تعریف دین از نظر متکلمان اسلامی
فارسی 3964 نمایش |متکلمان اسلامی تعاریف متعددی از دین ارائه نموده اند از جمله این تعاریف عبارت است از:
1- دین، مجموعه ای از برنامه های عملی هماهنگ با نوعی جهان بینی است که انسان برای نیل به سعادت خود، آن را وضع میکند و یا از دیگران میپذیرد.
2- دین، سلسله ای از معارف علمی است که سلسله ای از معارف عملی را به دنبال دارد، و جامع این دو دسته، معارف علمی و عملی آن است که همگی جنبه اعتقادی دارند. دو تعریف یاد شده را میتوان تعریف عام دین دانست. بدین لحاظ، هرگونه مرام و مسلک زندگی که مبتنی بر نوعی جهان بینی است، دین نامیده میشود.
3- دین، وضع و قراردادی الهی است برای صاحبان عقول که مشتمل بر اصول و فروع است.
4- دین، وضع و قراردادی الهی است که صاحبان عقول را به پذیرش آن چه پیامبر از جانب خدا آورده است، دعوت میکند. اشکال این تعریف این است که آن چه پیامبر از جانب خداوند آورده است، همان دین است و آن چیزی جز وضع و قانون الهی نیست. بنابراین، حاصل تعریف مزبور این میشود که دین قانونی الهی است که خردمندان را به دین فرا میخواند.
5- دین، روش ویژه ای برای زندگی دنیوی است که مصلحت دنیوی انسان را در جهت کمال اخروی و حیات ابدی او تأمین میکند. از این روی، لازم است شریعت، در برگیرنده قوانین باشد که به نیازهای دنیوی انسان نیز پاسخ گوید. این تعریف، ناظر به دین حق است که بر پایه خداشناسی و انسان شناسی واقع بینانه استوار است؛ یعنی با توجه به ربوبیت حکیمانه الهی و با توجه به این که انسان قابلیت حیات ابدی را دارد، به دینی نیازمند است که او را در مسیر حیات سعادتمندانه ابدی هدایت کند و در عین حال به نیازهای دنیوی او نیز پاسخ گوید.
6- دین، عبارت است از اصول علمی و سنن و قوانین عملی که برگزیدن و عمل به آنها، تضمین کننده سعادت حقیقی انسان است. از این روی، لازم است دین با فطرت انسانی هماهنگ باشد تا تشریع با تکوین مطابقت داشته باشد و به آن چه آفرینش انسان اقتضای آن را دارد پاسخ گوید؛ چنان که مفاد آیه کریمه «فأقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها؛ پس روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتى است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده» (روم/ 30) همین است. این تعریف مشابه تعریف سابق است. مرحوم سید مرتضی در تعریف دین گفته است: دین در اصطلاح شرع، عبارت است از آن چه پیامبر اکرم (ص) به سوی آن دعوت کرده است (رسائل الشریف المرتضی، ج 2 صفحه 270 ). این تعریف نیز ناظر به دین حق است و از آن جهت به دین اسلام اختصاص داده شده است که آخرین دین الهی است.
7- دین، عبارت از مجموع عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسانها باشد، گاهی همه این مجموعه حق و گاهی همه آن باطل و زمانی مخلوطی از حق و باطل است. اگر مجموعه حق باشد، آن را دین حق، و در غیر این صورت آن را دین باطل یا التقاطی از حق و باطل نامند. این تعریف نیز به سان دو تعریف اول و دوم، عام است و دین حق و باطل را شامل میشود.
8- دین، در اصطلاح به معنای اعتقاد به آفریننده ای برای جهان و انسان و دستورهای عملی متناسب با این عقاید است. از این روی، کسانی که مطلقا معتقد به آفریننده ای نیستند و پیدایش پدیده های جهان را تصادفی و یا صرفا معلول فعل و انفعالات مادی و طبیعی میدانند بی دین نامیده میشوند، اما کسانی که معتقد به آفریننده ای برای جهان هستند، هر چند عقاید و مراسم دینی ایشان توأم با انحرافات و خرافات باشد دیندار شمرده میشوند و بر این اساس ادیان موجود در میان انسانها به حق و باطل تقسیم میشوند و دین حق، عبارت است از آیینی که دارای عقاید درست و مطابق با واقع بوده، رفتارهایی را مورد توصیه و تأکید قرار میدهد که از ضمانت کافی برای صحت و اعتبار برخوردار باشند. این تعریف از تعریفهای اول و دوم و هفتم اخص است؛ زیرا مکاتب مادی را شامل نمیشود، ولی از تعریفهای پنجم و ششم اعم است؛ زیرا ادیان باطل را نیز شامل میشود.
9- دین، نوعی انقلاب فکری است که انسان را در زمینه های گوناگون، به کمال رهبری میکند. این زمینه ها عبارتند از:
الف) افکار و عقاید انسان را رشد داده از خرافات و اوهام حفظ میکند؛
ب) اصول اخلاقی را تکمیل میکند؛
ج) روابط اجتماعی را نیکو میسازد؛
د) امتیازات قومی و نژادی را لغو میکند.
این تعریف، تنها دین حق را شامل میشود، و از این نظر مانند تعریفهای پنجم و ششم است.
10- دین، به مجموعه تکالیفی که بندگان به وسیله آنها خدا را اطاعت میکنند، گفته میشود و در این صورت، مرادف با ملت و شریعت است.
11- دین، از دو رکن اساسی تشکیل میگردد: رکن اول اعتقاد به وجود خداوند که جامع همه صفات کمالیه است؛ جهان را بر مبنای حکمت برین خویش آفریده است و انسان را به وسیله دو راهنمای بزرگ (عقل به عنوان حجت درونی و انبیا و اوصیا به عنوان حجت برونی) در مجرای حرکت تکاملی تا ورود به لقاء الله قرار داده است و اعتقاد به ابدیت که بدون آن، حیات و کل جهان هستی معمایی لاینحل است.
رکن دوم برنامه حرکت به سوی هدف است که احکام و تکالیف نامیده میشود. مبنای این دو رکن (احکام و تکالیف) بر دو امر استوار است:
1- اخلاقیات: احکامی که برای تحصیل شایستگیها و تهذیب نفس و تصفیه درون مقرر شده است.
2- احکام فقهی که به دو قسم احکام اولیه و ثانویه تقسیم میشوند. احکام اولیه مستند به نیازهای ثابت انسانها است که جز در موارد اضطرار و تبدل موضوع، هرگز قابل تغییر و دگرگونی نمیباشد و احکام ثانویه در هنگام بروز ضرورتهای زندگی فردی یا اجتماعی مقرر میشوند. حاکم، در این موارد، احکامی را برای پاسخگویی به آن ضرورتها مقرر میدارد که پس از منتفی شدن آن ضرورتها، آن احکام نیز منتهی میگردد و احکام اولیه بر مبنای نیازهای ثابت به جریان میافتد. این تعریف، در حقیقت ناظر به دین و آیین اسلام است و با توجه به تعالیم و احکام آن تنظیم گردیده است، به گونه ای که راز خاتمیت دین را نیز به اجمال بیان کرده است؛ یعنی تعریف مزبور، ویژه دین خاتم است، نه مطلق ادیان توحیدی و شرایع آسمانی.
12- دین، به معنای عام، نوعی ارتباط ماورای طبیعت و خدا، با انسان برای رشد و به کمال رساندن آدمی است، و به معنای خاصی، مجموعه ای از هستها و بایدهای مستند به خداوند است که از طریق وحی و سنت معصومان (ع) برای هدایت و کمال انسانها ظهور یافته است.به عبارت دیگر، دین، مجموعهای از هدایتهای عملی و علمی است که از طریق وحی و سنت برای فلاح و رستگاری آدمی در دنیا و آخرت، آمده است. تعریف عام دین مشروط به اعتقاد به جهان ماورای طبیعت و ارتباط با عالم غیب نیست. بلکه هر نوع مرام و مسلک زندگی را که بر نوعی جهانبینی مبتنی باشد، شامل میشود، و تعریفی که در پایان ارایه شده، تعریف دین حق است.
13- دین، عبارت است از کلی اعتقاد به آن چه متعلق اعتقاد قرار میگیرد؛ مانند وجود خدا و اعمالی چون نماز. توضیح: انسان دیندار، اعتقاداتی دارد و متعلق اعتقاد او یا وجود خارجی است -مثلا وجود خداوند- یا عملی ارزشی است -مثلا اقامه نماز- که در هر دو قسمت، چهار مطلب به موازات یکدیگر قابل تفکیک هستند که یکی از آن چهار مطلب همان دین است: مثلا در قسمت اول که متعلق اعتقاد وجود خارجی است، چهار مطلب قابل تفکیک عبارتند از:
1- وجود خدا.
2- اعتقاد به وجود خدا -یعنی کلی اعتقاد- اعم از این که من، به وجود خدا اعتقادی داشته باشم یا نه.
3- این مطلب که «خدا وجود دارد» در قرآن آمده است.
4- اعتقاد شخصی من به خدا.
از چهار مطلب پیشین قسم اول (وجود خدا) دین نیست. این مطلب که «در قرآن آمده خدا وجود دارد» نیز دین نیست؛ بلکه این متن دینی، کاشف از دین و وجود خداوند است. اعتقاد شخصی من به وجود خداوند نیز دین نیست، بلکه تدین است. باقی میماند اعتقاد به وجود خداوند -کلی اعتقاد- که این همان دین است. همین تفکیک در مورد تشریعات نیز قابل اجراست. شکی نیست که کلی اعتقاد، امری ذهنی است و نمیتوان دین را به آن تفسیر کرد و اگر مقصود، لزوم داشتن چنین اعتقادی است، قطعا جنبه فردی و شخصی دارد، و این همان تدین است. پس دین، عبارت است از مجموعه معارف اعتقادی و عملی که از طریق وحی، بر بشر عرضه شده است.
منـابـع
على ربانى گلپايگانى- مقاله درآمدى بر دين پژوهى و واژه شناسى دين
سید محمدحسین طباطبائی- الميزان- ج 2 صفحه 342 و 130 و ج 9 صفحه 404 و ج 16 صفحه 193
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها