اسعد بن زراره
فارسی 8355 نمایش |از اصحاب پیامبر اکرم (ص) و گروه انصار و نقیبان 12 گانه
از افراد دلیر و شجاع عرب و سران خزرج در زمان جاهلیت و بعد در زمان اسلام و ساکن شهر یثرب (مدینه) بود.
پدرش: زراره بن عدس بن... نجار
مادرش: «سعاد» یا به نقلی «فریعه» دختر رافع بن.. ابجر.
کنیه اش: ابوامامه و نسب او از بنی نجار، از قبیله خزرجیان می باشد.
گویند که 3 دختر داشته که همگی از بانوان مسلمان و بیعت کنندگان و پسری نداشته است.
«سعد بن معاذ»، پسرخاله او، و ظاهرا «سهل بن حنیف» دامادش بود.
اسعد، از اولین مردان مدینه است که مسلمان شد. هر چند که خویشاوندانش بر این ادعا بودند که او اولین بیعت کننده با پیغمبر بوده است. «واقدی» در کتابش نیز، همین مطلب را تأیید و می گوید: «او نخستین مرد مدینه بود که مسلمان شد و سپس چند نفر دیگر با رسول خدا (ص) ملاقات کرده و مسلمان شدند.» (شمار واقعی این موضوع، اختلاف است)
اسعد و فروغ اسلام
در زمانی که نزاع دیرینه دو قبیله «اوس و خزرج» شدت گرفته بود اسعد برای تقویت قبیله اش به مکه رفت تا هدفش را با دوست قدیمی خود «عتبة بن ربیعه» در میان گذارد. (در برخی اقوال آمده که: «ذکوان بن عبد قیس» با او همراه بود) اما عتبه، آوازه رسول خدا را برای او شرح داد. لذا اسعد تصمیم گرفت به مدینه برگردد، ولی به رسم قدیم عرب، خواست تا خانه خدا را زیارت کند. عتبه به او گفت تا مواظب باشد در موقع طواف خانه با این مرد (پیغمبر (ص)) برخورد نکند و به حرفهایش گوش ندهد و حتی پیشنهاد داد تا او در گوش خود پنبه ای بگذارد، مبادا سخن آن حضرت در او اثر نماید.
اسعد، وارد مسجدالحرام شد و شروع به طواف نمود، که در همان شوط اول، چشمش به پیغمبر خدا (ص) افتاد که عده ای از بنی هاشم در حجر اسماعیل دور او نشسته و از او محافظت می کنند.
از ترس تأثیر سخن او، جلو نرفت ولی بعد با خودش فکر کرد که این احمقانه است که اگر فردا در شهر، از من پیرامون این حادثه سئوالاتی بشود، چه بگویم؟
از این رو قدری پیش رفت و به رسم جاهلی سلام کرد و گفت: «انعم صباحا». پیغمبر (ص) فرمود: «خدای من تحیتی بهتر از این فرو فرستاده و آن اینکه بگویم سلام علیکم.» آنگاه اسعد از اهداف آن بزرگوار سئوال نمود و پیامبر (ص) در جواب او، آیات 151 و 152 و 153 سوره انعام که آئینه تمام نمای اسلام در مقابل روحیات عرب و آداب جاهلی است، تلاوت کرد. آیات قرآن آنقدر تأثیر عمیقی، بر دل او گذاشت که فورا اسلام آورد و از آن حضرت درخواست نمود تا فردی را برای نشر آئین اسلام همراه او به شهر مدینه، بفرستد و پیامبر هم، مصعب بن عمیر را به عنوان مبلغ و معلم قرآن و اسلام، اعزام کرد، آنها توانستند سران مدینه را با دلیل و منطق، به اسلام دعوت کنند و در واقع، از اولین مسلمانانی بود که اسلام را به مدینه آورده تلاش گسترده ای برای ترویج آن نمودند. ظاهرا به سبب پیش قدمی اسعد در آوردن اسلام به مدینه «اسعد الخیر» به او گفته اند. (بلاذری، دائرة المعارف اسلامی)
مصعب، بعد از آمدن به شهر مدینه، در خانه او، اقامت و به انجام مأموریتش مشغول شد. از مهمترین موفقیت های «مصعب و اسعد» مسلمان کردن «سعد بن معاذ» بود. البته اول «اسید بن حضیر» و «سعد بن معاذ» متوجه حضور آنها در نزدیک خانه های «بنی عبدالاشهل» و «بنی ظفر» شده و تصمیم گرفتند که آنها را از آن ناحیه بیرون کنند، که «اسید» با شنیدن آیات قرآن، تحت تأثیر قرار گرفت و مسلمان شد و بعد هم «سعد بن معاذ»، به دنبال وی، نزد آنها آمد، و او نیز اسلام را پذیرفت. و سپس «سعد» به عنوان بزرگ و سرور «بنی عبدالاشهل» آنها را به اسلام دعوت نمود که تمام خاندان آنها «بنی عبدالاشهل» از زن و مرد، یکپارچه مسلمان شدند. اسعد، در عقبه اول، با عده کمی از مردم مدینه (از 5 نفر تا 12 نفر گفته شده) با پیامبر (ص) ملاقات کرده، و اولین پیمان را در مکه بستند و به مدینه برگشتند و یکسال بعد، مجددا در موسم حج به مکه آمده و در پیمان عقبه دوم نیز، همراه هفتاد نفر از انصار، شرکت نمود و یکی از نقباء (نمایندگان)، دوازده گانه و به عنوان «نقیب بنی نجار»، معرفی شد.
به روایتی، پیامبر (ص) او را «نقیب النقبا» قرار داد.
بعد از برگشت به مدینه، همراه سایر مسلمین، بت های «بنی نجار» را شکست و ظاهرا پیش نماز مسلمانان شد.
البته در اینکه او امامت نماز جماعت را بر عهده داشت یا «مصعب بن عمیر» اختلاف است. برخی او را پیشنماز مردم مدینه و مصعب، را معلم قرآن دانسته و برخی، مصعب را در هر دو منصب گفته اند.
از زندگانی «اسعد بن زراره» بعد از هجرت پیغمبر (ص) به مدینه اطلاع دقیقی نیست.
اما در تاریخ این ماجرا آمده که: وقتی رسول خدا عازم مدینه شد و مرکب آن حضرت از «ثنیة الوداع» (نام محلی نزدیک شهر مدینه) سرازیر و قدم به خاک آن شهر گذاشت و جوانان و مسلمانان، مقدم آن حضرت را گرامی داشتند، قبیله های «اوس و خزرج» از مهاجرت آن حضرت باخبر شده و به استقبال رفتند، دور ناقه آن حضرت را گرفتند و هر کدام از رؤسای طوایف، اصرار داشتند که پیغمبر خدا (ص) در منطقه آنها وارد شود. پیامبر فرمودند: «بگذارید هرکجا مرکب زانو بزند، همانجا پیاده می شوم.» ناقه پیغمبر (ص)، در سرزمین وسیعی که متعلق به دو طفل یتیم به نام «سهل و سهیل» که تحت سرپرستی «اسعد» و زراعی بود، زانو زد. البته خانه «ابوایوب انصاری» در آن نزدیکی بود و مادرش فرصت را غنیمت دانست و اثاثیه پیامبر را به خانه خود برد. ولی اسعد بن زراره، ناقه آن حضرت را به منزل خود برد!! البته پیغمبر در خانه ابوایوب ساکن شد و... فرمودند: «مرد آنجا می رود که اثاث سفرش، آنجاست.»
9 ماه بعد از این هجرت، در ماه شوال، اسعد که بیمار شده بود از دنیا رفت. (فروغ ابدیت 1 ص 450)
در حالی که هنوز بنای مسجد پیغمبر (ص) تمام نشده بود مرگ او باعث تأثر «رهبر بزرگ اسلام» پیامبر (ص) و مسلمین شد. پیغمبر، بر پیکر او نماز خواند و در قبرستان «بقیع» مدفون شد. گویند که او، اولین نفر از «انصار» بود که در آنجا دفن شد. بعد از مرگش، «بنی نجار» نزد پیامبر آمده تا نقیبی دیگر انتخاب شود، ولی پیامبر فرمود: «خودم نقیب شما خواهم بود.» و این افتخاری بزرگ برای آنها بود.
منـابـع
رسول جعفریان- تاریخ سیاسی اسلام
جعفر سبحانی تبریزی- فروغ ابدیت- جلد 1
دائرة المعارف بزرگ اسلامی به نقل از: الاصابه، تاریخ طبری، انساب الاشراف، و چند منبع دیگر
سید مصطفی حسینی دشتی- معارف و معاریف
ابن سعد- طبقات ابن سعد
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها