غدیریه ابن حجاج بغدادی (ادب و هنر)
فارسی 9246 نمایش |ادب و هنر ابن حجاج بغدادی
ابن الحجاج، از نوابغ شعراء شیعه و در میان دبیران ممتاز و برجسته بود، تا آنجا که گفته اند: همپایه امرء القیس شاعر و در چهارصد سال فاصله زمانی میان این دو شاعر هیچکس از شعرا همطراز آنان نگشت. دیوان شعرش در ده جلد تدوین شده، و اغلب سروده هایش از روانی و سلاست برخوردار و با الفاظ و تعبیراتی سهل و آسان، مضامین نغز و بلند پرداخته و اسلوب بدیع و سبک تازه و مورد توجهی به کار بسته است. در «نسمة السحر» او را معلم دوم شناخته و می گوید: «معلم اول یا مهلهل بن وائل است و یا امرء القیس، از این جهت که شیوه نوینی ابداع کرده و دیگران امثال ابورقعمق و صریع الدلاء از سبک و روش او پیروی کرده اند.» ثعالبی گوید: «از اهل بصیرت و ادیبان و سخن سنجان شعرشناس، شنیدم که او را در فن و شیوه اختراعیش که بدان مشهور شده یگانه دهر می شناسند زیرا شیوه او بی سابقه بود و هنر او پرمایه، و استعداد و مهارتی بس شگفت در پرداختن معانی داشت، هر چند صعب و دشوار باشد، آن هم با طبعی روان و الفاظی شیرین و ملاحتی تمام و بلاغتی به کمال.»
بدیع اسطرلابی، هبة الله بن حسن درگذشته سال 534، اشعار ابن الحجاج را در 141 باب تدوین کرده که هر بابی در فنی از فنون شعر مرتب گشته است، نام دیوان را «درة التاج در شعر ابن الحجاج» نهاده که نسخه آن در کتابخانه پاریس تحت شماره 5913 نگهداری می شود، و ابن الخشاب نحوی مقدمه ای بر آن پرداخته. شریف رضی هم برگزیده اشعارش را گرد آورده و به نام «الحسن من شعر الحسین» نامیده که ضمنا بر ترتیب حروف الفباست.
چکامه
این گزینش در زمان زندگی شاعر ابن الحجاج بود، و لذا درباره این حسن توجهی که از شریف رضی نسبت به شعر او به عمل آمد چکامه ای ساخته که در جلد آخر دیوانش ثبت است، بدین شرح:
أ تعرف شعری إلی من ضوی *** فأضحی علی ملکه یحتوی
إلی البدر حسنا إلی سیدی *** الشریف أبی الحسن الموسوی
إلی من أعوذه کلما *** تلقیته بالعزیز القوی
فتی کنت مسخا بشعری السخیف *** و قد ردنی فیه خلقا سوی
تأملته و هو طورا یصح *** و طورا بصحته یلتوی
فمیز معوجه و الردی *** فیه من الجید المستوی
و صحح أوزانه بالعروض *** و قرر فیه حروف الروی
و أرشده لطریق السداد *** فأصلح شیطان شعری الغوی
و بین موقع کف الصناع *** فی نسج دیباجه الخسروی
فأقسم بالله و الشیخ فی *** الیمین علی الحنث لا ینطوی
لو أن زرادشت أصغی له *** لأزری علی المنطق الفهلوی
و صادف زرع کلامی البلیغ *** فیه شدید الظما قد ذوی
فما زال یسقیه ماء الطرا *** و ماء البشاشة حتی روی
فلا زال یحیا و قلب الحسود *** بالغیظ من سیدی مکتوی
له کبد فوق جمر الغضا *** علی النار مطروحة تشتوی
ترجمه؛ «می دانی سروده ام به که پیوست؟ و اینک در حوزه اختیار اوست! به ماه تابان، به سرورم شریف ابوالحسن موسوی. جوانمردی که چون مرا با شعر سخیف و بی مایه ام باژگون دید، دستم بگرفت و قامتم را استوار ساخت. اندیشیدم و وارسیدم: گاهی شعرم درست و گاهی در عین درستی پیچیده و غامض بود. پس به لطف و مهربانی، ناموزون و پستش را از بلند و موزون جدا ساخت. وزن و آهنگش را با علم عروض راست کرد، و قافیه آن را نیک بپرداخت. و بعد به استقامت و استواری هدایت کرد و شیطان شعرم را از گمراهی به راه رشد و صلاح آورد. آثار سرپنجه زرینش در این بافته خز خسروی آشکار است. به خداوند سوگند، و البته پیری چون من سوگند دروغ نیاورد. که اگر زردشت به استماع شعرش نشیند، بر منطق و گفتار پهلوی خرده گیرد. سبزه زار سخن رسایم را تشنه و پژمرده یافت. از این رو پیوسته و همواره به آبیاریش پرداخت تا خرمی و طراوت گرفت. اینک شعرم رو به زندگی جاوید می رود، و دل حسود از خشم بر سرورم داغدار است. حسودی که جگرش بر آتش تافته کباب و بریان است.»
ثعالبی گوید: «برای نسخه دیوانش سرو دست می شکنند و ارزش یک نسخه اش از 60 دینار کمتر نشده است.» و هم گوید: «دیوان شعرش سریعتر از پند و امثال در آفاق جهان سیر کرده و لطیف تر از طیف خیال بر دل نشسته است.» در «یتیمه» قسمت مهمی از فنون شعر او را یاد کرده و 62 صفحه از جزء سوم آن در اشغال چکامه های اوست. شعر ابن الحجاج، غالبا با خل بازی و لودگی همراه است، گویا این دو، از لوازم احساس و انگیزه ذوق حساس و خمیر مایه طبع و فطرت اوست، هر گاه، طبع شوخ و بی پروایش گل می کرد، نه محضر سلطان و نه هیبت امیران، هیچیک مانع گستاخی و لودگی او نبود، هر چه در دل داشت می گفت، و جز با لطف و مهربانی و پذیرش عموم روبرو نمی گشت، چونان که بیشتر چکامه هایش گواه ولایت خالص و دوستی اهل بیت است و نکوهش و بدگوئی از دشمنانشان.
معاصرین شاعر از خلفا و شاهان
ابن الحجاج با گروهی از خلفاء بنی العباس معاصر و همزمان بوده است و آنان:
1- معتمد علی الله، پسر متوکل، درگذشته سال 279.
2- معتضد بالله، ابوالعباس، درگذشته سال 289.
3- مکتفی بالله، درگذشته سال 295.
4- مقتدر بالله، درگذشته 320.
5- الراضی بالله، درگذشته 329.
6- مستکفی بالله، درگذشته 338
7- قاهر بالله، درگذشته 339
8- متقی لله، درگذشته 358
9- مطیع لله درگذشته 364
10- طائع لله، درگذشته 393
و از سلاطین آل بویه، آنان که در عراق حکومت کرده اند:
1- معزالدوله، فاتح عراق، درگذشته سال 356
2- عزالدوله، ابو منصور، بختیار پسر معزالدوله، که در سال 367 کشته شد.
3- عضدالدوله فنا خسرو، پسر رکن الدوله، درگذشته 372.
4- شرف الدوله، پسر عضدالدوله، در سال 379 درگذشت.
5- صمصام الدوله، پسر عضدالدوله، در سال 388 مقتول شد.
6- بهاء الدوله، ابونصر، پسر عضدالدوله، سال 403 درگذشت.
شاعر ما، آن چنان که ثعالبی گوید، تا عمر داشته بر وزراء وقت و امیران معاصرش زور گفته، چونان که کودک به خانواده اش زور گوید، و از این رو در جوار آنان زندگی خوش و مطبوعی داشته و از نعمت بی کران و بی شائبه ای برخوردار گشته. در دیوان شعرش، چکامه های فراوانی یافت می شود که رجال برجسته آن عصر را، از خلفا، وزرا، امیران، دبیران و استادان، در مرگ و زندگی هجا گفته و یا ثنا گستر گشته، و آنان، چنان که از مجلدات دیوانش، آمار گرفتیم، از شصت نفر متجاوزاند از جمله:
- ابو عبدالله هارون بن منجم، درگذشته سال 288.
- ابوالفضل عباس بن حسن، درگذشته 296.
- وزیر، ابومحمد مهلبی، درگذشته 352.
- ابوالطیب متنبی شاعر، درگذشته سال 354.
- وزیر، ابوالفضل ابن العمید، درگذشته سال 360.
- مطیع لله، خلیفه عباسی درگذشته سال 364.
- ابوالفتح ابن العمید درگذشته سال 366.
- وزیر، ابوریان خلیفه عضدالدوله در بغداد.
- وزیر، ابوطاهر ابن بقیه درگذشته سال 367.
- عزالدوله، بختیار فرزند بویه درگذشته سال 367.
- عمران بن شاهین درگذشته سال 369.
- امیر، ابوتغلب غضنفر درگذشته سال 369.
- عضدالدوله، فناخسرو درگذشته سال 372.
- ابوالفتح ابن شاهین درگذشته سال 372.
- ابوالفرج، پسر عمران بن شاهین درگذشته سال 373.
- ابوالمعالی، فرزند محمد بن عمران درگذشته سال 373.
- شرف الدوله، پسر بویه درگذشته سال 379.
- ابواسحاق ابراهیم صابی درگذشته سال 384.
- قاضی، ابوعلی تنوخی درگذشته سال 384.
- وزیر، صاحب ابن عباد درگذشته سال 385.
- ابن سکره، شاعر عباسی درگذشته سال 385.
- ابوعلی محمد بن حسن حالتی. درگذشته سال 388.
- ابوالقاسم عبدالعزیز بن یوسف درگذشته سال 388.
- وزیر، ابونصر شاپور بن اردشیر درگذشته سال 416.
- وزیر، ابومنصور محمد بن مرزبان درگذشته سال 416.
- ابو احمد ابن حفص، که با شاعر ما ابن الحجاج، در امور حسبیه، معارض بود.
- وزیر، ابوالفرج محمد بن عباس بن فسا بخش.
ثعالبی در «یتیمه» ج 3 ص 70 می نویسد: وزیر ابوالفرج با وزیر ابوالفضل ابن العمید. در دفتر وزارت، خلوت گزیده و کارمندان ابومحمد مهلبی وزیر را، پس از مرگش، تحت محاکمه و بازخواست کشیده بودند، و فرمان دادند که اگر مردم رجاله نزدیک شوند، با پاشیدن نفت، آنان را متفرق سازند، اول کسی که چنین امریه ای صادر کرده بود، وزیر مهلبی بود، ابن الحجاج شاعر، به دفتر وزارت آمد، از انبوه جمعیت و حیله دو وزیر، در پراکنده ساختن مردم، شگفت آورد، و از ترس نفت بازگشت و گفت:
الصفع بالنفط فی الثیاب *** ما لم یکن قط فی حسابی
لیس یقوم الوصول عندی *** مقام خیطین من ثیابی
یا رب من کان سن هذا *** فزده ضعفا من العذاب
فی قعر حمراء لیس فیها *** غیر بنی البظر و القحاب
تفعل فی لحمه المهری *** ما یفعل الجمر بالکباب
فالقرد عندی یجل عمن *** یسن هذا علی الکلاب
ترجمه: «پس گردنی، آن هم با پاشیدن نفت بر جامه و لباس! چنین حسابی نداشتیم، ابدا. ورود به دفتر وزارت و رسیدن خدمت وزیر، با دو تار از نخ جامه، پیش من برابر نیست. بار پروردگارا! هر که این سنت نهاد، شکنجه و عذابش را دو چندان ساز. در کوره آتش که جز بچه های چوچولک و زنان قحبه نباشند. با گوشت تفتیده اش همان کن که آتش سرخ، با کباب کند. بوزینه، پیش من بزرگوارتر از آن کسی است که چنین شکنجه را بر سگان روا داند.»
ابن الحجاج
شاعر ما ابن الحجاج، فراوان زبان به ثنا و ستایش اهل بیت گشوده و دشمنانشان را امثال مروان پسر ابی حفصه نکوهش کرده و دشنام گفته تا آنجا که نقادان سخن بر او خورده گرفته اند که نمی باید تا این حد، با زبانی تند و گزنده، فحش های رسوا و ننگین بر زبان رانده باشد. ولی باید گفت، شاعر ما، از ظلم و ستمی که بر سادات اهل بیت رفته، دلی پر خون داشته، و این برخورد شدیدش با دشمنان خدا و دین، به منزله آهی است که از سینه دردمند خیزد و ناله ای که از سوز درون و خشم فزون مایه گیرد، گویا می خواسته عقده دل بگشاید و آبی بر جگر تفتیده پاشد، نه اینکه، فحش و ناسزاگوئی را پیشه خود ساخته، در پرده دری و هتاکی راه هوی و هوس گرفته باشد، و از این رو می بینیم که سروده هایش نزد سرورانش (ص) مورد قبول و پذیرش واقع شده و از ناپسند آن، کریمانه چشم پوشی فرموده اند: سرور اجل ما، زین الدین علی بن عبد الحمید نیلی نجفی در کتابش «الدر النضید فی تعازی الامام الشهید» نقل می فرماید که در زمان ابن الحجاج، دو مرد صالح بودند که از شعر او عیبجوئی می کردند، یکی محمد بن قارون سیبی و دیگری علی بن زرزور سورائی: محمد بن قارون در خواب می بیند: گویا به روضه شریف حسینی مشرف شده و فاطمه زهرا (س) در آنجا حضور دارد و به جرز چپ در ورودی تکیه داده سایر پیشوایان تا امام صادق (ع) نیز مقابل آن خاتون، در زاویه ای که میان ضریح حسین و فرزندش علی اکبر شهید واقع شده، نشسته اند و سخن می گویند، و او (محمد بن قارون) در برابرشان ایستاده است. سورائی هم که چنین خوابی دیده و خود را در کنار این پیشوایان مشاهده کرده است، می گوید: دیدم ابن الحجاج در حضور آنان می آید و میرود، به محمد بن قارون گفتم: «نمی بینی که این مرد چه گستاخانه در حضور پیشوایان راه می رود؟» و او در پاسخ من گفت: «من او را دوست نمی دارم تا به او بنگرم!» می گوید: حضرت زهرا، این سخن را شنید، و با خشم بدو فرمود: «ابوعبدالله را دوست نداری؟ او را دوست بدارید! چه هر کس او را دوست ندارد، شیعه ما نیست.» از اجتماع امامان هم صدائی برخاست که: «هر کس ابوعبدالله را دوست ندارد، مؤمن نیست.»
محمد بن قارون گوید: ندانستم گوینده این سخن کدامشان بود، بعد با وحشت از خواب جستم، و از اینکه در حق ابوعبدالله ابن الحجاج کوتاهی نموده و عیبجوئی کرده بودم، اندیشه ناک گشتم. دیری گذشت و خواب را به دست فراموشی سپردم، تا اینکه به زیارت سبط شهید (ع) مشرف شدم، در راه جماعتی از شیعیان را دیدم که شعر ابن الحجاج را می سرایند، به آنها ملحق گشتم و با شگفت مشاهده کردم که علی بن زرزور سورائی هم در میان آنهاست. بر او سلام کردم و گفتم: «پیش از این شعر ابن الحجاج را ناروا می شناختی و روگردان بودی؟ اینک چه شده که با سکوت بدان گوش فرا داده ای؟» گفت: «خوابی دیده ام» و درست عین آن رؤیائی که من دیده بودم حکایت کرد، و منهم جریان خواب را بدو باز گفتم. این دو نفر مرد صالح، پس از این خواب، زبان به ثنا و ستایش ابن الحجاج گشودند: اشعارش را می سرودند و مناقب و فضائل او را منتشر می ساختند. و نیز موقعی که سلطان مسعود فرزند بابویه، باروی نجف را ساخت، و به حرم شریف وارد شده با حسن ادب، اعتاب مقدسه را بوسید، ابو عبدالله ابن الحجاج در برابر او ایستاد و قصیده فائیه ای را که از او یاد کردیم انشاد کرد، چون به ابیاتی رسید که فحش و ناسزا نثار دشمن کرده بود، سرورمان شریف مرتضی علم الهدی با خشونت او را از خواندن این گونه اشعار در حرم شریف علوی منع فرمود، و او هم ساکت شد. چون شب در آمد، ابن الحجاج علی (ع) را در خواب دید که به او می فرماید: «خاطرت اندوهگین نباشد، چه مرتضی علم الهدی را فرستادیم برای معذرت خواهی بیاید، تا نیامده از خانه خارج مشو!»
شریف مرتضی هم در آن شب رسول اکرم را در خواب می بیند که پیشوایان و امامان به تمامی در اطراف او نشسته اند، در برابر آنان می ایستد و سلام می گوید، و از پاسخ آنان احساس سردی می کند، به عرض می رساند که «سروران من! من برده شمایم، فرزند شمایم، دوستار شمایم، این سردی از چیست که روا می دارید؟» می فرمایند: «به خاطر اینکه شاعر ما ابن الحجاج را دلشکسته و غمین ساختی، بر تو است که خود نزد او روی و معذرت بخواهی و بعد او را برداشته خدمت مسعود بن بابویه برده و از عنایت و شفقتی که به این شاعر داریم، باخبرش سازی.»
سید مرتضی بلادرنگ بر می خیزد و به منزل ابوعبدالله رفته در می کوبد، ابن الحجاج از داخل منزل با صدای بلند می گوید: «همان سرور من که تو را به اینجا گسیل ساخته، دستورم داده است که از خانه خارج نشوم. و خودش فرموده که نزد من خواهی آمد.» سید مرتضی می گوید: «چشم و گوش به فرمانم.» داخل می شود و بعد از عذرخواهی خدمت سلطانش می برد و هر دو داستان رؤیا را برایش بازگو می نمایند، و سلطان مقدم او را گرامی داشته، عطائی شایسته و رتبه ای شایان بدو می بخشد و دستور می دهد شعرش را در حضور، باز خواند.
منـابـع
عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 4 صفحه 133، جلد 7 صفحه 161
دائرة المعارف الإسلامیة للشنتناوی- جلد 1 صفحه 130
ابن العِماد الحنبلي- شذرات الذهب- جلد 4 صفحه 487 حوادث سنة 391 ه
ابن خلّکان- تاریخ- جلد 2 صفحه 169 رقم 192، جلد 6 صفحه 52 رقم 775
یاقوت حموی- معجم الأدباء- جلد 9 صفحه 206، جلد 19 صفحه 274
یوسف بن یحیی صنعانی- نسمة السحر- مجلد 7 جلد 1 صفحه 205
عبدالملك الثعالبي- یتیمة الدهر- جلد 3 صفحه 36، 40، 91، 53
حاجی خلیفه- کشف الظنون- جلد 1 صفحه 739
سید محمدعلی روضاتی- ریاض العلماء- جلد 2 صفحه 11
علي بن سليمان اليافعي- مرآة الجنان- جلد 3 صفحه 261
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها