کیفر لواط کننده و لواط دهنده و زنانی که با هم همبستر شوند

فارسی 5985 نمایش |

1- «عن إسماعیل بن مسلم عن أبی عبد الله ع قال قال رسول الله ص لما عمل قوم لوط ما عملوا بکت الأرض إلى ربها حتى بلغت دموعها إلى السماء و بکت السماء حتى بلغت دموعها إلى العرش فأوحى الله تعالى إلى السماء أن احصبیهم و أوحى إلى الأرض أن اخسفی بهم؛ اسماعیل بن مسلم از امام صادق (ع) روایت کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: هنگامى که قوم لوط آن عمل زشت را انجام دادند، چنان زمین به (پیشگاه) پروردگار خویش گریست که اشکش به آسمان رسید، و آسمان آنقدر (به درگاه خداوند) گریست که (سیلاب) اشکش از عرش سر بر کشید. آنگاه خداوند به آسمان فرمان راند که: بر آنان سنگ ببار، و به زمین دستور داد که: آنان را در خود فرو ببر».
2- عمرو از امام باقر (ع) روایت کرده است که فرمود: قوم لوط بهترین قومى بودند که خداوند متعال آفریده بود ولى (بر) ابلیس (گران آمد) سخت به تلاش افتاد تا آنان را گمراه سازد؛ و داستان قوم لوط از این قرار بود که -به هنگام کار- مردان آنها همگى و با هم از (خانه هاى خود) بیرون مى رفتند، و زنان (نیز) همگى در خانه هاى خود باقى مى ماندند، و ابلیس (هم بیکار ننشست و تصمیم گرفت که در غیاب مردان) به سراغ چیزهایى که ساخته بودند مى رفت و آنها را (در هم مى کوبید و) خراب مى کرد. مردان قوم لوط (که چنین دیدند) بر آن شدند که کمین کنند و آن خرابکار نابکار را شناسایى نمایند. پس در کمینگاه حضور یافتند و به کمین نشستند، ناگهان نوجوان کم سن و سالى (در آن اطراف) مشاهده کردند که بسیار گیرا و جذاب و زیبا بود. از او پرسیدند: تویى که ساخته هاى ما را خراب مى کنى؟! جواب داد: بلى! (نه یک بار، بلکه) بارها این کار را کرده ام! مردان (پس از مشورتهاى لازم) تصمیم گرفتند که آن نوجوان زیبا ولى خرابکار را بکشند، و تا هنگام اجراى تصمیم خود، او را به دست یکى از مردان قوم سپردند. هنگامى که شب فرا رسید (و افراد خانواده را خواب فرا گرفت) آن نوجوان فریاد نابهنگامى کشید. مرد (از خواب پرید) از او پرسید: مگر چه شده است؟! گفت: پدرم (شبها) مرا بر روى شکم خود مى خواباند (و امشب خوابم نمى برد!)، آن مرد به او گفت: بیا و روى شکم من بخواب! و شیطان (که خود را به شکل آن نوجوان زیبا آراسته بود) بر روى شکم مرد خوابید و به مالش او پرداخت و به او فهماند که میل همبسترى دارد! ابلیس اول، راه کار را عملا به آن مرد آموخت و سپس او کار ابلیس را ساخت، و (پس از آن) شیطان از چنگ مرد گریخت. چون روز فرا رسید، آن مرد ماجرا را با دیگران در میان نهاد، و (با شنیدن این ماجرا) میل و رغبت آنان نسبت به این عمل زشت برانگیخته شد، زیرا تا آن زمان از همخوابگى دو جنس موافق اطلاعى نداشتند. پس بدین کار زشت تن در دادند تا آنجا که مردان تنها به مردان مى پرداختند و آتش شهوت خود را فرو مى نشاندند (و همسران خود را فراموش کردند)، و به این هم بسنده نکردند و مسافرانى را که عبورشان به آن دیار مى افتاد، مزاحم زنان آنان نمى شدند ولى مردان و جوانان و کودکانشان را بکار مى گرفتند! به حدى که دیگر کسى از شهر آنان عبور نمى کرد تا گرفتار نشود! به تدریج این عمل زشت را (همگان آموختند و در شهر و دیار خود) رواج دادند و (از همسران خود غافل ماندند). ابلیس -که نفرین شده خدایى هست- هنگامى که دید این عمل زشت او (در غریزه جنسى مردان) پایگاه محکمى یافته است، خود را به صورت زنى درآورد و به سراغ زنان قوم لوط رفت و گفت: (شنیده ام که) مردان شما به مردان روى آورده اند (و شما را به دست فراموشى سپرده اند)، گفتند: آرى! ما (به چشم خود این صحنه ها را) دیده ایم و به همین خاطر است که (حضرت) لوط، آنان را پند و اندرز مى دهد (تا از این کار باز آیند) ولى حرف او در آنان تأثیر ندارد. ابلیس، عمل سحق (همبستر شدن زنان را با هم) به زنان آموخت، و زنان قوم لوط نیز (از آن پس) به همجنس بازى گراییدند و با هم همبستر شدند. پس چون حجت بر آنان تمام شد (و مهلتى که خداوند براى آنان مقرر کرده بود، -با سرپیچى از دستور لوط- سپرى شد، خداوند، جبرئیل و میکائیل و اسرافیل (سه فرشته مقرب درگاه خود) را به شکل جوانانى نورسته (و زیبا) درآورد، و بر اندام هر یک قبایى پوشاند و به آنان فرمان داد تا هنگامى که (حضرت) لوط (ع) سرگرم شخم زدن -زمینهاى باغ خود- بود بر او گذر کردند. حضرت لوط (ع) (با نگرانى) از آنان پرسید: کجا مى روید که من (هرگز) زیباتر از شما ندیده ام؟! گفتند: صاحب اختیارمان (خدا) ما را به جانب صاحب اختیار این شهر فرستاده است. لوط (ع) پرسید: فرزندانم! آیا صاحب اختیار شما را در جریان رفتار اهالى این شهر قرار نداده است که (با مسافران) چه مى کنند؟! بخدا سوگند که اینان، مردان را ربوده و با آنان (آن) عمل بسیار زشت و ناپسند را انجام مى دهند تا به حدى که خون از آنان خارج شود. گفتند: صاحب اختیارمان به ما فرمان داده است تا از میان شهر عبور کنیم. حضرت لوط (ع) به آنان گفت: من از شما درخواستى دارم. گفتند: چه درخواستى؟! گفت: در همین جا کمى توقف کنید تا هوا تاریک شود. فرشتگان مأمور الهى چون به انتظار تاریکى شب نشستند، و حضرت لوط (ع) به دخترش دستور داد تا براى آنان نان و کوزه آبى بیاورد (تا سیر شوند) و نیز جامه اى که آنان را از سرما باز دارد. پس از آنکه دختر لوط به طرف خانه رهسپار شد باران (تندى) باریدن گرفت و مسیر عبور را (در بیابان یا دره) پوشاند، لوط (ع) با خود گفت: (بیم آن دارم که) این سیلاب، کودکان را با خود ببرد، (و لذا از سر ناچارى) به آنان گفت: برخیزید تا برویم. لوط (ع) از کنار دیوار (باغ) حرکت مى کرد و این سه فرشته مأمور الهى از میانه راه عبور مى کردند، لوط (ع) به آنان گفت: فرزندانم! از اینجا (کنار دیوار) بیائید! گفتند: به ما دستور داده شده است که از وسط راه عبور کنیم. حضرت لوط (ع) تاریکى شب را براى پیمودن راه غنیمت شمرد (تا به خانه رسید و شادمان بود که همراهان او مورد مزاحمت اهالى شهر قرار نگرفتند).
ابلیس -که مورد لعن و نفرین قرار گرفته است- کودکى را از دامان مادرش ربود و او را در چاه انداخت! و (در اثر شیون مادر کودک) ساکنان شهر بر در خانه لوط گرد آمدند و غوغا براه انداختند، و بهنگامى که آن سه جوان زیبا را در خانه او دیدند، گفتند: اى لوط! تو خود به کارى دست زدى که ما را از آن باز مى داشتى!! لوط گفت: «اینان میهمانان منند، (این قدر) در رسوایى من مکوشید». گفتند: اینان سه نفرند، یکى را تو با خود داشته باش و دو تن دیگر را در اختیار ما بگذار! لوط (ع) (براى حفظ آبروى خود) آنان را وارد خانه کرد و خود بر درب خانه ایستاد و گفت: اى کاش کسانى را داشتم که شما را از من دور مى کردند. آنان، هجوم آوردند و درب خانه را شکستند و لوط (ع) را به روى زمین انداختند! جبرئیل به لوط گفت: «ما فرستادگان پروردگار توایم، (نگران مباش!) هرگز دستشان به تو نخواهد رسید»، و بعد مشت خاکى از زمین برداشت و به روى آنان پاشید و گفت: تیره و تار باد صورتهایتان! پس همه ساکنان شهر کور شدند. لوط (ع) به فرشتگان گفت: اى فرستادگان خدا! پروردگار من (در مورد اینان) به شما چه فرمان داده است؟ گفتند: خداوند به ما فرمان داده است که آنان را سپیده دمان عذاب کنیم. لوط گفت: از شما خواهشى دارم، گفتند: خواهش تو چیست؟! گفت: همین اکنون آنان را به عذاب خدا گرفتار سازید، گفتند: اى لوط! وعده الهى، سپیده دم است آیا (طلوع) سپیده نزدیک نیست؟!»، تو دختران خود را بگیر و از این دیار بیرون شو ولى همسرت را با خود مبر! امام باقر (ع) فرمود: خدا، لوط (ع) را رحمت کند! اگر مى دانست که چه کسانى در خانه او بودند، آن وقت در مى یافت که پیروزى او قطعى است، آن زمانى که گفت: «اى کاش توانایى (لازم را) داشتم یا مى توانستم به رکن محکمى پناه ببرم»، چه رکنى محکمتر از جبرئیل که در آن خانه همراه او بود؟ خداوند متعال (در سوره هود آیه 83) به حضرت رسول (ص) فرمود: «از ستمکاران (امت تو نیز چندان) بعید نیست که رفتار قوم لوط را پیشه خود سازند!».
3- «قال رسول الله ص من ألح فی وطی الرجال لم یمت حتى یدعو الرجال إلى نفسه؛ و نیز رسول خدا (ص) فرمود: کسى که به نزدیکى با مردان پافشارى کند، نخواهد مرد مگر آنکه مردان را به خود فرا خواند»
4- «روی عن أبی عبد الله ع فی رجل لعب بغلام قال إذا وقب لن تحل له أخته أبدا؛ از امام صادق (ع) روایت شده است در مورد مردى که با نوجوانى نزدیکى کند و شرمگاه خود را در شرمگاه او فرو برد، خواهر آن نوجوان هرگز بر آن مرد حلال نخواهد شد (و نمى تواند با او ازدواج کند)».
5- «قال ع لو کان ینبغی لأحد أن یرجم مرتین لرجم اللوطی مرتین؛ امام صادق (ع) فرمود: اگر قرار بود که بزهکارى را (از بزهکاران) دو بار سنگسار کنند، مسلما کسى بود که عمل لواط را مرتکب شده است»
6- «قال ابوعبدالله ع قال أمیر المؤمنین ع اللواط ما دون الدبر فهو لواط و الدبر هو الکفر؛ و نیز امام صادق (ع) از امیر مؤمنان على (ع) روایت کرده است که فرمود: عمل لواط، غیر از وارد کردن شرمگاه را گویند، و در صورت ورود حکم کفر را دارد».
7- «عن عبدالله بن میمون القداح عن أبی عبد الله ع قال جاء رجل إلى أبی فقال له یا ابن رسول الله إنی ابتلیت ببلاء فادع الله عز و جل فقیل له إنه یؤتى فی دبره فقال ما أبلى الله أحدا بهذا البلاء و له فیه حاجة ثم قال أبی ع قال الله عز و جل و عزتی و جلالی لا یقعد على إستبرقها و حریرها من یؤتى فی دبره؛ عبدالله بن میمون قداح از امام صادق (ع)، و آن حضرت از پدر بزرگوارش روایت کرده است که فرمود: مردى به خدمت پدرم شرفیاب شد و عرض کرد: اى پسر رسول خدا! من گرفتار بلایى شده ام (که از گفتن آن شرم دارم) رهایى مرا از خداوند متعال بخواه! به حضرت گفته شد که: این مرد، مردان را به خود دعوت مى کند (همجنس بازست)، حضرت فرمود: خداوند کسى را که به این بلا گرفتار مى سازد، دیگر با او کارى ندارد. آنگاه پدرم (ع) فرمود: خداوند متعال فرموده است: بعزت و جلالم سوگند که بر فرش دیباى بهشتى نخواهد نشست کسى که (اجازه مى دهد) دیگران با او آن عمل بسیار زشت را انجام دهند».
8- «عن عمار بن إبراهیم عن أبی عبد الله ع قال قال أمیر المؤمنین ع إن لله عبادا لا یعبأ بهم شیئا لهم أرحام کأرحام النساء فقیل یا أمیر المؤمنین أ فلا یحبلون قال إنها منکوسة؛ غیاث بن ابراهیم از امام صادق (ع)، و آن حضرت از پدر بزرگوارش (ع) روایت کرده است که امیر مؤمنان (ع) فرمود: براستى که خداوند متعال بندگانى دارد که هیچ گونه التفاتى به آنان نمى کند، و رحمهایى مانند رحم زنان دارند، از حضرت پرسیدند: یا امیر المؤمنین! (در این صورت) چرا آبستن نمى شوند؟! فرمود: (زیرا) رحمهاى آنان، باژگونه است».
9- «عن علی بن أسباط عن بعض أصحابه عن أبی عبد الله ع قال إن الله عز و جل لم یبتل شیعتنا بأربع أن یسألوا الناس فی أکفهم و أن یؤتوا فی أنفسهم و أن یبتلیهم بولایة سوء و لا یولد لهم أزرق أخضر؛ على بن اسباط از قول یکى از یارانش از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: (در این تردیدى نیست که) خداوند عزوجل، شیعیان ما را به چهار چیز مبتلا نمى سازد: اول: گدایى و دریوزه گرى نمودن؛ دوم: مردى که دیگران از شرمگاه او استفاده کنند بودن؛ سوم: گرفتار ولایت بد کردن؛ چهارم: داراى فرزند کبود چشم گندمگون چهره شدن».
10- «عن أبی حذیفة عن أبی عبد الله ع قال لعن رسول الله ص المتشبهین من الرجال بالنساء و المتشبهات من النساء بالرجال و هم المخنثون و اللاتی ینکح بعضهم بعضا و إنما أهلک الله قوم لوط حین عمل النساء بمثل عمل الرجال و رأى بعضهم بعضا؛ ابوحذیفه از امام صادق (ع) روایت کرده است که: رسول خدا (ص) به مردانى که خود را همانند زنان بیارایند و رفتار زنانه اى داشته باشند، و زنانى که خود را به شکل مردان در آورند، لعنت فرستاد، و فرمود: اینان همان مردان بیشرمى که کار زنان را از آنان کشند! و زنان همجنس بازى که با یک دیگر پیمان ازدواج بندند!، (و در ادامه سخنان خود فرمود:) و به درستى که خداوند عزوجل قوم لوط را نابود نکرد جز براى آنکه زنان بسان مردان همجنس باز شدند و با هم ازدواج کردند».
11- «عن غیاث بن إبراهیم عن أبی عبد الله ع قال قال أمیر المؤمنین ع ما أمکن من نفسه أحد طائعا یلعب به إلا ألقى الله علیه شهوة النساء؛ غیاث بن ابراهیم از امام صادق (ع) روایت کرده است که امیر مؤمنان على (ع) فرمود: (در این تردید نیست) که هر مردى که خود را از روى رغبت در اختیار مردان قرار دهد، خداوند شهوت زنان را در او ایجاد خواهد نمود».
12- «عن إسحاق بن حریز قال سألتنی امرأة أن أستأذن لها على أبی عبد الله ع فأذن لها فقالت أخبرنی عن اللواتی مع اللواتی ما حد ما هو فیه قال حد الزانیة إذا کان یوم القیامة یؤتى بهن قد ألبسن بقطاع من نار و قنعن بمقانع من نار و سرولن من سوار من نار و أدخل فی أجوافهن إلى رءوسهن أعمدة من نار و قذف بهن فی النار أیتها الامرأة أول من عمل هذا قوم لوط فاستغنى الرجال بالرجال و النساء بالنساء و بقی النساء بغیر رجال ففعلن کما فعل رجالهن؛ اسحاق بن حریز نقل کرده است که زنى از من درخواست کرد تا از امام صادق (ع) براى او اجازه شرفیابى بگیرم. حضرت اجازه فرمود، آن زن از امام (ع) پرسید: حد (شرعى) زنان همجنس باز چیست؟! فرمود: کیفر شرعى آنان همان کیفر زنان زناکار است. و فرمود: چون روز قیامت فرا رسد، اینان را در حالى که جامه هاى آتشینى در بر و نقابهاى شعله ورى بر رخ، و با لباسهاى زیرینى از آتش، حاضر سازند، و پس از آنکه عمودهاى گداخته اى را در درون آنان فرو برند و از گلوگاهشان بیرون آورند، در آتش دوزخ رها سازند. و سپس فرمود: اى زن! اولین گروهى که این عمل (زشت) را انجام داد، قوم لوط بود، که مردان نیاز جنسى خود را توسط مردان برآورده ساختند، و همسرانشان که بدون مرد مانده بودند، همان کار مردان خود را در پیش گرفتند».
13- «عن أبی خدیجة عن أبی عبد الله ع قال لیس لامرأتین أن یبیتا فی لحاف واحد إلا أن یکون بینهما حاجز فإن فعلتا نهیتا عن ذلک و إن وجدتا بعد النهی جلدت کل واحدة منهن حدا حدا فإن وجدتا أیضا فی لحاف جلدتا فإن وجدتا الثالثة قتلتا؛ ابو خدیجه از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: دو زن حق ندارند که در زیر یک لحاف با هم بخوابند مگر اینکه در میان آن دو، مانعى وجود داشته باشد، و اگر این کار را مرتکب شدند، بایستى آنان را از این کار بازداشت و توبه داد و بر هر یک از آنها بایستى حد جارى کرد؛ و چنانچه بار دیگر باز هم به کار خود ادامه دادند، بایستى هر دو را حد شرعى زد؛ و براى بار سوم بایستى آن دو را کشت».
14- «عن هشام بن سالم عن أبی عبد الله ع قال دخلت علیه نسوة فسألته امرأة عن السحق فقال حدها حد الزانی فقالت امرأة ما ذکر الله عز و جل ذلک فی القرآن قال بلى قال [قالت و أین قال هو أصحاب الرس؛ هشام بن سالم نقل کرده است که جمعى از زنان به محضر امام صادق (ع) شرفیاب شدند، و یکى از آنان از حضرت در مورد سحق پرسید، امام (ع) پاسخ داد: حد آن، همان حد زن زناکار است (یک صد تازیانه در حضور مردم). زنى دیگر پرسید: این حکم در قرآن ذکر شده است؟! حضرت فرمود: آرى! پرسید: در کجاى قرآن آمده است؟! فرمود: در داستان اصحاب رس».

منـابـع

شیخ صدوق- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال- صفحه 264

محمدبن علی ابن بابویه- پاداش نیکیها و کیفر گناهان- صفحه 673

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد