غزوه خندق (عبور از خندق)
فارسی 3535 نمایش |تلاش مشرکین در عبور از خندق:
در جنگ احزاب یا همان خندق قریش و دیگر احزاب چندین بار تلاش کردند از قسمت های باریک خندق عبور کرده و به مسلمین حمله کنند. در ذیل به چند مورد از این تلاش ها اشاره می کنیم:
1- شبی از شبهای محاصره که رسول خدا (ص) خود پاسداری می داد، پس از ساعتی دیده بانی با صدایی بلند فرمود: «گروهی از سواران دشمن دور خندق می گردند آیا کسی هست که برای مقابله با آنها برود؟» در این هنگام «عباد ابن بشر» و یارانش آمده و آمادگی خود را اعلام داشتند، آنگاه طبق دستور حضرت (ص) برای دفع دشمن رفته و پیروز بازگشتند.
2- از «ابوایوب ابن نعمان» نقل شده است: «در جنگ احزاب یک شب که «اسید بن حضیر» و یارانش از خندق حفاظت می کردند به مکانی رسیدند که اسب ها می توانستند از آن بپرند و ناگهان با گروهی از مشرکان مواجه شدند. این گروه حدود صد نفر و همگی سواره بودند و سرپرستیشان را عمرو عاص به عهده داشت. آنها تصمیم داشتند از خندق عبور نموده و بر مسلمین حمله کنند. «اسید» به همراه یارانش در مقابل ایشان ایستاده و با سنگ و تیر دورشان کرد. پس از فرار مشرکین سلمان فارسی که همراه گروه مسلمین بود گفت: «دهانه خندق در اینجا تنگ است، می ترسیم اسبهای آنها (مشرکین)، از اینجا پریده و عبور کنند». پس مردم در حفر آن بخش عجله کرده و چون کار تمام نشده بود شب را بیدار مانده و با سرعت به عرض آن بخش افزودند تا مانند دیگر بخش های خندق عریض و عبور از آن غیر ممکن شد.
3- از «جابر بن عبدالله انصاری» نقل شده است که گفت: «وقتی من از خندق پاسداری می کردم، متوجه شدم گروهی از سواران مشرکین کنار خندق در جستجوی بخش باریکی از خندق اند تا از آنجا عبور کرده و بر مسلمین یورش آورند و دانستم که عمرو ابن عاص و خالد ابن ولید در صدد اند از غفلت مسلمانان استفاده کرده و این کار (شبیخون زدن)، را انجام دهند... و پس از مدتی با خالد ابن ولید برخوردیم که همراه صد نفر سواره، در جستجوی محل باریکی از خندق بود و می خواست سواران خود را از آنجا عبور داده و به ما حمله کند که ما غافلگیرش کرده و به سویشان یورش بردیم و آنقدر تیراندازی کردیم تا بازگشتند.
4- از «محمد ابن مسلمه» نقل شده است که گفت: «در آن شب (شبی از شبهای محاصره خندق)، «خالد ابن ولید» به همراه صد تن سواره نظام از طرف «وادی عقیق» خود را به مذاد رسانده و مقابل خیمه رسول الله (ص) در آن سوی خندق ایستاد. من مسلمانان را خبر کرده و به «عباد ابن بشر» که فرمانده پاسداران خیمه پیامبر (ص) و در آن حال مشغول نماز بود فریاد زدم: «مواظب باش غافلگیر نشوی!» عباد با شنیدن این سخن به سرعت به رکوع و سجود پرداخت تا هرچه سریع تر نمازش را تمام کند، در این حین «خالد ابن ولید» به همراه سه تن دیگر جلو آمده و شنیدم که می گفتند: «این خیمه محمد است، تیراندازی کنید!» و شروع به تیراندازی کردند و در حالیکه ما در این سوی خندق و آنها در سوی دیگر خندق بودند به مقابله با هم پرداخته و تیراندازی به یکدیگر را آغاز کردیم. مدتی بعد یاران ما به کمکمان آمده و یاران آنها نیز به یاریشان شتافتند. درگیری بالا گرفت و گروه زیادی از هر دو طرف زخمی شدند، سپس مشرکین در کنار خندق به حرکت درآمده و ما نیز به تعقیبشان پرداختیم و به هر پست نگهبانی ای که می رسیدیم گروهی به ما افزوده شده و با ما به راه می افتادند تا مشرکین را از پای درآورند و همینطور پیش می رفتیم تا اینکه به منطقه راتج رسیدیم، در آنجا دشمن مدتی طولانی توقف کرده و منتظر بنی قریظه شد تا شاید به مرکز مدینه حمله کند متوجه شدیم که سواران «سلمه ابن اسلم ابن حریش» (یکی از فرماندگان سپاه اسلام) که مشغول پاسداری از مدینه بودند برای یاری رساندن به ما به سویمان در حرکت اند، وقتی این گروه به ما رسیدند بدون کوچکترین وقفه خود را به لشکر «خالد ابن ولید» زده و به جنگ با آنها پرداختند. و قسم به خدا بیشتر از دوشیدن میشی نگذشته بود که دیدم سواران «خالد» پشت کرده و در حال فرار اند و سواران «سلمه ابن اسلم» آنقدر آنها را تعقیب کردند تا از همان جایی که آمده بودند بیرونشان کردند... وقتی صبح شد «قریش» و «غطفان»، «خالد ابن ولید» را دیده و سرزنش کردند و گفتند: «ای بی عرضه! هیچ کاری انجام ندادی! نه نسبت به آنها که از خندق پاسداری می کردند و نه نسبت به آنان که به تو حمله کردند!».
منـابـع
سیدجعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیهر النبی الاعظم (ص)- جلد 11 از چاپ 35 جلدی
محمود مهدوی دامغانی- ترجمه ی مغازی واقدی
واقدی- المغازی- جلد 1
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها