غدیریه ابن عودی نیلی (قطعات)
فارسی 2739 نمایش |از سروده هاى ابن عودى قطعه ذیل است که در واسط سروده است:
یؤرقنی فی واسط کل لیلة *** و ساوس هم من نوى و فراق
فیا للهوى هل راحم لمتیم *** یعل بکأس للفراق دهاق
خلیلی هل ما فات یرجى و هل لنا *** على النأی من بعد الفراق تلاقی
فإن کنت أبدی سلوة عن هواکم *** فإن صباباتی بکم لبواقی
ألا یا حمامات على نهر سالم *** سلمت و وقاک التفرق واقی
تعالین نبد النوح کل بشجوه *** فإن اکتتام الوجد غیر مطاق
على أن وجدی غیر وجدک فی الهوى *** فدمعی مهراق و دمعک راقی
و ما کنت أدری بعد ما کان بیننا *** من الوصل أنی للفراق ملاقی
فها أنت قد هیجت لی حرق الجوى *** و أبدیت مکنون الهوى لوفاقی
و أسهرتنی بالنوح حتى کأنما *** سقاک بکاسات التفرق ساقی
فلا تحسبی أنی نزعت عن الهوى *** و کیف نزوعی عنه بعد وفاقی
و لکننی أخفیت ما بی من الجوى *** لکی لا یرى الواشون ما أنا لاق
ترجمه: «چندى است که در واسط مقام دارم و شبانگاهم اندوه فراق و جدائى، خواب ناز از سر مى رباید. اى شوریدگان خدا را. کسى هست بر این عاشق دلباخته رحمت آرد، که جام فراق را مالامال سرکشیده. اى دوستان! شود که دوران وصل باز آید؟ شود که بعد از فراق و جدائى روى نگارم باز بینم؟ گر چه به ظاهر، شکیب و آرام گرفتم، اما شور و اشتیاقم در دل نهان است. الا. اى قمریان وادى «سالم» به سلامت مانید، خدایتان از شر هجران و جدائى نگهبان باد. بیائید همنوا و همناله گردیم، و هر یک بر درد خود بگرییم، نهان کردن سوز دل در توان ما نیست. با آنکه سوز و گداز عشقم با تو یکسان نباشد، اشک من بر رخسار مى رود اشک تو پیدا نیست. نپنداشتمى که بعد از دوران وصلم، با روزگار فراقى چنین پرملال روبرو خواهم گشت. اینک با ناله جانسوزت داغ دلم تازه کردى، پرده از راز درونم برکشیدى. با نواى زارى، خواب از چشمم ربودى، پندارم ساقى هجران جامى چند به کارت کرد. من از عشق و شیدائى دست نشستم، چسان از عشق و دلباختگى دست شویم که اینک یار و همنوا دارم. از آن، سوز دل پنهان کردم که حال زارم بر شماتتگران بر ملا نگردد.»
شریف قطب الدین ابویعلى محمد بن على بن حمزه گوید: ربیب، ابوالمعالى، سالم ابن العودى در کلبه من، اول صفر سال 550 چنین سرود:
ما حبست الکتاب عنک لهجر *** لا و لا کان ذاکم عن تجافی
غیر أن الزمان یحدث للمر *** ء أمورا تنسیه کل مصافی
شیم مرت اللیالی علیها *** و اللیالی قلیلة الإنصاف
ترجمه: «نه از سر هجران و جدائى از نامه اى دریغ کردم. ابدا. و نه از جفا و سهل انگارى. روزگار است که بر سر آدمى مى چمد و دوست وفاکیش را از یاد مى برد. آئین وفاست، گذشت روز کار بر آن پرده کشیده. اى روزگار. این چه بى انصافى است.»
این ابیات، بسیار حکیمانه است و از صمیم قلبى پاک و انسان دوست تراویده است. حسن بن هبة الله تغلبى، معروف به ابن مصرى دمشقى گوید: ابوالمعالى سالم بن على عودى از اشعار خودش قطعه ذیل را برایم سرود:
دع الدنیا لمن أمسى بخیلا *** و قاطع من تراه لها وصولا
و لا ترکن إلى الأیام و اعلم *** بأن الدهر لا یبقی جلیلا
فکم قد غرت الدنیا أناسا *** و کم قد أقنت الدنیا قبیلا
و ما هذی الحیاة و إن تراخت *** بممتعة بها إلا قلیلا
فویل لابن آدم من مقام *** یکون به العزیز غدا ذلیلا
ترجمه: «نعمت دنیا را ارزانى بخیلان دان، هر آنکه با دنیا سر وصل دارد، راه آشتى با او مجوى. بر گذشت ایام، اعتماد مکن، که هیچ بزرگى، به روزگار نماند. فریب خوردگان دنیا فراوانند، چه امتها که بر باد فنا نرفت. روزگارت گر چه طولانى شود، جز اندکى بهره مند و کامیاب نخواهى بود. واى بر زاده آدم، از روز رستاخیز که عزیزان، خوار و ذلیل گردند.»
و همو گوید: ابوالمعالى از اشعار خودش، قطعه ذیل را هم چنین انشاد کرد:
أ أخی إنک میت *** فدع التعلل بالتمادی
لا ترکنن إلى الحیا *** ة فإن عزک فی نفاد
أزف الرحیل فلا تکن *** ممن یسیر بغیر زاد
یا غافلا و الموت یق *** - دح فی سنیه بلا زناد
لا بد یوما للنبا *** ت إذا تکامل من حصاد
ترجمه: «اى جان برادر. خواهى نخواهى به استقبال مرگ مى شتابى، آرزوى دور و دراز واته. به زندگى دل مبند که عزت و دولت رو به زوال است. سفر نزدیک شد، مبادا زاد و توشه ات فراموش گردد. به خواب غفلت غنوده اى و ندانى غول مرگ، سالهاى عمرت خوشه خوشه بر سر آتش مى نهد. آرى. هر گیاه که حد کمال سپارد، با داس دهقان از پا در آید.»
و همو سروده است:
لا أقتضیک على السماح فإنه *** لک عادة لکننی أنا مذکر
إن السحاب إذا تمسک بالندى *** رغبوا إلیه بالدعاء فیمطر
ترجمه: «از آن دست نیاز دراز کردم که یادآور خاطرت گردم، نه بر جود و سخایت برگمارم. ابر آسمان که از ریزش باران امساک ورزد، دست دعا به سویش برکشند که باران بارد.»
و همو سروده است:
سیدى عد الى الوصال *** فقد شفنى الضنا
و ترفق بعاشق *** ماله عنک من غنى
ان تکن تطلب الصواب *** بوصل فها أنا
أو ترد بالنوى دنو *** حمامى فقد دنا
ترجمه: «اى سرو نازم! یکره جانب وصال گیر که از هجرت گداختم. با عاشق زارت مدارا کن، دواى دردش تو باشى. اگر از ره احسان خواهان وصلى، اینک حاضرم. اگر با هجرانت خواهان هلاکم باشى، بنگر که در حال احتضارم.»
و همو سروده است:
یا عاتبین على عان یحبکم *** لا تجمعوا بین عتب فى الهوى و عنا
ان کان صدکم عنى حدوث غنى *** فمالنا عنکم حتى الممات غنى
ترجمه: «از چه بر اسیر عشقت نکوهش آرى، بعد از هجران و عذاب، نکوهش و سرزنش جفا باشد. اگر دل به مهر دیگرى بستى از این رو از ما گسستى، تا روز واپسین پیوند مهرت نگسلیم.»
و از سروده هاى شاعر است:
یقولون لو داویت قلبک لارعوى *** بسلوانه عن حب لیلى و عن جمل
و هیهات یبرأ بالتمائم و الرقى *** سلیم الثنایا الغر و الحدق النجل
ترجمه: «گویندم: دل را مداوا کن باشد که از مهر «لیلى» و «رعنا» خاطرت بیارامد. هیهات. کشته چشمان جادو و مروارید دندان، از دعا و افسون، کى شفا یابد.»
تاریخ وفات ابن عودى، معلوممان نگشت، البته سال ولادتش 478 هجرى است، عمادالدین اصفهانى هم در سال 554 نزدیک واسط (همامیه) او را ملاقات کرده است، با در دست داشتن این دو تاریخ، نمی توان تصور کرد که بعد از تاریخ 554 فراوان زیست کرده، و یا عمرش از سال 558 تجاوز کرده باشد، زیرا با این احتمال، سالیان عمرش به هشتاد می رسد، و این جزء نوادر است، خصوصا در این شهر و دیارى که شاعر ما ابوالمعالى مى زیسته است.
منـابـع
عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 4 صفحه 507، جلد 8 صفحه 230
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها