اوصاف قیامت (ترازوی سنجش اعمال)
فارسی 3878 نمایش |ترازوى سنجش اعمال در قیامت چیست؟
در روز قیامت، میزان سنجش اعمال حق است؛ «و الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه فأولئک هم المفلحون* و من خفت موازینه فأولئک الذین خسروا أنفسهم بما کانوا بایاتنا یظلمون؛ و هر که اعمال وزن شده اش سبک شد، آنان کسانى هستند که خود را ارزان باخته اند، چرا که به آیات ما ستم مى کردند. و به راستى شما را در زمین مکنت دادیم، و براى شما در آن انواع معیشت ها نهادیم، [اما] کمتر قدردانى مى کنید.» (اعراف/ 8- 9) این دو آیه خبر مى دهد از میزانى که عمل بندگان با آن سنجیده مى شود یا خود بندگان را از جهت عمل وزن مى کند، از آیات دیگرى نیز این معنا که مراد از وزن، حساب اعمال است استفاده مى شود، مانند آیه ی «و نضع الموازین القسط لیوم القیامة... و کفى بنا حاسبین؛ ترازوهاى عدل راى در روز قیامت مى گذاریم... و ما به تنهایى براى رسیدگى به حساب همه خلایق کافى هستیم.» (انبیا/ 47) و از آن روشن تر آیه ی «یومئذ یصدر الناس أشتاتا لیروا أعمالهم* فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره* و من یعمل مثقال ذرة شرا یره؛ و در چنین روزى مردم دسته دسته بیرون مى شوند تا کرده هاى خود را ببینند، پس هر کس به اندازه سنگینى ذره اى خیر کرده باشد، آن خیر را مى بیند و هر کس به اندازه سنگینى ذره اى مرتکب شر شده باشد آن را مى بیند.» (زلزال/ 6- 8) است، که عمل را ذکر کرده و سنگینى را به آن نسبت داده است. و کوتاه سخن اینکه منظور از "وزن" سنگینى اعمال است، نه صاحبان اعمال.
آیه مورد بحث اثبات مى کند که براى نیک و بد اعمال وزنى هست، لیکن از آیه «أولئک الذین کفروا بآیات ربهم و لقائه فحبطت أعمالهم فلا نقیم لهم یوم القیامة وزنا؛ آنان همان کسانند که آیت هاى پروردگارشان را و هم چنین معاد را انکار کردند و در نتیجه اعمالشان حبط شده و در قیامت برایشان میزانى به پا نمى کنیم.» (کهف/ 105) استفاده مى شود که اعمال حبط شده برایش وزنى نیست و تنها اعمال کسانى در قیامت سنجیده مى شود که اعمال شان حبط نشده باشد، پس هر عملى که حبط نشده باشد چه نیک و چه بد ثقلى و وزنى دارد، و میزانى است که آن وزن را معلوم مى کند.
لیکن این آیات در عین اینکه براى عمل نیک و بد ثقلى و وزنى قائل است در عین حال این سنگینى را سنگینى اضافى مى داند، به این معنا که حسنات را باعث ثقل میزان و سیئات را باعث خفت آن مى داند، نه اینکه هم حسنات داراى سنگینى باشد و هم سیئات، آن وقت این دو سنگین با هم سنجیده شود هر کدام بیشتر شد بر طبق آن حکم شود، اگر حسنات سنگین تر بود به نعیم جنت و اگر سیئات سنگین تر بود به دوزخ جزا داده شود، نه، از ظاهر آیات استفاده مى شود که میزان اعمال از قبیل ترازو و قپان نیست تا فرض تساوى دو کفه در آن راه داشته باشد، بلکه ظاهر آنها این است که عمل نیک باعث ثقل میزان و عمل بد باعث خفت آن است، چنان که مى فرماید: «فمن ثقلت موازینه فأولئک هم المفلحون* و من خفت موازینه فأولئک الذین خسروا أنفسهم فی جهنم خالدون؛ پس کسانى که موازین اعمالشان سنگین شد آنان رستگارند، و کسانى که موازین اعمال شان سبک شد آنان کسانیند که خود را زیانکار ساخته و در جهنم براى همیشه معذبند.» (مؤمنون/ 102- 103) و «فأما من ثقلت موازینه* فهو فی عیشة راضیة* و أما من خفت موازینه* فأمه هاویة* و ما أدراک ما هیه* نار حامیة؛ اما هر که موازینش گران است در عیشى پسندیده است، و اما هر که موازین وى سبک است، پس جاى او هاویه است، و تو چه مى دانى که هاویه چیست؟ آتشى است سوزنده.» (قارعه/ 6- 11)
واحدى براى سنجش
این آیات به طورى که ملاحظه مى کنید سنگینى را در طرف حسنات و سبکى را در طرف سیئات اثبات مى کند. و امثال این آیات این احتمال را در نظر انسان تقویت مى کند که شاید مقیاس سنجش اعمال و سنگینى آن، چیز دیگرى باشد که تنها با اعمال حسنه سنخیت دارد، به طورى که اگر عمل حسنه بود با آن سنجیده مى شود و اگر سیئه بود چون سنخیت با آن ندارد سنجیده نمى شود، و ثقل میزان عبارت باشد از همان سنجیده شدن و خفت آن عبارت باشد از سنجیده نشدن، عینا مانند موازینى که خود ما داریم، چون در این موازین هم مقیاسى هست که ما آن را واحد ثقل مى نامیم مانند مثقال و خروار و امثال آن، واحد را در یکى از دو کفه و کالا را در کفه دیگرى گذاشته مى سنجیم، اگر کالا از جهت وزن معادل آن واحد بود که هیچ، و گرنه آن متاع را برداشته متاع دیگرى بجایش مى گذاریم، پس در حقیقت میزان همان مثقال و خروار است نه ترازو و یا قپان و یا باسکول، و اینها مقدمه و ابزار کار مثقال و خروارند که به وسیله آنها حال متاع و سنگینى و سبکى آن را بیان مى کند، و همچنین واحد طول که یا ذرع است و یا متر و یا کیلومتر و یا امثال آن، که اگر طول با آن واحد منطبق شد که هیچ، و اگر نشد آن را کنار گذاشته طول دیگرى را با آن تطبیق مى دهیم، ممکن است در اعمال هم واحد مقیاسى باشد که با آن عمل آدمى سنجیده شود، مثلا براى نماز واحدى باشد از جنس خود آن که همان نماز حقیقى و تمام عیار است، و براى زکات و انفاق و امثال آنها مقیاس و واحدى باشد از جنس خود آنها، و همچنین براى گفتار واحدى باشد از جنس خودش، و آن کلامى است که تمامیش حق باشد و هیچ باطلى در آن راه نیافته باشد، هم چنان که آیه ی «یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته؛ اى کسانى که ایمان آورده اید از خداوند پروا داشته باشید، حقیقت پروا داشتن.» (آل عمران/ 102) به آن اشاره دارد.
بنابراین، بسیار به نظر قریب مى رسد که مراد از جمله ی «و الوزن یومئذ الحق» این باشد، که آن میزانى که در قیامت اعمال با آن سنجیده مى شود همانا "حق" است، به این معنا که هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد، و چون اعمال نیک مشتمل بر حق است از این رو داراى ثقل است. بر عکس عمل بد از آنجایى که مشتمل بر چیزى از حق نیست و باطل صرف است لذا داراى وزنى نیست، پس خداى سبحان در قیامت اعمال را با "حق" مى سنجد و وزن هر عملى به مقدار حقى است که در آن است.
بعید نیست قضاوت به حقى هم که در آیه ی «و أشرقت الأرض بنور ربها و وضع الکتاب و جی ء بالنبیین و الشهداء و قضی بینهم بالحق و هم لا یظلمون؛ و روشن گردید زمین به نور پروردگارش، و کتاب گذارده شده انبیا و شهدا آورده شده میان آنان به حق حکم مى شود، و به آنان ستم نمى شود.» (زمر/ 69) است اشاره به همین معنا باشد. و مراد از کتابى که در آن روز گذارده شده و خداوند از روى آن حکم مى کند همان کتابى است که در آیه «هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق؛ این است کتاب ما که علیه شما به حق گویا مى شود.» (جاثیه/ 29) به آن اشاره شده است.
پس کتاب مقدار حقى را که در عمل است تعیین نموده و میزان، مقدار ثقل آن حق را مشخص مى کند، بنابراین، "وزن" در آیه مورد بحث به معناى ثقل است نه به معناى مصدریش (سنجیدن). و اگر در آیه 103 سوره مؤمنون و آیه 11 سوره قارعه آن را به صیغه جمع آورده براى این است که دلالت کند بر اینکه میزان اعمال یکى نیست، بلکه براى هر کسى میزان هاى زیادى به اختلاف اعمال وى هست، حق در نمازش نماز واقعى و جامع همه اجزا و شرایط است، و حق در زکاتش زکات جامع شرایط است، خلاصه، حق در نماز، غیر حق در روزه و زکات و حج و امثال آن است. اقوالى که در مورد معناى "و الوزن یومئذ الحق" گفته شده است این بود آنچه از بیان سابق ما به دست آمد، ولیکن بیشتر مفسرین آیه را طور دیگرى معنا کرده و گفته اند: "وزن" در آیه مورد بحث، مبتدا و مرفوع است، و کلمه "یومئذ" ظرف، و "حق" هم صفت وزن و هم خبر آن است، و تقدیر آیه "و الوزن یومئذ الوزن الحق" است، یعنى وزن در آن روز وزن حق است، و "وزن حق" به معناى وزن عادلانه است، به شهادت اینکه در آیه دیگرى از وزن حق به "وزن قسط" تعبیر شده، و آن آیه «و نضع الموازین القسط لیوم القیامة؛ و قرار مى دهیم میزان هاى عادلانه را براى روز قیامت.» (انبیا/ 47) است. بعضى دیگر گفته اند: کلمه "وزن" مبتدا و خبرش "یومئذ" است، و "حق" صفت وزن مى باشد و تقدیر آیه چنین است: "و الوزن الحق یومئذ" وزن حق در روز قیامت است.
صاحب کشاف گفته: «مرفوع بودن وزن براى این است که وزن در ترکیب مبتدا است، و خبرش "یومئذ" است و حق صفت آن است.» آن گاه وقتى آیه را معنا کرده وزن را مبتدا و خبرش را کلمه حق گرفته است، زیرا در معناى آیه گفته است: «معناى آیه این است که در روزى که خداوند امت ها و پیغمبران را مورد بازخواست قرار مى دهد وزن وزن حق است.» و این از مانند زمخشرى بسیار عجیب است مگر اینکه کلامش را توجیه کرده بگوییم: اینکه در آخر گفت "وزن، وزن حق است" تتمه معناى آیه نیست، بلکه ابتداى کلام دیگرى است.
روایاتی در مورد وزن و میزان
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «إنه لیأتی الرجل السمین یوم القیامة لایزن جناح بعوضة؛ روز قیامت، مرد فربه ای آورده می شود که به اندازه ی پر پشه ای وزن ندارد.» در بحارالانوار از امام صادق (ع) در پاسخ سؤال از تفسیر آیه و نضع الموازین القسط چنین می خوانیم: «و الموازین الانبیاء و الاوصیاء و من الخلق من یدخل الجنة بغیر حساب؛ میزان سنجش در آن روز پیامبران و اوصیاى آنها هستند و از مردم کسانى مى باشند که بدون حساب وارد بهشت مى شوند.» (یعنى کسانى که در پرونده اعمال آنها نقطه تاریکى وجود ندارد)
در روایت دیگرى چنین نقل شده است: «ان امیرالمؤمنین و الأئمة من ذریته هم الموازین؛ امیر مؤمنان و امامان از فرزندان او ترازوهاى سنجش اند.» و در یکى از زیارات مطلقه امیر مؤمنان على (ع) مى خوانیم: «السلام على میزان الاعمال؛ سلام بر میزان سنجش اعمال!» در واقع مردان و زنان نمونه جهان، مقیاسهاى سنجش اعمال انسانها هستند و هر کس به آن اندازه که به آنها شباهت دارد، وزن دارد، و آنها که از ایشان بیگانه اند، کم وزن یا بى وزنند. حتى در این جهان نیز دوستان خدا مقیاس سنجشند، ولى از آنجا که بسیارى از حقایق در این عالم در پرده ابهام مى ماند و در روز قیامت که به مقتضاى «و برزوا لله الواحد القهار؛ در برابر خداى يگانه قهار ظاهر شوند.» (ابراهیم/ 48) روز بروز و ظهور است این واقعیت ها آشکار مى گردد. و از اینجا روشن مى شود که چرا "موازین" جمع بسته شده است، زیرا اولیاى حق که ترازوهاى سنجشند، متعددند.
این احتمال نیز وجود دارد که هر کدام از آنها در صفتى ممتاز بوده اند، بنابراین هر یک میزان سنجش یکى از صفات و اعمال آدمى هستند و چون اعمال و صفات انسانها مختلف است، الگوها و ترازوهاى سنجش نیز باید مختلف باشد. و نیز از اینجا روشن مى شود که آنچه در بعضى از روایات مانند روایتى از امام صادق (ع) وارد شده که پرسیدند «ما معنى المیزان قال العدل؛ معنى میزان چیست؟ فرمود عدل است.» منافاتى با آنچه گفتیم ندارد، زیرا دوستان خداوند و مردان و زنان نمونه جهان، مظهر عدل مى باشند، عدل از نظر فکر و عدل از نظر عقیده و عدل از نظر صفات و اعمال.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 1 ص 407، جلد 6 ص 92 و 86، جلد 14 ص 148
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 1 ص 319، جلد 9 ص 51
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 4 صفحه 373
میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد 2 صفحه 101
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 8 صفحه 9
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها