نظریه تكامل داروین و پیامدهای آن
فارسی 3474 نمایش |با انتشار نظریه تحول و تکامل انواع به وسیله «داروین»، موجی از نظریه پردازی درباره دین و تفاسیر آن پدید آمد و حوزه پژوهش های دینی را گسترش و ژرفای ویژه ای بخشید. داروین، زیست شناس مشهور انگلیسی که مسیحی معتقدی نیز بود، در مشهورترین اثر خود به نام «منشأ انواع»، به این تعصب دینی خود تصریح می کند و در عین حال نظریه تکامل را نیز ارایه میکند و شواهد تجربی خاصی را نیز بر اثبات آن می آورد. مهم ترین عناصر این نظریه، تغییرات تصادفی، تنازع بقاء و بقای انسب است و قطع نظر از این که از نظر علمی چه وزنی داشته و میتواند داشته باشد، پیامدهایی که به طور مستقیم با دین و تفسیر دین ارتباط داشته باشد، گریزناپذیر بود. این پیامدها بر دو دسته تقسیم میشود: 1- پیامدهای منطقی 2- پیامدهای روان شناختی. پیامدهای منطقی، به لوازمی گفته می شود که با نظریه مورد بحث ارتباط منطقی دارد و می توان بر آن ها استدلال کرد. پیامدهای روان شناختی، به لوازمی گفته میشود که فاقد ارتباط منطقی است و بنابراین، نمی توان بر آن ها استدلال کرد.
منابع ثبات صور زیستی
پیش از مطرح شدن این نظریه، ثبات صور زیستی مورد پذیرش بود و این اعتقاد منابع انکارناپذیری داشت که به این قرار است:
1- کتاب مقدس: در سفر تکوین تصریح شده است که خلقت موجودات به همین شکل موجود کنونی بهدست خدا انجام شده است. انسان از همان آغاز انسان بوده است و اسب نیز اسب بوده است و هر یک از دیگر موجودات، پیوسته همینگونه بوده اند، چون همین گونه آفریده شده بودند.
2- تفکر ارسطویی:
از نظر ارسطو که دستگاه فلسفی اش (به ویژه تفسیر سینوی اش) پشتوانة نظام فکری- اعتقادی مسیحیت قرار گرفته است، هر موجودی تجسم صور ازلی یا ماهیات ثابته است و در واقع «صورتی در زیر دارد آن چه در بالاستی». صور علمی ازلی یا ماهیات ثابته، به حکم تجرد آن ها از ماده و جسم، تغییرناپذیرند و موجودات طبیعی اگرچه تعییرپذیرند، ولی دامنة تغییرات آن ها به حدود ماهوی و صور علمی آن ها محدود است، بنابراین تبدل انواع، امری محال و ناشدنی است.
3- اندیشه غایت انگاری دربارة طبیعت:
اعتقاد رایج بر این بود که اولا، هر چیزی و هر یک از موجودات طبیعی، دارای غایت ویژه ای است که برای آن آفریده شده است و ثانیا، به بهترین صورتی که تأمین کننده آن غایت و هدف باشد، آفریده شده است، بنابراین، نه تنها نیازی به تغییر و تکامل ندارد، بلکه تغییر و تکامل آن ناممکن است، چون در صورت تغییر، نمی تواند تأمین کننده آن غایت باشد. با انتشار نظریه تبدل انواع داروین، دیدگاههای نقادانه ای درباره دین مطرح شد؛ زیرا او انسان را محصول تطور تاریخی زیستی می دانست و این با مبانی و منابع ثبات صور زیستی و به ویژه با ظاهر کتاب مقدس سازگار نبود و به همین خاطر دیدگاه های متفاوتی مطرح شد که هر کدام سهمی در دین پژوهی جدید و گسترش آن داشت. با طرح این نظریه، برخی حتی جایی برای پذیرش خدا نمی یافتند و نظریه یاد شده را جایگزین خدا در طبیعت و خلقت می دانستند و در واقع مهم ترین دلیل بر وجود خدا که برهان نظم، اتقان صنع و غایت طبیعت است از دید آن ها فرو افتاد و نادرستی آن آشکار شد.
پیامدهای منطقی نظریه تبدل انواع
1- معارضه با حکمت صنع و از میان بردن تکیه گاه آن
تکیه گاه حکمت صنع، سازگاری بدن و اندام های آن با وظایف و اهداف آن است. هر جزیی از بدن به بهترین صورت به منظور انجام وظایفی که بر عهده آن نهاده شده است و به منظور دستیابی به هدفی که برای آن ساخته شده است، آفریده شده است؛ دست ها برای انجام وظایف خاص و رسیدن به اهداف معینی، به بهترین صورت آفریده شده است، انگشت ها و ناخن ها و دیگر اندام های بدن، همه همین گونه برای مقاصد معینی آفریده شده اند و این دقیقا نقطه مقابل فرضیه تکامل انواع است که اندام های بدن انسان را محصول تغییرات پیوسته و طولانی میداند و می گوید هیچ یک از اعضای انسان (و غیر انسان) از آغاز این گونه نبوده، بلکه با تغییرات پیوسته به این صورت در آمده است.
2- معارضه با اشرفیت انسان
از نظر دین داران و نیز ظاهر کتاب مقدس، انسان برترین موجود در طبیعت است و دارای کمالات ویژه ای است که استحقاق به خدمت گرفتن سایر موجودات را دارد و در واقع سایر موجودات برای او و به خاطر خدمت به او آفریده شدهاند، ولی بر اساس نظریه تکامل انواع، انسان هم موجودی همچون سایر موجودات است که در مسیر تحولات پیوسته، تکامل بیشتری یافته است؛ بنابراین، نه او اشرف موجودات است و نه سایر موجودات برای او آفریده شدهاند و این دقیقا نقطة تعارض میان علم و دین را آشکار می سازد که نقطه عزیمت مناسبی برای پژوهش های دینی، هم برای معتقدان به دین و هم برای منکران آن بوده است. به ویژه این که بنا بر نظریه تبدل انواع، حتی حس اخلاقی نیز محصول انتخاب طبیعی و تبدل و تکامل انواع است.
3- معارضه با کتاب مقدس
کتاب مقدس در سفر تکوین، آفرینش انواع موجودات را به صورت کنونی و دفعی میداند. هر موجودی همان گونه آفریده شده است که اینک هست؛ نه چیزی که سبب تغییر در نوع آن باشد، پدید آمده است و نه ممکن است پدید آید، در حالی که نظریه تبدل انواع هیچ موجودی را در آغاز به شکل کنونی نمیداند، بلکه ثبات صور را بر خلاف تجربه می داند. در آغاز هر چیزی، به شکل و صورتی بوده است و در ادامه به چیز دیگری تبدیل شده و ممکن است بشود.
4- معارضه با طرح و تدبیر الهی درباره جهان
از دیدگاه دینی و عقلی رایج دین داران و مفسران دین، خدا پیش از آفرینش جهان، برای آن طرح و برنامه داشت و پس از آفرینش نیز برای آن تدبیر دارد. جهان و موجوداتی که در آن هست، بر اساس طرح پیشین آفریده می شوند و بر اساس تدبیر الهی به مقصد خود دست می یابند. نظریه تکامل انواع به ظاهر با این طرح و تدبیر ناسازگار است و بر اساس برخی از تفاسیر آن، تغییر و تکامل موجودات طبیعی به طور تصادفی و بدون طرح و تدبیر و و آگاهی انجام می پذیرد.
5ـ معارضه با تاریخ آفرینش
به نظر برخی از ارباب کلیسا، آفرینش جهان طبیعت تاریخ معینی دارد. آنان سال 4004 پیش از میلاد را تاریخ آفرینش دانسته اند، در حالی که مفهوم نظریه تکامل به هیچ روی با این اعتقاد سازگار نیست. پیامدهای یاد شده، پیامدهای منطقی نظریه تکامل است.
پیامدهای روان شناختی
این نظریه پیامدهای روان شناختی نیز دارد، از جمله:
1- نفی تجرد روح و قداست دین
اگر انسان در همه جنبه های خود، محصول تطور تاریخی باشد، ممکن است روح و روان انسان و نیز دین و فرهنگ وی نیز حاصل همان تطور تاریخی باشد و همان گونه که انسان از تک سلول به این شکل و صورت کنونی رسیده است، ممکن است روح و دین انسان نیز همین گونه باشد و از آغاز، اینگونه که اکنون هست، نبوده باشد و این با تجرد روح، الهی بودن آن و نیز با آسمانی بودن دین کاملا ناسازگار است.
2- نفی هرگونه ثبات
با توجه به تطور پیوسته طبیعت و لوازم آن، ممکن است هیچ امر ثابتی وجود نداشته باشد. نه تنها انسان بر اساس این نظریه پیوسته در تغییر بوده است، بلکه اندیشه، علم، کشش ها و آرمان های او نیز همین گونه می باشد و البته چنین چیز نسبیتی را در پی دارد که دست کم برای همگان قابل پذیرش نیست.
3- از این گذشته، اگر تطور تاریخی با این گستره مورد پذیرش باشد، چرا خود نظریة تطور در تطور پیوسته نباشد؟
راه حل های تعارض
مطرح شدن نظریه تکامل، سبب گسترش پژوهش های دینی شد و به منظور رفع تعارض های یادشده، تفسیرهای مختلفی از اندیشه های دینی مربوط به آفرینش انواع ارایه شد. از جمله:
1- یکی از راه های ایجاد سازگاری میان نظریه تکامل و تدبیر الهی این بود که تکامل، طریقه ای دانسته شود که فعالیت آفرینش گرانه خدا در آن در امتداد زمان جلوه گر شده باشد. بر این اساس نظریه تطور و تکامل، نه تنها با آفرینش و تدبیر الهی ناسازگار نیست، بلکه نشان دهنده دقت و ژرفای تدبیر الهی است. خدا جهان و انواع موجودات را نه دفعی، بلکه به طور تدریجی آفریده است و این عظمت خدا و تدبیر منحصر به فرد اوست که می تواند از یک سلول این همه شگفتی ها را پدید آورد. به ویژه اگر توجه کنیم که در همان یک سلول تمام ویژگی های انواع تکامل یافته به طور بالقوه وجود دارد. چه عظمتی بیشتر از این که در یک سلول این همه ویژگی های شگفت آور جای گرفته باشد که در روند تکامل خود در هر شرایط و محیطی، بخشی از آن آشکار گردد؟
2- برخی تفسیر جدیدی از کتاب مقدس ارایه کردند که با نظریه تکامل سازگار باشد، بلکه نظریه تطور و تکامل را به کتاب مقدس نسبت دادند. اینان تعبیر آفرینش شش روزه جهان را که در کتاب مقدس آمده است، استعاره ای برای تکامل دانسته اند. مقصود از شش روز، شش دوره است و مقصود از شش نیز کثرت است. بنابراین، جهان و موجودات آن در دوره های متعدد و به صورت تدریجی آفریده شدهاند و این محتوای خود کتاب مقدس است. پس نظریه تکامل نه تنها با کتاب مقدس ناسازگار نیست، بلکه کتاب مقدس با بیان استعاری خویش در ارایه نظریة تکامل و تغییر پیوسته، بر دیگران پیشی گرفته است.
3- گروهی در رفع این ناسازگاری از میان کتاب مقدس و نظریه تکامل، کتاب مقدس را مکتوب بشری دانستند، نه وحی مستقیم خدا به انسان. بنابراین، تعارض میان کتاب مقدس و نظریه تکامل، تعارض میان دو نظریه بشری است، نه تعارض میان خلق و خدا.
4ـ برخی دیگر مانند «آلفرد راسل والاس» (که خود به طور مستقل این اصل را مورد تحقیق قرار داده بود) آن را فرضیه ای تأیید ناشده دانست و در نتیجه نمی توانست با کتاب مقدس معارضه کند، بدین خاطر که تعارض آن دو، تعارض امری تردید پذیر با امری تردید ناپذیر است. والاس در پژوهش های خود به نتایجی دست یافت. وی بدین خاطر تطور و تکامل را فرضیه تأیید ناشده دانست که:
الف- تکامل بر فرض درستی آن، دائمی نیست، بلکه با پیدایش و پیشرفت عقل، تحولات جسمی و تخصصی شدن اندام های بدن متوقف میشود.
ب- فاصله میان عقل انسان و میمون انسان نما، بیش از آن است که داروین گمان برده است. حتی قبایل بدوی نیز نمی توانند این فاصله را پر کنند.
ج- مبادله علایم در حیوانات و زبان انسان که به گمان داروین تفاوت اندکی دارد، کاملا از هم متمایز است.
د- این فرضیه نمی تواند قوای دماغی عالی تر را توجیه کند. اندازه مغز افراد قبایل بدوی به اندازه مغز افراد متمدن است، در حالی که ساکنان قبایل بدوی، برای رفع نیازهای خود بدان احتیاجی ندارند، بلکه مغز کوچک تری نیز می تواند نیازهای آنان را بر آورده سازد.
ه- جاذبه های آهنگین و کشش انسان به موسیقی و به طور کلی کشش های هنری و اخلاقی که در بقای او سهمی ندارد، به وسیله فرضیه تکامل تبیین پذیر نیست.
منـابـع
مصطفی ملکیان- جزوه خواستگاه دین
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها