مبدأ غایی؛ سالک کوی حق
فارسی 2902 نمایش |بهترین و مهم ترین هدف تنزل قرآن از ناحیه حق محض و هستی صرف، همان تزکیه ی عقل و تزکیه ی روح و تضحیه ی نفس انسان است. آن هم انسانی که در مرحله والای خود استاد فرشتگان می شود و اسمای الهی را به عرشیان مقرب خداوند، می آموزد. برای رسیدن به این هدف دو محور اصلی مورد نیاز است: یکی ملکی و ظاهری و دیگری باطنی و ملکوتی.
محور ملکی و ظاهری، مسئله ی رهبری نظام، امامت امت، اداره جامعه، کشورداری و ولایت فقیه است. این بحث ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، شکوفا شد و مسلمانان دریافتند که در کارهای ظاهری خود، نیازمند نظامی هستند که جامعه را سازمان دهد و هر نظامی نیز محتاج رهبر و هدایتگری است تا آن سازمان را هدایت کرده و به سامان رساند. محور دوم که بسیار مهمتر از اولی است و تکیه گاه آن به شمار می رود، همان رهبری باطنی و ملکوتی است. برای حصول این محور ابتدا انسان باید بداند که دردرون خود سفری دارد و آن سفر، دارای مراتب و منازلی است و در هر یک از این مرتبه ها و منزلت ها نیاز به رهبری، انکارناپذیر است؛ چون در هر منزل، راهزنانی چیره دست و خطرناک در کمین اند. اگر توشه و تجهیزات کافی در اختیار سالک باشد، انسان سائر با رهبری ملکوتی، به سلامت از این فراز و فرودها گذر می کند و به مقصد نهایی که ملاقات با خدای رحمان است، واصل می شود.
از نظر قرآن کریم انسان هرگز موجودی راکد و آرام نیست و با این که به ظاهر، گوشه ای نشسته است، تلاش و کوششی پیگیر هماره او را به حرکت می خواند و به سرمایه دار شدنش ترغیب می کند. اما سرمایه ای کوثری و درونی نه تکاثری و بیرونی؛ چون سرمایه داری، دو گونه است. گاهی از بیرون، سرمایه می آید و مانند بانک ها و موزه ها و مخزن ها در جایی انباشته می شود. اما گاهی سرمایه از درون، شکل می گیرد و آن گونه که در معدن ها و اقیانوس ها مشهود است، ثروتی شگفت انگیز حاصل می شود. هیچ دستی از بیرون، در و مروارید و گوهر شب چراغ به دریا نریخت. بلکه این سرمایه های عظیم از درون، ساخته شده و اگر چه دریا چهره ای آرام از خود به نمایش گذارده، اما در ژرفای خویش سرگرم ساختن و پرداختن کوثر است و این درسی است الهی برای انسان که:
چو دریا به سرمایه ی خویش باش *** هم از بود خود سود خود بر تراش
اگر انسان به این مرتبه دست یافت، نه یک موجود کوچک که جهانی است بنشسته در گوشه ای و گرچه آرام است اما دریایی است سرگرم گوهر ساختن. بنابراین خدای سبحان، انسان را مسافری می خواند که با شتاب و تلاش در حال سیر و سفر است و پایان سیر او نیز ملاقات با خداست: «یا أیها الإنسان إنک کادح إلی ربک کدحا فملاقیه؛ اى انسان حقا كه تو به سوى پروردگار خود به سختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى كرد» (انشقاق/ 6). اگر انسان یقینا در سفر است و مقصدش لقاء الله، قهرا حرکت او سیری است عمودی و طولی. یعنی تکاملی و ملکوتی، نه سیری افقی و اقلیمی؛ زیرا خداوند در منطقه و جایگاهی ویژه نیست. بلکه انسان به هر سو که روی آورد، چهره به سوی خدا کرده است. چه به سوی آسمان و زمین؛ زیرا: «و هو الذی فی السماء إله وفی الأرض إله؛ و اوست كه در آسمان خداست و در زمين خداست» (زخرف/ 84)، و چه به سوی شرق و غرب؛ زیرا: «ولله المشرق و المغرب فأینما تولوا فثم وجه الله؛ و مشرق و مغرب از آن خداست پس به هر سو رو كنيد آنجا روى [به] خداست» (بقره/ 115).
سیر و صیرورت انسان
قرآن کریم از سیر انسان به صیرورت، یاد کرده است. تفاوت صیرورت با سیر در این است که سیر (با سین) به معنای حرکت است که در همه ی اجرام زمینی و آسمانی، وجود دارد. اما صیرورت (با صاد) یعنی تحول و شدن و از نوعی به نوع دیگر و از منزلتی به منزلت دیگر و از مرحله ای به مرحله ی دیگر، تکامل یافتن. یک خودرو که در بزرگراهی شتابان به پیش می رود و نیز میوه ای که مرحله های گوناگون را پشت سر می گذارد، هر دو در حرکت اند. اما اولی به نحو سیر و دومی به نحو صیرورت؛ زیرا اگرچه میوه هم از خاک، حرکت کرده و از راه ریشه، جذب درخت شده و بعد به مرحله شکوفه رسیده و پس از آن به میوه ی کال و خام و سپس رسیده و پخته و بعد هم در کارخانه به عصاره ی آن میوه تبدیل شده است و برخی از این حرکت ها سنتی و بعضی صنعتی است، اما این حرکت به نحو صیرورت و تحول است نه به منهاج سیر صرف و حرکت بحت. نیز عطر خوش بویی که شامه ها را می نوازد و فضا را عطر آگین می سازد، تحول خود را از خاک، آغاز کرده و حالت های بوته و غنچه و گل و گلاب را پشت سر گذاشته و این گونه، شده است. این شدن را که حرکتی درونی است، صیرورت گویند.
انسان ها نیز که بی استثنا در حال سیر و حرکت اند، صیرورت و تحول و شدن را پیش رو دارند که نهایت آن، لقای حق (تبارک و تعالی) است؛ زیرا هر کدام، چهره ای دارند که رهبری آن چهره به دست خداست: «ولکل وجهة هو مولیها؛ و براى هر كسى قبله اى است كه وى روى خود را به آن [سوى] میگرداند» (بقره/ 148). کسی که به سوی فضیلت و عدالت و استقلال و آزادی از غیر خدا و تواضع و فروتنی و پاکدامنی و امانت و... حرکت می کند، سیر الی الله دارد و کسی که به سوی رذیلت ها پیش می رود نیز به ملاقات خدا می رود. اما اولی به لقای أرحم الراحمین می رسد و دومی به ملاقات اشد المعاقبین. نه در صورت اول، شخص دیگری غیر از انسان صالح، تحسین می شود و نه در صورت دوم، دیگری غیر از فرد طالح توبیخ می گردد؛ زیرا:
اگر بار، خار است، خود کشته ای *** وگـر پرنیان است، خود رشته ای
آن که نرم گفتار و نرم رفتار و نرم خوست، گویی در جامه ی پرنیان و حریر آسوده است و آن که در حال تهاجم و خیانت و مزاحمت برای دیگران است، گویی بستری از تیغ، فراهم آورده و خود را به درد و رنج، گرفتار ساخته است:
چـه آسایـد بـه هـر پهلو بغلتـد *** کسی کز خـار سازد او نهالین
منـابـع
جوادی آملی- تفسیر موضوعی- ج 14 صفحه 97
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها