افلاطون و شاعران (روایت از خدایان)

فارسی 4147 نمایش |

دیدگاه

به راستی دیدگاه افلاطون درباره شاعران خالی از ابهام نیست: وی گاه به ستایش شاعران می پردازد و گاه به سرزنش ایشان. از سویی شاعران را موجودات الاهی می خواند و از سوی دیگر ایشان را بی چون چرا در زیباشهر خود نمی پذیرد. دلیل این دوگانگی و ابهام چیست؟
در واقع، دیدگاه افلاطون درباره هنر شعر در سراسر نوشته های وی یکسان است. چه در رساله یون، از نوشته های دوران جوانی، و چه در رساله قوانین یعنی آخرین نوشته وی. افلاطون هرچند نسبت به شاعران بسیار سخت گیر است، با این همه، ایشان را از نژادی الاهی می خواند: «شاعران نیز گوهری الاهی دارند، از خداوند الهام می گیرند و هنگامی که به سرودن می پردازند به یاری فرشتگان (موزها)، از روی حقیقت، هر لحظه به حقایق تاریخی دست می یابند.» (قوانین، سوم، a 682) به همین دلیل هومر «از روی حقیقت و طبیعت» سخن می گوید. (همان) پس چرا افلاطون شاعران را در زیباشهر خود نمی پذیرد؟ چرا به نقد و سرزنش ایشان می پردازد؟ این پرسش، با توجه به رویکرد افلاطون در رساله جمهوری، به ویژه کتاب دهم، به میان می آید، از این رو به نقد شعر در جمهوری می نگریم تا پاسخی به پرسش بالا بیابیم.
با این پرسش آغاز کنیم: از شاعران چه کاری برای شهر آرمانی برمی آید؟ یا برای اداره زیباشهر چه می توانند بکنند؟ آیا می توان از شاعران برای آموزش شهروندان جوان و نوجوان بهره جست؟ برای پاسخ به این پرسش باید بدانیم شاعران چه می گویند و در اشعار خود خدایان، آن جهان، عدالت و ظلم و سرانجام قهرمانان را چگونه توصیف می کنند. از این رو خرده گیری افلاطون به شاعران، به طور کلی به شیه سخن گفتن آنان درباره خدایان، جهان دیگر، درست و نادرست، زندگی قهرمانان و موضوع هایی از این گونه مربوط می شود و به طور خلاصه آن چه در تربیت شهروندان موثر است. در اینجا مختصری درباره نقد افلاطون از این موارد در سروده های شاعران سخن می گوییم.

روایت ناقص شاعران از زندگی خدایان

«می پنداری که خدا چون جادوگری می تواند به شکل های گوناگون درآید... یا اینکه خداوند ذاتی بسیط است و از صورت خود به صورت های دیگر تغییر نمی کند... پس هیچ شاعری نباید به ما بگوید که «خدایان، به صورت مسافران بیگانه، با انواع و اقسام لباس های مبدل، در شهرها می گردند» [ادویسه، هفدهم، 485 به بعد]... پس مادران نیز به سخن شاعران گوش ندهند، و نروند افسانه ها را نابجا برای فرزندان خود بازگو کنند که خدایان، هنگام شب، به صورت بیگانگان و به چهره های گوناگون در رفت و آمدند، برای اینکه نه به ساحت خدایان توهین کنند و نه فرزندان خود را ترسوتر بارآورند.» (جمهوری، d-e 381/ d380)
در این باره در جمهوری چنین می خوانیم: «بزرگترین دروغ را درباره بدترین موجود گفته، آن که کارهایی را که به گفته هزیود از اورانوس سر زده، به وی نسبت می دهد و می گوید که کرونوس از او (اورانوس) انتقام گرفت، چنین کسی نتوانسته است آن سرگذشت را به صورت شایسته جعل کند. از این گذشته، شرحی که هزیود درباره کارهای کرونوس و جفاهایی که این خداوند از فرزند خود دیده می آورد، حتی اگر راست باشد، به نظر من، نباید برای کودکان که عاری از عقل و تمیزند نقل شود، بلکه بهتر است آنها را نهفته داریم و اگر گفتن آن ضرورت پیدا کند باید آنها را در میان جمعی کوچک مانند رازی نهان به زبان آوریم و آن هم پس از قربانی کردن یکن قربانی نایاب و بزرگ و نه یک خوک، برای آن شمار شنوندگان تا آنجا که ممکن است کم باشد.» (a 378- e377)

ابهام در زبان شعر: کاربرد استعاره، مجاز و...

در این باره سقراط چنین می گوید: «... داستان هایی که امروز گفته می شود، از قبیل اینکه هرا (همسر و خواهر زئوس که الهه ای سنگدل و بی رحم در اساطیر یونان به شمار می آید) چگونه به دست پسرش در بند کشیده شد، یا هفایستوس را چگونه پدرش به جرم اینکه خواست از مادر زجر دیده خود دفاع کند از آسمان به زمین انداخت، یا داستان جنگ های خدایان که هومر نقل کرده است، چه در این داستان ها استعاده به کار رفته باشد و چه استعاره ای در کار نباشد، نباید در شهر پذیرفته شوند زیرا کودکان و جوانان نمی توانند تمیز دهند چه چیز استعاری است و چه چیز استعاری نیست، و هر چه از کودکی در ذهن آنان جای گیرد هرگز زدوده نخواهد شد. از این رو، باید بسیار دقت شود که نخستین چیزهایی که می شنوند، افسانه هایی بسیار خوب و مشوق آنها به کسب قضیلت باشد.» (ترجمه م. ح. لطفی، با تصرف، d-e 378)
و نیز در نقد نام یا نام های جهان پس از مرگ که شاعران به کار می برند، سقراط می گوید: «همچنین نام های وحشت انگیزی که امروز به عالم اموات می دهند، باید متروک شود. مانند استوکس کاوکوتس (رود ناله ها، رود منفور)، دنیای زیرزمینی، عالم اشباح و عناوینی از این دست که هر شنونده ای را به وحشت می اندازد. شاید به کار بردن این نام ها در برخی موارد مفید باشد ولی ما می ترسیم که پاسداران ما از چنین نام هایی بهراسند و عصبی و در نتیجه سست تر از آن چه نباید، شوند.» (همانb-c 378)

دادگر و نادادگر به گفته شاعران
شاعران تنها به روایت زندگانی خدایان نمی پردازند، بلکه درباره انسان ها و کردار و رفتارشان نیز به داوری می پردازند، ولی در این باره همیشه خوب سخن نمی گویند: «می گوییم که شاعران درباره انسان ها نیز بسیار بد (نسنجیده) سخن می گویند، زیرا گفته های آنان حاکی از این است که بسیاری از ستمکاران عمری در نیکبختی به سر می برند در حالی که مردمان عادلی هستند که تیره روزند، و با این سخنان به ما القا می کنند که ستمکاری و بیدادگری اگر از دیده مردم نهان ماند برای خود انسان مفید واقع می شود، در حالی که فایده عدالت همیشه به دیگران می رسد و برای خود عادل حاصلی جز زیان ندارد. بنابراین، ناچار خواهیم شد آنان را از گفتن این گونه سخن ها بازداریم و از آنان بخواهیم در گفته ها و داستان های خود درست عکس این مضامین را بیاورند.» (همان، b 392)

قهرمانان و انسان های بزرگ به هر روایت شاعر

حال ببینیم شاعران درباره قهرمانان و فرزندان خدایان چگونه سخن می گویند و آیا شیوه گفتار آنان شایسته شهروندان زیباشهر است یا نه، در این باره نیز به نقد افلاطون گوش فرا می دهیم: «همچنین باور نخواهیم کرد و اجازه نخواهیم داد بگویند که تزه اوس، پسر پوزئیدون و پایریتوس پسر زئوس به دزدی و ربودن های بزهکارانه دست می یازیدند، و پسران خدایان و پهلوانان کارهایی خلاف عفت و دینداری، که به دروغ امروز به آنان نسبت داده می شود مرتکب می شدند بلکه شاعران را مجبور خواهیم ساخت یا از آن گونه داستان ها لب فروبندند یا ادعا نکنند کسانی که به چنان کارهایی دست زده اند فرزندان خدایان بوده اند. نخواهیم گذاشت به جوانان ما بگویند که خدایان زاینده و سرمنشاء شرند و پهلوانان هرگز از انسان ها بهتر نیستند، زیرا ثابت کردیم که خدایان هرگز منشاء فساد نیستند و بنابراین همه آن سخن ها ناراست و خلاف دیندارری است.» (همان، c-c 391)
از سوی دیگر شاعران درباره انسان های بزرگ به گونه ای سخن می گویند که بیان ایشان ممکن است خردمند را به سستی و ضعف هایی دچار کند که شایسته او نیست. داوری سقراط درباره این گونه روایت شاعرانه چنین است: «پس گریه و شیون را نیز (از میان اشعار) حذف خواهیم کرد، یعنی گریه و شیونی که به انسان های بزرگ نسبت داده می شود... [زیرا] می پنداریم که خردمند مرگ را برای خردمند دیگر که دوست وی است مصیبتی نمی شمارد.... پس برای وی زاری و شیون سر نمی دهد... پس کمتر از دیگران برای از دست دادن فرزند، برادر یا مال یا هر چیز دیگری می نالد. از این رو کمتر از دیگران لب به شکوه می گشاید و بردبارتر از دیگران است. پس حق داریم اشعاری را که انسان های پرآوازه را در حال گریه و شیون مجسم می سازند کنار بگذاریم... تا جوانانی که برای پاسداری از سرزمین تربیت می شوند ضجه و زاری را ننگ بشمارند.» (همان، d-e 387)
پس سخن شاعران، درباره خدایان و فرزندان خدایان، قهرمانان و انسان های بزرگ و درست و نادرست، همیشه خالی از ابهام نیست، از این رو نمی توان بی اندیشه و خودسرانه هرگونه شعر و متنی را به نوجوانان آموخت. پیش از آن که به روشن کردن بیشتر این مطلب بپردازیم، یادآوری چند نکته بجا خواهد بود.

نحوه رفتار با شاعران در شهر آرمانی
نقد شعر به وسیله افلاطون نشانه توجه وی به شاعران است. لذا به رغم سختگیری افلاطون نسبت به شعر، شاعر و سوفیست در نظر وی یکسان نیستند: شهر آرمانی افلاطون سوفیست را به درون خود نمی پذیرد، در حالی که شاعر برای آموزش شهروندان جوان آن فراخوانده می شود. از این رو، باید دانست چه نوع شعری برای این کار مناسب است. لازمه این امر نیز نقد شعر و شاعری است.
با وجود این، اگر شاعری در زیباشهر پذیرفته نشود، با وی رفتاری شایسته خواهد شد و به شهر دیگری روانه خواهد گردید: «اگر انسانی که بتواند با مهارت تمام به هر شکلی درآید و از همه چیز تقلید کند، نزد ما به شهر بیاید و بخواهد اشعار خود را به نمایش درآورد، بر او، چون بر موجودی مقدس، شگفت و دوست داشتنی نماز می بریم، و به وی می گوییم چنین مردی در شهر ما نیست، و روا هم نیست که باشد، و پس از آن که بر سرش (عطر) پاشیدیم نوار پیچیدیم وی را به شهر دیگری روانه می کنیم.» (a398) به نظر نمی آید که سخن افلاطون درباره این گونه شاعران دارای ابهام باشد. در واقع چنین رفتاری، یعنی روغن اندود کردن و تاج گل بر سر گذاشتن، خاص مجسمه های خدایان بوده است. (یادداشت مترجم فرانسوی، پاورقی 1، ص 110)

شیوه افلاطون در نقد شاعران
شیوه افلاطون در نقد شعر نیز شایسته توجه است. برای مثال، هنگامی که درباره رفتار فرزندان کرونوس با وی می گوید: «حتی اگر حرکت کرونوس و شیوه رفتار فرزندانش با وی درست می بود، می بایست از روایت سرسری و بی مقدمه آن خودداری کرد.» (e 377)
یا درباره کاربرد تمثیل در شعر: «خواه در این داستان ها تمثیل به کار رفته باشد و خواه به کار نرفته باشد... زیرا کودکان نمی توانند سخن تمثیلی را از سخن غیر تمثیلی بازشناسند.» (d-e 378)
بنابراین، افلاطون به و پهلو بودن سخن شاعران آگاه است. و بالاخره نقد شعر، ویژگی زبان شاعراه و فرق آن با شیوه گفتار فلسفی افلاطون را آشکار می کند. در واقع جوهر شعر و زبان شاعرانه، از جمله علت های اساسی سختگیری افلاطون نسبت به شاعران است.

منـابـع

سعید بنیای مطلق- هنر در نظر افلاطون- انتشارات فرهنگستان هنر- بهار 1386- صفحه 60- 53

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد