ظرف ها و جام های بهشتی
فارسی 4102 نمایش |جامهای طلا
ورود به بهشت همان روز جشن مؤمنان است، پس در بهشت قدحهاى زرین و سبوهایى را که تنگهاى بلور است بر مؤمنان مى گردانند، و در بهشت هر چه نفسها آرزو کند از انواع لذتبخش ها، از حور تا غلمان و تا گوناگون خوراکها و شراب گوارا و حریر، و آنچه دیدگان از آن لذت برد وجود دارد، پس همه چیز زیبا و دلرباست: «یطاف علیهم بصحاف من ذهب و أکواب؛ ظرفهاى غذا و جامهاى شراب طهور از طلا مملو از بهترین غذا و شرابهاى بهشتى به وسیله خدمتکاران مخصوص گرداگرد آنها مى گردانند.» (زخرف/ 71) کلمه ی "صحاف" جمع "صحفه" است، و صحفه به معناى کاسه و یا کوچکتر از کاسه است. و کلمه ی "اکواب" جمع "کوب" است که به معناى کوزه اى است که دسته نداشته باشد. مى فرماید: «فیها سرر مرفوعة* و أکواب موضوعة؛ تختهايى بلند در آنجاست. و قدحهايى نهاده شده.» (غاشیة/ 13- 14)
و در حدیث دارد در اطراف حوض کوثر به قدر ستاره ها آسمانها اکواب گذارده شده و کوثر را خداوند به پیغمبر داده و ساقى او را على (ع) قرار داده. و آوردن دو کلمه ی "صحاف" و "اکواب" اشاره است به اینکه اهل بهشت هم داراى طعامند، و هم داراى شراب، در صفحه ها طعام مى خورند، و از کوبها آب مى نوشند. و اگر در آیه قبلى، مؤمنین مخاطب و حاضر فرض شده بودند، و به ایشان مى فرمود "داخل بهشت شوید" ولى در این آیه غایب فرض شده اند، مى فرماید "براى آنان دائما قدح مى آورند و جام مى برند" این التفات به منظور تجلیل و احترام از ایشان است، مى خواهد بفهماند آن قدر از مؤمنین تجلیل به عمل مى آید که باید آن را براى دیگران تعریف کرد، و روى از خود مؤمنین برگردانیده، به کفار گفت مؤمنین چنین مقاماتى دارند تا بیشتر غبطه بخورند، و صدق آنچه وعده داده شده بودند بهتر روشن گردد.
معناى جمله "فیها ما تشتهیه الأنفس و تلذ الأعین" در وصف بهشت
«و فیها ما تشتهیه الأنفس و تلذ الأعین؛ سينيهايى از طلا و جامهايى در برابر آنان مىگردانند، و در آنجا آنچه دلها آن را بخواهند.» (زخرف/ 71) ظاهرا مراد از "ما تشتهیه الأنفس؛ آنچه دلها هوس مى کند" چیزهایى است که شهوت طبیعى بدان تعلق دارد، از قبیل چشیدنیها، بوئیدنیها، شنیدنى ها، و لمس کردنیها، و خلاصه چیزهایى که انسان و حیوان در لذت بردن از آنها مشترکند. و مراد از "تلذذ چشمها" جمال و زینت است، و قهرا منظور از آن، چیزهایى است که تقریبا اختصاص به انسانها دارد، مانند مناظر بهجت آور، و رخساره هاى زیبا، و لباس هاى فاخر. و به همین جهت تعبیر را تغییر داد. از آنچه که ارتباط به نفس دارد و مورد علاقه آن است تعبیر به شهوت و اشتهاء کرد، و از آنچه ارتباط با چشم دارد تعبیر به لذت فرمود. و لذائذ نفسانى هم در نزد ما انسانها منحصر در این دو قسم است.
ممکن هم هست لذائذ روحى و عقلى را هم در لذائذ چشمها گنجاند، چون التذاذ روحى خود رؤیت و تماشاى قلب است.
در مجمع البیان مى گوید: خداى سبحان در جمله "ما تشتهیه الأنفس و تلذ الأعین" تمامى نعمت هاى بهشتى را در عبارتى کوتاه آورده که اگر تمامى خلائق جمع شوند و بخواهند انواع نعمت هاى بهشتى را توصیف کنند، نمى توانند وصفى پیدا کنند، که در این عبارت کوتاه نباشد و دو صفت "ما تشتهیه الأنفس" و "تلذ الاعین" شاملش نباشد. "و أنتم فیها خالدون" این جمله هم خبر است و هم وعده و هم بشارت به اینکه شما مؤمنان الى الأبد در این نعمت خواهید بود، و معلوم است که علم به این بشارت، لذتى روحى مى آورد، که با هیچ مقیاسى قابل قیاس با سایر لذتها نیست، و با هیچ مقدارى تقدیر نمى شود. «و تلک الجنة التی أورثتموها بما کنتم تعملون؛ و اين است همان بهشتى كه به [پاداش] آنچه مىكرديد ميراث يافتيد.» (زخرف/ 72) بعضى از مفسرین گفته اند: معناى "اورثتموها" این است که جنت به پاداش اعمالتان به شما داده شده. بعضى دیگر گفته اند: معنایش این است که آن را از کفار به ارث برده اید، چون اگر کفار هم ایمان آورده و عمل صالح مى کردند، داخل آن مى شدند.
«لکم فیها فاکهة کثیرة منها تأکلون؛ در آنجا براى شما ميوههايى فراوان خواهد بود كه از آنها مىخوريد.» (زخرف/ 73) در این آیه شریفه میوه را به طعام و شرابى که در آیه قبل به آن اشاره فرموده بود اضافه فرمود تا همه نعمت ها را شمرده باشد. و کلمه "من" در "منها تأکلون" براى تبعیض است، و این کلمه خالى از این اشاره نیست که نعمتهاى بهشتى تمام شدنى نیست، هر قدر هم بخورید قسمتى از آن را خورده اید.
در خبر است که، مؤمن در بهشت از یک کاسه هفتاد گونه طعام بخورد به طعم مختلف که یکى با دیگرى آمیخته نباشد، و کوزهایى که در او انواع شراب بود. شهر بن حوشب روایت کرد از ابوهریره که، رسول (ص) گفت: آن کس که در بهشت از او وضیع منزلت تر نباشد، او را هفت درجت بود، او بر ششم نشسته باشد. و هفتم بالاى سر او باشد، و او را سیصد خدمت کاران باشند و به بامداد و شبانگاه سیصد صفحه از زر پیش او آرند در هر صفحه اى لونى که در دیگر صفحه آن لون نباشد، و او را به آخر همان لذت بود و شهوت که به اول. و سیصد انا پیش او آرند در هر انا لونى دیگر از شراب که در اناى دیگری نباشد و او را به آخر همان لذت بود که به اول. او گوید: بار خدایا! اگر دستور دهی مرا، همه اهل بهشت را میزبانى کنم و آنچه به نزدیک من است از طعام و شراب برسد، و او را هفتاد و دو زن باشد از حورالعین، جز از زنانی که در دنیا داشته باشد، هر یکى از ایشان چون بنشیند مقدار یک میل زمین بپوشاند.
عکرمه روایت کرد: از رسول (ص) که آنکس که از او کمتر نباشد به منزلت از اهل بهشت و فروتر به درجه مردى باشد که از پس او کس به بهشت نشود او را گویند: بنگر، او بنگرد صد ساله راه بیند کوشک در کوشک از زر در و خیمه ها زده از مروارید در آنجا مقدار یک به دست (یک وجب) زمین نباشد الا آبادان، هر بامداد و شبانگاه او را هفتاد هزار صحفه زرین پیش آرند در هر صفحه لونى دیگر باشد از طعام که در دیگر نبود و شهوت او به آخر همچنان بود که به اول، اگر جمله اهل دنیا در پیش وى فرو آیند آنچه وی را بود همه را کفایت بود. "و فیها ما تشتهیه الأنفس"، و در بهشت آن باشد که نفسها آرزو کند. اهل مدینه و شام خواندند: ما تشتهیه الأنفس، و در مصاحف ایشان چنین است. و تلذ الأعین، و چشمها را در آن لذت باشد.
ابن شابط روایت کرد که مردى رسول را گفت: یا رسول الله! من اسب دوست دارم. در بهشت اسب باشد؟ گفت: اگر خداى تو را به بهشت برد، بر اسبى نشینى از یاقوت سرخ که چون بر او بنشینى برد تو را در هوا به هر جاى که تو خواهى. اعرابى گفت: یا رسول الله! در بهشت شتر باشد که من شتر دوست دارم؟ گفت: یا اعرابى! در بهشت هر چه کسى را آرزو کند و چشمها را در آن لذت بود، باشد. ابوظبیة السلمى گفت: در بهشت ابرى بیاید و سایه بر جماعتى افگند، ایشان گویند: از این ابر چه باران خواهد آمدن؟ گویند: هر چه شما خواهى. هر یکى آرزویى کنند، هر چه آرزو کنند از آن جا ببارد. یکى از ایشان گوید: امطر لنا کواعب اترابا، بر ما ببار دختران به خانه، همسران یکدیگر. سلیمان بن عامر گفت: از ابوامامه شنیدم که مى گفت که: مرد باشد از اهل بهشت که او در مرغى پران نگرد گوید: اى کاشکى آن مرغ بریان بودى در پیش من در حال آن مرغ بریان شده پیش او بیفتد تا از وى بخورد چندانکه خواهد، شرابش آرزو کند ابریقى در دست او آید تا چندان که خواهد باز خورد از شرابى که آن را انقطاعى نباشد. آنگه گفت: [و تلک الجنة] آن بهشت آن است که به میراث به شما داده اند به آنچه کردید از اعمال صالحه: شما را باشد در آنجا میوه هاى بسیار که از آن مى خورید. ثوبان روایت کرد که، رسول (ص) گفت: یکى از اهل بهشت بیاید به درخت میوه و از او میوه باز مى کند. به هر یکى که از آن درخت باز کند،به جاى هر یکى که گیرد دو پدید آید، آنگه چون طرفى ثواب اهل بهشت بگفت، طرفى از عذاب اهل دوزخ ذکر کرد.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 18 صفحه 183
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 21 صفحه 115
ابوالمحاسن حسين بن حسن جرجاني- جلاء الأذهان و جلاء الأحزان- جلد 9 صفحه 56
میرزا ابوالحسن شعرانی- روض الجنان و روح الجنان- جلد 17 صفحه 189
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها