غزوه مریسیع (جنگ با مشرکین)
فارسی 4114 نمایش |اطلاع بنی مصطلق از کشته شدن جاسوسشان
واقدی از قول جویریه، دختر حارث ابن ابی ضرار، نقل می کند که او پس از آنکه اسلام آورد می گفت: وقتی جز کشته شدن او (یعنی جاسوس بنی مصطلق) و خبر حرکت پیامبر (ص) به ما رسید این در حالی بود که پیامبر (ص) هنوز واد سرزمینان نشده بود؛ پدرم و همراهانش همگی افسرده شدند و شدیدا ترسیدند. افرادی هم که از دیگر قبایل عرب اطراف او جمع شده بودند متفرق شدند و نهایتا کسی جز خودشان نماند.
پیوستن مسعود ابن هنیده به سپاه اسلام
از دیگر حوادثی که در بقعاء پیش آمد ملاقات مسعود ابن هنیده یکی از بردگان ابوتمیم با رسول خدا (ص) بود. حضرت (ص) وقتی مسعود ابن هنیده را دید به او فرمود: «ای مسعود به کجا می روی؟ و چه تصمیم داری؟»، مسعود گفت: ابوتمیم مرا آزاد کرده و من آمده ام به شما عرض سلام و ادب نمایم. پیامبر (ص) فرمود: «خداوند برایت مبارک کند. خاندان و اهل بیتت را کجا گذاشتی؟» گفت: در سرزمینی که به خذوات معروف است... آنجا مردم خوبی دارد. بسیاری از ایشان به اسلام اظهار رغبت می کنند و مسلمانان در اطراف ما زیاد شده اند. فرمود: «لشکر و سپاه خداوند را که ایشان را هدایت فرمود.» مسعود گفت: ای رسول خدا! دیروز مردی از قبیله عبدالقیس را دیدم، او را به اسلام دعوت نمودم، وی نیز به اسلام علاقه مند شده و مسلمان گشت. حضرت (ص) فرمود: ای مسعود، بدان که اسلام آوردن او به دست تو بهتر است برایت از آنچه آفتاب بر آن طلوع کرده یا از آن غروب می نماید. و فرمود: «همراه ما باش تا با دشمن مقابله کنیم، زیرا من امیدوارم خداوند اموال آنها را نصیب ما فرماید». مسعود ابن هنیده با شنیدن این کلام، همراه رسول خدا (ص) و یارانش به راه افتاد.
ورود پیامبر (ص) به منطقه مریسیع:
ظاهرا پس از حرکت از بقعاء لشکر اسلام دیگر توقفی نداشته تا به منطقه مریسیع برسد. در آنجا برای پیامبر (ص) خیمه ای از پوست دباغی شده زدند. گفته شده است از همسران حضرت، عایشه و ام سلمه به همراهش بودند. وقتی مسلمین به مریسیع رسیدند، مدتی بعد دشمن نیز که به سمت مدینه در حرکت بود به مریسیع رسید. آنها همانجایی فرود آمدند که مسلمین فرود آمده بودند و آماده جنگ شدند. پرچم آنها را صفوان ذوالشقر حمل می کرد و پرچمداران سپاه اسلام امیرالمومنین علی (ع) پرچم دار مخصوص پیامبر (ص) و عمار یاسر پرچمدار مهاجرین و سعد ابن عباده پرچم دار انصار بودند. و گفته شده است پرچمدار مهاجرین، ابوبکر بود نه عمار همچنین گفته شده است: پیامبر (ص) پیش از شروع جنگ به عمر دستور داد تا جلو رفته و جار بزند: «ای گروه مخالفین! بگویید لا اله الا الله و جان و مال خود را از تعرض مصون بدارید». عمر دستور را اطاعت کرد اما آنها اعتنا نکردند و یکی از ایشان شروع به تیراندازی کرد، با تیراندازی او مسلمانان نیز شروع به تیراندازی کردند و پس از مدتی پیامبر (ص) دستور داد حمله همه جانبه ای صورت گیرد. در اثر این حمله تمام افراد دشمن اسیر یا زخمی یا فراری شدند و حدود ده تن از ایشان کشته شدند. از مسلمین نیز یک نفر به شهادت رسید.
از ابوقتاده نقل شده است که گفت: «در آن روز پرچم مشرکین را صفوان ذوالشقر حمل می کرد و او در نظر من قدرتی نداشت و چیزی محسوب نمی شد پس بر او حمله کردم و پیروزی نصیبمان شد. شعار ما در آن نبرد این بود: یا منصور امت، امت (ای کمک کننده، بمیران بمیران)، و از ابن عمر نقل شده است که گفت: وقتی پیامبر (ص) بر بنی مصطلق یورش برد، آنها گریختند و چارپایانشان که کنار آب بودند به غنیمت برده شده و جنگجویانشان کشته و زنان و فرزندانشان به اسارت رفتند.
تنها شهید سپاه اسلام
یکی از مسلمانان به نام هاشم ابن ضبابه، که به تعقیب دشمن رفته بود به هنگام بازگشت در میان طوفان شدید شن گرفتار شده و در آن بین به مردی از قبیله عباده ابن صامت که اوس نام داشت برمی خورد. اوس گمان می کند هاشم ابن ضبابه از مشرکان بنی مصطلق و در حال فرار است از این رو بر او حمله کرده و او را می کشد. و گفته شده است قاتل مردی از قوم بنی عمرو ابن عوف بوده است مدت ها بعد که معلوم می شود مقتول مسلمان بوده است پیامبر اکرم (ص) دستور می دهد خونبهای او به برادرش مقیس ابن ضبابه داده شود. نقل است: با آن که مقیس خون بها را گرفته بود اما مدتی بعد به قاتل برادر خود حمله کرده و او را کشت و سپس در حالی که از اسلام برگشته بود به قریش پناه برده و ابیاتی با مطلع زیر سرود:
شفی النفس ان قد بات القاع مسندا *** یضرج ثوبیه دماء الاخادع ثارت به قهرا و حملت عقله *** سراه بنی النجار ارباب فارع
ترجمه: اگر چه او در سرزمین های پست و خشک و در حالی که جامه هایش به خون رگهای گردنش رنگین شده بود کشته شد ولی مایه تسکین خاطر من شد حمله کردنم به فهر و خون خود را از بزرگان بنی نجار که در کوشک فارع هستند گرفتم. وقتی پیامبر (ص) از عملکرد مقیس مطلع شد، فرمود: خون مقیس هدر است. زمان گذشت تا آنکه روز فتح مکه فرار رسید. در آن روز نمیله مقیس را دیده و او را به قتل رساند.
منـابـع
سیدجعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیره النبی الاعظم (ص)- جلد 12 از چاپ 35 جلدی
محمود مهدوی دامغانی- ترجمه مغازی واقدی
نورالدين الحلبي- السیره الحلبیه- جلد 2
ابن کثیر- السیره النبویه- جلد 3
شمس شامی- سبل الهدی والرشاد- جلد 4
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها