بیماری پیامبر که در آن فوت کرد (3)
فارسی 3121 نمایش |آخرین روزهای زندگی پیامبر بود. حضرت، به بلال حبشی دستور داد تا مردم را جمع کند. همه مهاجر و انصار اجتماع کردند. آن حضرت خطبه ای خواند که دلها را لرزاند و اشک مردم را جاری کرد. آن حضرت فرمود: من چگونه پیامبری بودم؟ گفتند: خداوند بهترین پاداش پیامبری را به تو بدهد. تو مانند پدر مهربان و برادر ناصح و مشفق بودی، رسالت الهی خود را ادا کردی و وحی او را ابلاغ نمودی و ما را با حکمت و موعظه نیکو به راه خدا دعوت کردی. خداوند بهترین پاداشی که به پیامبری می دهد، به تو بدهد. آنگاه حضرت روی به مردم کردند و فرمودند: شما را به خدای سوگند می دهم، هر کس از ناحیه من بر او ظلمی شده، برخیزد و تقاص کند. هیچ کس برنخاست. حضرت دوباره فرمود. باز کسی برنخاست. مرتبه سوم حضرت آنها را سوگند داد. در این وقت پیری عکاشه نام و بنا به نقلی سوادة بن قیس از میان جمعیت برخاست، از مسلمانان گذشت تا برابر آن حضرت رسید و گفت: پدر و مادرم فدای تو باد. اگر نبود که یکی بعد از دیگری سوگند دادی من از جای برنمی خاستم. روزی من و تو در جنگی بودیم. وقتی خداوند پیروزمان کرد و پیامبرش را یاری داد، خواستی بازگردی. در این وقت شترت در کنار شتر من قرار گرفت. من از شترم پیاده شدم تا نزد تو آیم و رانت را ببوسم. شما شلاق را بلند کردید که بر پایم اصابت کرد. نمی دانم از روی عمد بود یا خواستی بر شترت بزنی! حضرت فرمود: این عکاشه! به خدا پناه می برم از این که از روی عمد چنین کرده باشم. آنگاه بلال را صدا زدند و فرمودند: به منزل فاطمه (س) برو و همان شلاق را بیاور.
بلال در حالی که دستش را روی سر گذاشته و از مسجد بیرون می رفت، می گفت: این رسول خداست که می خواهد از نفسش تقاص کند. آنگاه در خانه فاطمه را زد و شلاق را خواست. فاطمه فرمود: پدرم امروز به شلاق چه کار دارد، امروز که روز حج و... نیست. بلال گفت: از کار پدرت خبر نداری. او می خواهد با دین و دنیا وداع کند و اکنون بر آن است تا از نفس خویش تقاص کشد. فاطمه گفت: این بلال! چه کسی می خواهد تا از پدرم انتقام گیرد؟ بلال! امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را بردار و آنها را نزد آن مرد ببر تا از آنها انتقام گیرد و اجازه نده که از رسول انتقام گیرد. بلال به مسجد درآمد و شلاق را به عکاشه داد.... در این وقت حسن و حسین برخاستند و گفتند: ای عکاشه! می دانی که ما سبط رسول خدا هستیم و قصاص ما مانند قصاص رسول خداست. حضرت رو به آن ها کرده فرمودند: ای نور چشمانم بنشینید. بعد روی به پیرمرد کردند و فرمودند: بزن. عکاشه گفت: اما وقتی شما زدید، لباس من بالا بود. حضرت لباس خود را بالا گرفتند. در این وقت فریاد همه مسلمانان به آسمان رفت. عکاشه که شاهد بدن سفید پیامبر بود، نتوانست خود را نگاه دارد، خود را به شکم حضرت چسبانید و شروع به بوسه زدن کرد و گفت: پدر و مادرم فدای شما باد، چه کسی می تواند شما را قصاص کند. حضرت فرمودند: نه، یا می زنی یا عفو می کنی. او گفت: به امید بخشش خدا در قیامت عفو کردم. حضرت فرمودند: هر کس می خواهد رفیق مرا در بهشت ببیند، به این پیر بنگرد. مردم برخاستند و پیشانی عکاشه را بوسیدند و گفتند: مرحبا بر تو که به بالاترین درجات که همانا رفاقت با پیامبر است رسیدی.
از سلمان فارسی نقل شده است که گفت: روزی به خدمت رسول الله (ص) شرفیات شدم در ایام مریضی اش که بعدها هم به واسطه همان مریضی رحلت فرمود، پس در مقابل حضرت نشستم و از احوالش سؤال نمودم سپس برخاستم که از محضر ایشان خارج شوم که حضرت فرمود: سلمان بنشین که خداوند به تو چیزی نشان خواهد داد که آن امر از برترین و بهترین امور است، پس حضرت نشست و من در همین حال نشسته بودم که مردانی از اهل بیت و یاران رسول الله (ص) وارد اتاق شدند و فاطمه (س) دختر ایشان هم یکی از واردشدگان بود و چون ضعف جسمی رسول الله (ص) را دید گریه راه گلویش را بست تا آن جا که اشک بر گونه اش جاری شد وقتی رسول الله (ص) این حال او را دید فرمود: برای چه گریه می کنی دخترم خداوند دیدگان تو را روشن گرداند و آنها را گریان ننماید، فاطمه (س) گفت: پدر جان چگونه نگریم در حالی که این همه ضعف و بیماری را در شما می بینم حضرت به او فرمود: فاطمه جان به خداوند توکل کن و صبور باش همان گونه که پدرانت و انبیاء پیشین و مادران تو و زنان ایشان صبر می کردند، فاطمه جان آیا به تو مژده ای بدهم؟ گفت: بله ای نبی خدا پدر جان، حضرت فرمود: آیا می دانی که خداوند متعال پدرت را اختیار و انتخاب نمود و او را پیامبر قرار داد و برای همه ی مردم و خلایق مبعوث کرد تا فرستاده اش باشد، سپس علی (ع) را برگزید و به من امر نمود تا او را به ازدواج تو در آورم و به امر پروردگار او را جانشین و وصی خود قرار دادم. یا فاطمه، علی حقا برترین و بزرگترین مسلمین برایشان پس از من است و اولین ایشان در ایمان و اسلام و عالمترین ایشان از جهت علم، صبورترین ایشان در صبر و برترین و محق ترین ایشان نزد میزان روز قیامت از جهت قدر و شأن است پس فاطمه (س) شاد و خندان شد و رسول الله (ص) رو به سوی او کرد و فرمود: ای فاطمه آیا تو را مسرورتر و خوشحالتر بنمایم؟ گفت: بله پدرجان، حضرت فرمود: آیا به تو بیش از پیش خبر بدهم از آن چه که قبلا به تو خبر داده ام در بیان شأن شوهر و پسر عمویت، فاطمه (س) گفت: بلی ای نبی خدا، حضرت فرمود: علی اولین کسی است که به خداوند عزوجل و به رسولش از میان این امت ایمان آورد او و خدیجه (س) مادر تو اولین کسانی بودند که مرا در شریعتی که آوردم یاری و مساعدت نمودند، یا فاطمه، علی برادرم و دوستم و پدر فرزندانم است، علی کسی است که خصلت های نیکو و خیری به او از سوی خداوند عطا شده است که قبل از او به هیچ کس عطا نشده و پس از او نیز به کسی عطا نخواهد شد، در فراق من صبور باش و خود را تسلی بده و بدان که پدرت به خداوند عزوجل ملحق می شود، فاطمه (س) گفت: پدر جان! ،هم مرا خوشحال و مسرور نمودی و هم ناراحت و محزون، حضرت فرمود: آیا می خواهی آن ها را برای تو بیشتر کنم دخترم؟. فاطمه (س) گفت: بله یا رسول الله، آن گاه پیامبر فرمود: خداوند همه ی خلایق را آفرید و آن ها را دو قسم قرار داد و من و علی را در بهترین قسمت قرار داد واین قول خداوند عزوجل است که می فرماید: (اصحاب الیمین ما اصحاب الیمین)، سپس از آن دو قسمت قبائلی را پدید آورد و ما را از بهترین و برترین قبایل قرار داد.
و این سخن خداوند عزوجل است که (و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم)، سپس قبایل را خانه خانه نمود، و ما را در بهترین خانه ها قرار داد، کما این که خداوند در کلام خویش فرموده است، (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)، سپس خداوند متعال مرا از میان خانواده و اهل بیتم برگزید و علی و حسن و حسین (ع) و تو را برگزید پس من سرور اولاد آدم و علی (ع) سرور تمام عرب و تو سرور زنان عالمین و حسن و حسین (ع) هر دو سرور جوانان اهل بهشت هستند و از ذریه تو مهدی (عج) خواهد آمد که خداوند عزوجل به وسیله او زمین را پر از عدل می کند همانگونه که قبل از آن پر از ظلم و جور بود.
منـابـع
آرام دل- خاتم الانبیاء محمد باقر بهبهانی
رسول جعفریان- سیره رسول خدا
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها