه به آیه «وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الأرض؛ خداوند به كساني كه از شما ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند وعده مي دهد كه آنها را قطعا خليفه روي زمين خواهد كرد.» (نور/ 55) استناد کرده است، هر چند او هم مانند خوارج، پذیرش حکمیت را ناسازگار با مقام امامت و خلافت می داند. (اطفیش، محمد، تیسیر التفسیر، 2/ 320 و 8/ 119)
به رغم همه تلاشهای اباضیه برای جداسازی فرقه خود از گروه خوارج، آنان نتوانسته اند همسویی خود را با خوارج درباره علی (ع) پنهان کنند، چه این که در کتابهای خود تلاش کرده اند تا (ابن ملجم) را به عنوان قاتل علی (ع) تبرئه کنند و عمل او را ناشی از یک خطا یا اجتهاد قلمداد کنند که به خاطر انتقام کشتگان نهروان صورت گرفته است! (حارثی عمانی، العقود الفضیة / 41 - 42)
نویسنده تیسیر التفسیر ذیل آیه شریفه «ذلک بأنهم استحبوا الحیاة الدنیا علی الآخرة و أن الله لایهدی القوم الکافرین؛ اين به خاطر آنست كه زندگي دنيا (و پست) را بر آخرت ترجيح دادند، و خداوند افراد بي ايمان (و لجوج) را هدايت نمي كند.» (نحل/ 107) می نویسد: «این هشت تن از نخستین کسانی بودند که اسلام آوردند: پیامبر، ابوبکر، خباب، صهیب، بلال، عمار، یاسر و سمیه. و اولین کسی که کافر شد ابوجهل یا ابولهب بود.» (اطفیش، محمد، تیسیر التفسیر، 7/ 10) دراین عبارت تلاشی گویا برای حذف نام علی (ع) از زمره نخستین مسلمانان دیده می شود.
حکم مرتکب کبیره
یکی دیگر از اصول اباضیه کفر مرتکب کبیره است. اباضیه کفر را بر دو قسم می کنند: کفر نعمت و کفر شرک. و گناهکاران را کافر به کفر نعمت معرفی می کنند و از دیدگاه خوارج که مشرک بودن هر گناهکار را باور داشتند، تبری می جویند. (ابن حزم، الفصل بین الملل و الاهواء و النحل،3/ 229)
حبط اعمال
این اصل یکی دیگر از اصول فرقه اباضیه را تشکیل می دهد. براساس این اصل، اباضیه مانند خوارج و معتزله می گویند: فاسقی که بدون توبه بمیرد برای همیشه داخل در جهنم می شود و تمام ثواب اعمال گذشته او با همین یک گناه از بین می رود.
دلیل اباضیه بر این دیدگاه، آیات ذیل است:
1. «یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول ولاتبطلوا أعمالکم؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا، و اطاعت كنيد رسول خدا را، و اعمال خود را باطل مسازيد.» (محمد/ 33)
اطفیش در تفسیر خود می نویسد: «این آیه دلیل ما و معتزله بر حبط اعمال است و این که گناهان کبیره و اصرار به گناه صغیره موجب حبط اعمال خوب است، هر چند اعمال خوب به اندازه ستارگان باشد و آیه شریفه «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره؛ پس هر كس به اندازه سنگيني ذره اي كار خير انجام داده آن را مي بيند.» (زلزله/ 7) و آیه «و من یعمل مثقال ذرة شرا یره؛ و هر كس به اندازه ذره اي كار بد كرده آن را مي بيند.» (زلزله/ 8) در مورد کسانی است که اعمال خوب آنها حبط نشده یا گناهان آنها با توبه محو نشده باشد.» (اطفیش، محمد، تیسیر التفسیر، 12/ 268)
2. «ولاتجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض أن تحبط اعمالکم و انتم لاتشعرون؛ و در برابر او بلند سخن مگوئيد (و داد و فرياد نزنيد) آنگونه كه بعضي از شما در برابر بعضي مي كنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالي كه نمي دانيد.» (حجرات/ 2)
این آیه را دلیل آن دانسته اند که گناهان کبیره موجب حبط کارهای نیک هستند، چنانکه شرک، چنین است.
3. «بلی من کسب سیئة و أحاطت به خطیئته فأولئک أصحاب النار هم فیها خالدون؛ آري كساني كه تحصيل گناه كنند، و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند آنها اهل آتشند و جاودانه در آن خواهند بود.» (بقره/ 8)
خلود فاسق
فرقه هایی چون وعیدیه، خوارج، زیدیه و بکریه معتقد به خلود مشرک و مرتکب کبیره در آتش هستند. و اباضیه نیز مانند آنها و بلکه با شدت بیشتری مشرک و مرتکب کبیره و صغیره را مخلد در آتش می دانند و می گویند: «مشرک برای همیشه در جهنم می ماند، زیرا اصل در خلود دوام است و غیر مشرکان مانند گناهکاران تنها در صورتی که دلیلی وجود داشته باشد، برای مدتی به نسبت طولانی در جهنم خواهند ماند و سپس از آنجا خارج می شوند وگرنه برای همیشه در جهنم می مانند.» (اطفیش، تیسیر التفسیر، 1/ 613، خلیلی، الحق الدامغ / 191)
آیات مورد استفاده اباضیه برای اثبات خلود فاسق در دوزخ بدین قرار است:
1. «ان الله لایغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء؛ خداوند (هرگز) شرك را نميبخشد! و پائين تر از آن را براي هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مي بخشد.» (نساء/ 48)
2. «انما التوبة علی الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب فاولئک یتوب الله علیهم؛ پذيرش توبه از سوي خدا، تنها براي كساني است كه كار بدي را از روي جهالت انجام مي دهند و سپس به زودي توبه مي كنند، خداوند توبه چنين اشخاصي را مي پذيرد.» (نساء/ 17)
3. «ولیست التوبة للذین یعملون السیئات حتی اذا حضر أحدهم الموت قال إنی تبت الآن و لا الذین یموتون وهم کفار اولئک أعتدنا لهم عذابا الیما؛ و براي كساني كه كارهاي بد را انجام مي دهند، و هنگامي كه مرگ يكي از آنها فرا برسد مي گويد الان توبه كردم، توبه نيست و نه براي كساني كه در حال كفر از دنيا مي روند، اينها كساني هستند كه عذاب دردناكي براي آنها فراهم كرده ايم.» (نساء/ 18)
4. «و من یقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم خالدا فیها؛ و هر كسي فرد با ايماني را از روي عمد به قتل برساند مجازات او دوزخ است كه جاودانه در آن مي ماند و خداوند بر او غضب مي كند و از رحمتش او را دور مي سازد و عذاب عظيمي براي او آماده ساخته است.»
5. «و من یعص الله و رسوله فان له نار جهنم خالدین فیها؛ و هر كس نافرماني خدا و رسولش كند آتش دوزخ از آن او است، جاودانه در آن مي مانند.» (جن/ 23)
اما امامیه و بسیاری از معتزله و اشاعره گناهکار را مخلد در آتش نمی دانند، حتی اگر گناه او کبیره باشد. شیخ طوسی می گوید: «عذاب مرتکب کبیره همیشگی نیست، زیرا اولا، ایمان مرتکب کبیره او را مستحق ثواب می کند. و ثانیا، خلود مرتکب کبیره در آتش ازنگاه عقلا قبیح است.» علامه حلی در شرح دیدگاه شیخ طوسی می نویسد: «حق این است که عذاب مرتکب کبیره دائمی نیست واو مخلد در آتش نمی باشد. چه این که آیه شریفه «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره؛ پس هر كس به اندازه سنگيني ذره اي كار خير انجام داده آن را مي بيند.» (زلزله/ 7) دلالت دارد که مرتکب کبیره به جهت ایمانش مستحق ثواب است.» (شیخ طوسی، کشف المراد، 414 ـ 415)
شفاعت پیامبر
یکی دیگر از اصول فرقه اباضیه مسأله شفاعت است. آنها مانند دیگر فرق اسلامی اصل شفاعت را پذیرفته اند، اما معتقدند که مرتکب کبیره ای که اصرار بر گناه داشته و بدون توبه از دنیا رفته است، سزاوار شفاعت پیامبر نیست و تنها کسانی مستحق شفاعت پیامبرند که گناه صغیره انجام داده اند، یا گناه کبیره انجام داده و آن را فراموش کرده اند و سپس بدون توبه از دنیا رفته اند. (حارثی عمانی، العقود الفضیة، 286 و خلیلی، جواهر التفسیر، 3/ 265؛ العقل، ناصر، الخوارج/ 97) آیات مورد استناد اباضیه در موضوع شفاعت چنین است:
1. «وما للظالمین من حمیم و لاشفیع یطاع؛ و تمامي وجود آنها مملو از اندوه مي گردد، براي ستمكاران دوستي وجود ندارد و نه شفاعت كننده اي كه شفاعتش پذيرفته شود.» (غافر/ 18)
2. «و لایشفعون إلا لمن ارتضی؛ آنها جز براي كسي كه خدا از او خشنود است (و اجازه شفاعتش را داده) شفاعت نمي كنند.»(انبیاء/ 28)
3. «واتقوا یوما لاتجزی نفس عن نفس شیئا و لایقبل منها شفاعة؛ و از آن روز بترسيد كه كسي به جاي ديگري مجازات نمي شود، و نه شفاعت پذيرفته مي شود.» (بقره/ 48)
اباضیه و اهل بیت (ع)
اباضیان از فرزندان فاطمه (ع) به نیکی یاد می کند و آنها را از جهت نسب، اشرف عرب می دانند و فاطمه (ع) را با استدلال به روایات، از مریم برتر می خوانند:
قال حسن: «أربعة نسوة سادات نساء عالم هن مریم و آسیة بنت مزاحم و خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد (ص) و أفضلهن عالما فاطمة.» و یحیی معمر، دانشمند اباضی، قیام امام حسین (ع) را انقلابی بر ضد فساد، رشوه خواری و ظلم می خواند و آن را برابر روش اسلام و ارزشهای اسلامی معرفی می کند و مفسران اباضیه از سخنان و روایات معصومین (ع) به صورت گسترده در تفسیر و تبیین آیات قرآن سود می برند، ولی آنها را معصوم نمی دانند و مراد از اهل بیت را در آیه؛ «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت؛ خداوند فقط مي خواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد.» (احزاب/ 33) به استناد سیاق آیه، همسران پیامبر دانسته اند. (اطفیش، تیسیر التفسیر، 10/ 255) اطفیش مفسر معروف اباضیه نیز در جلد دوازدهم تیسیر التفسیر، صفحه 256 روایتی از پیامبر درباره شش طایفه از ملعونین عالم آورده است، یک مورد آن به یزید بن معاویه که به اعتقاد او قاتل امام حسن (ع) بوده، تطبیق می کند و یزید را از کسانی می خواند که خداوند و پیامبر ان او را لعن می کنند.
مسالک الدین
این مسأله دومین اصل از اصول اجتماعی اباضیه است. اباضیان بر اساس این اصل، چهار مرحله را ترسیم کرده اند:
1. ظهور؛ یعنی جامعه ای مستقل و اسلامی با فرمانروا و حاکم عادل.
2. دفاع؛ یعنی جامعه ای غیر اسلامی و وابسته، با حکمرانی فاسق. در این صورت بایستی مردم قیام کنند و حکمران را امر به معروف و نهی از منکر کنند و اگر اثر نداشت تنها در صورتی که ترس از فتنه ای بزرگ تر و ضررهای کلان بر مسلمانان پیش نیاید، باید بر او بشورند. (یحیی معمر، علی، الاباضیة بین الفرق الاسلامی، 1/ 53 – 54)
3. شراء؛ یعنی اگر انقلاب امکان نداشت، عده ای که کمتر از چهل نفر نباشند، به جنگ چریکی علیه حکومت بپردازند و تا زمان پیروزی به شهر و خانه خویش بازنگردند، چنانکه خداوند می فرماید: «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤوف بالعباد؛ بعضي از مردم (با ايمان و فداكار، همچون علي (ع) در ليلة المبيت به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر (ص)، جان خود را به خاطر خشنودي خدا مي فروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.» (بقره/ 207)
4. کتمان؛ یعنی در صورتی که مؤمنان اباضیه نتوانستند دفاع یا جنگ کنند، بایستی در حکومت و مناصب و پستهای دولتی مشارکت نکنند.
منـابـع
www. adyan. org
علی یحیى معمر- الاباضیة بین الفرق الاسلامیة- جلد 1- عمان- 1406
حمید الحارثى العمانى الاباضى- العقود الفضیه فى اصول الاباضیة
محمد اطفیش- تیسیر التفسیر- جلد 7، 11،4
امام علی (ع)- نهج البلاغه- ترجمه فیض الاسلام
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها