راه حل متفکران اسلامی در خصوص تعارض علم و دین
فارسی 4906 نمایش |متفکران اسلامی
در بین متفکران اسلامی حضرت آیت الله مصباح یک راه حلی را در بحث تعارض علم و دین مطرح کرده است، از پاره ای مباحث علامه طباطبایی هم می شود این راه حل را استفاده کرد. ایشان آمده است تمام بحث های گزاره های علم و دین را به لحاظ فرض ذهنی (نسبت تعارض علم و دین) به چهار دسته تقسیم کرده است.
1. ممکن است مثلا گزاره علمی قطعی باشد گزاره دینی هم قطعی باشد.
2. هر دو ظنی باشند.
3. علم قطعی و دین ظنی.
4. علم ظنی و دین قطعی باشد.
فرض پنچم قابل تصور نیست. بعد به این صورت تعارض را حل کرده اند گفتند تعارض دو تا قطع امکان ندارد تعارض دو تا ظن و یک قطع و یک ظن امکان پذیر است اما آنجا که یک قطع و یک ظن تعارض پیدا می کنند قطع مقدم است بر ظن. ولی اگر دو تا ظن با هم تعارض داشتند ظنی که مرجح داشته باشد آن تقدم دارد. بعد معتقدند که همه گزاره های علمی ظنی است ما گزاره علمی قطعی نداریم. و گزاره های دینی هم یا قطعی اند یا ظن معتبر هستند لذا دین بر علم تقدم دارد و می توانیم ما دست از گزاره علمی برداریم و به گزاره دینی حق تقدم ببخشیم.
نقد
این راه حل به نظر ما ناتمام است برای این که اولا تعارض دو تا قطع اگر محال است در مقام ثبوت محال است نه در مقام اثبات. در مقام اثبات ممکن است دو تا قطع وجود داشته باشد یک قطع در حوزه علم است یک قطع در حوزه دین است. به هر حال دو نفرند دو تا یقین دارند یکی یقین دارد: الف ب است یکی یقین دارد: الف ب نیست. مثل این که فردی که یقین دارد: عالم حادث است یکی یقین دارد: عالم قدیم است. به هرحال دو تا یقین در مقام اثبات است ولو در مقام ثبوت و واقع و نفس الامر عالم یا حادث است یا قدیم. اما فعلا بحث ما در مقام اثبات است نه در مقام ثبوت. و اگر تعارض دو تا قطع در مقام ثبوت محال است تعارض دو تا ظن هم در مقام ثبوت محال است. تعارض یک قطع و یک ظن هم در مقام ثبوت محال است. این اختصاصی به دو تا قطع ندارد.
ثانیا ما هم دیدگاهمان در فلسفه علم این است که گزاره های علمی ظنیند و گزاره های دینی هم از قضا اکثرشان ظنی است. و بیشتر این نمونه هایی که از تعارض بین علم و دین است هم علم ظنی است هم دین ظنی است. علاوه بر آن درست است که ما به عنوان یک عالم دینی که تخصص در دین داریم و دین شناس هستیم با روش شناسی دینی، متون دینی را تفسیر و تبیین کرده ایم و به یک گزاره و معرفت دینی رسیده ایم و حاضر نیستیم از آن دست برداریم. اما همین عالم علوم تجربی، که او هم تخصص کاملا معتبر و قابل اعتماد دارد او هم در حوزه معارف خودش حاضر نیست دست از معرفت علمی اش بردارد یعنی همان طوری که شما به عنوان یک عالم دینی از متون دینی یک حقایقی را دریافت کرده اید که حاضر نیستید دست از این حقایق بردارید، آن عالم زیست شناس یا شیمیدان یا فیزیکدان هم از طبیعت دستاوردی را به دست آورده است که حاضر نیست از آن دست بردارد. (شما خودت را جای شیمی دان بگذار جای زیست شناس بگذار. وقتی زیست شناس می گوید آقا من این همه شواهد علمی دارم بر فرضیه تکامل او حاضر نیست دست از این بردارد ولو یک آدم متدین و متشرعی هم باشد).
ما فکر می کنیم یکی از علت هایی که مرحوم مطهری در بحث برخی از نمونه های تعارض مثل تعارض آیات قرآن در مورد خلقت انسان با نظریه ترانسفورمیسم داروین اظهار نظر نکرده است این بود که استاد مطهری توجه دارد که به هر حال دیدگاه عالمان علوم طبیعی و زیست شناسان به این سادگی قابل رد نیست. هرچند الان فرضیه داروین به این شکل و شمایل که داروین گفته است مورد پذیرش نیست ولی فرضیه تکامل الان پذیرفته شده است (و اصل فرضیه تکامل را با تفسیر جهشی آن مطرح می کنند).
اما نهایت این که کسانی که به طرف زیست شناسی غش می کند یک راه حلی را مثل آقایان سحابی و... ارائه می دهند تحت عنوان تفسیر علمی. یعنی آموزه دستاورد علمی را بر قرآن تحمیل می کند و یک جور تفسیر می کند تا آیات سازگار با نظریه علمی باشد. اگر نخواستید این راه را بروید از آن ور خواستید غش کردید یعنی طرفدار دیدگاه دینی باشید مثل علامه طباطبایی می گویید که این دلالت ها ظنی یا قریب به نقد است و نمی شود دست از این ظواهر یا نصوص برداشت و ما مثلا فرضیه داروین را نمی پذیریم.
به نظر ما راه حل اینها همان بحث علم دینی است. یعنی برویم سراغ مقوله علم دینی خیلی از این بحث ها را می توانیم حل بکنیم البته بعضی تعارض ها حل می شود و بعضی از تعارض ها منحل می شود. یعنی علم دینی بعضی از تعارض ها را حل می کند بعضی تعارض ها را منحل می کند. لذا از اینجا ما وارد باب علم دینی می شویم. اجازه بدهید من فعلا دیدگاه خودم را مطرح نکنم دیدگاه هایی که وجود دارد مطرح بشود مقداری نقض و ابرام هم بشوند بعد ببینیم به چه نتیجه ای می رسیم.
دیدگاه های علم دینی
درباره علم دینی به طور کلی دو دیدگاه کلان وجود دارد:
الف) دیدگاه معتقد به عدم امکان علم دینی است و علم دینی را ممکن نمی داند و بر همین قیاس ضروری و مطلوب نمی شمرد. افرادی مثل آقای دکتر سروش مثل جناب آقای ملکیان همین دیدگاه را دارند که می گویند اصلا علم دینی یک مفهوم پارادوکسیکال است و مفهوم خود متناقض است متنافر الاجزا است و تحقق پذیر هم نیست.
ب) دیدگاه رقیب دیدگاهی است که معتقد به امکان علم دینی است و می گوید علم دینی هم مفهوم منطقی و معنادار است و هم تحقق پذیر است و تحققش هم ضروری و مطلوب است، 180 درجه با نظریه اولی تفاوت دارد. بین قائلین به امکان و مطلوبیت علم دینی، باز هم اختلاف دیدگاه هایی هست. بعضی گفته اند:
تولید علم از سوی مسلمانان در دوران تمدن اسلامی می تواند علم دینی باشد. یعنی مثلا همین که سلول های بنیادین در جامعه ما در یک دوران تمدن اسلامی تولید شد اینها می شود علم دینی. تولید فلسفه در دوران تمدن اسلامی تولید طب اسلامی ریاضیات اسلامی اینها همه علوم اسلامی است. مثلا امثال آقای نصر یک چنین دیدگاهی دارند. لذا یکی از توصیه هایش این است که ما این علوم اسلامی که در تمدن اسلامی نزج گرفته اند و تولید شده اند آن ها را دوباره احیا کنیم.
بعضی دیگر از آقایان معتقدند که چون کار علوم تفسیر پدیده های طبیعی است، باید همین تفسیر پدیده های طبیعی را با رویکرد خداباورانه مطرح کنیم، یعنی تفسیر پدیده های طبیعی را هم می توان با رویکرد خداباورانه طرح کرد و هم می توان با رویکرد غیر خداباورانه مطرح نمود یعنی با نفی خدا به تفسیر علوم طبیعت پرداخت. هر دو رویکرد ممکن است. اگر رویکرد رویکرد نفی خدا باشد یعنی با نفی خدا به تفسیر پدیده های طبیعی بپردازیم این می شود علم سکولار. اما اگر با رویکرد خداباورانه به تفسیر علوم طبیعی بپردازیم این می شود علم دینی. لذا امثال آقای گلشنی یک چنین دیدگاهی دارند می گویند ما نباید انتظار داشته باشیم که بیاییم همه علوم را از قرآن و سنت استخراج کنیم این راهکار مناسب و معقولی نیست اما اگر رویکردمان را خداباورانه بکنیم می توانیم فیزیک اسلامی شیمی اسلامی را داشته باشیم.
یک عده ای هم خیلی علم دینیشان حداکثری است یعنی معتقدند که نه تنها گزاره ها، مفاهیم، روش ها، قواعد حتی منطق استدلال می تواند دینی و غیر دینی باشد. یعنی مثلا فرض کنید اگر یک منطق ارسطویی داریم این می شود غیر دینی اما اگر شما منطقی را بر اساس یک سری مسائل دینی گرفتید می شود دینی. فرهنگستانی ها تا حدودی یک چنین دیدگاهی را مطرح می کنند که می خواهد از همان ابتدا تا انتها همه چیز را جنبه دینی و غیر دینی بدهند.
دیدگاه سیدحسین نصر
آقای دکتر نصر در این نظریه هم بحث سلبی دارد هم بحث ایجابی. برخی دیدگاه ها را رد کرده است و برخی دیدگاه را در واقع به عنوان نظریه خودش پذیرفته است. یکی از مطالبش این است که می گوید: «یک عده ای کورکورانه علم به مفهوم رایج یعنی ساینس را با علم در قرآن کریم، حدیث و کل سنت فکری اسلام یکسان قلمداد کرده اند. این جا نفی می کند می گوید این طور نیست می گوید علم در اسلام غیر از آن علمی است که به معنای ساینس است. زیرا اکثر مباحث مربوط به علم در اسلام به تفاوت بین شناخت برای کسب خرد، تعمیق فهم نشانه ها (یعنی آیات مخلوقات الهی) در پیوند با خداوند و کمال روح بشری از یک سو و دانش برای کسب قدرت به منظور سلطه بر مخلوقات الهی و دیگر انسان ها از سوی دیگر (به خصوص انسان های متعلق به دیگر ملت ها و گروه های قومی و مذهبی که تاریخ غرب جدید به خوبی مؤید آن است) بی اعتنا بوده است. عده ای نفهیده اند که یک علمی داریم برای کسب معرفت در آیات الهی، و یک علمی داریم که معرفت است برای سلطه بر مخلوقات. این دو نگاه است نسبت به علم. با این تفاوت که بعضی ها توجه نکردند و کورکورانه این علم و آن علم را یکی دانستند.»
می گوید: «عده ای آمدند نسبت به این تفاوت بی اعتنا شدند و علم جدید را تمجید کردند به خاطر این که دیدند که در جنگ هایی که بین مسلمانان و غیر مسلمانان اتفاق می افتد طرف مسلمانان مثلا 300 نفر کشته می شود اما طرف مقابل 60 نفر هم کشته نمی شود. چون آن ها از علم و فناوری و تکنولوژی جدید استفاده کردند مسلمانان استفاده نکردند. وقتی می بینند غلبه و قدرت آن ها را می گویند چرا ما خودمان به این علم دسترسی پیدا نکنیم این علم است که به اینها قدرت می دهد... معهذا اشتیاق برای اتخاذ کورکورانه و غیر نقادانه علم و فناوری غربی صرف نظر از این که تا چه حد از جنبه احساسی و حیث مصلحت یا ضرورت سیاسی قابل درک است نمی تواند بدون توجه به حقایقی باشد که شالوده این مسائل عمیق در رابطه بین جهان بینی اسلامی و علم جدید را تشکیل می دهد. اینها توجه به صحنه های پشت پرده علم و جهان بینی علم نکرده اند.»
در نقد علم جدید چند نکته را مطرح کرده است:
اول این که در سراسر جهان اسلام این نکته منفی رسوخ کرده است حتی روی منابر هم می گویند. آن نکته همان امتناع از بررسی انتقادی علم غربی است که غالبا برخاسته از نوعی عقده حقارت فکری است. و به یکسان دانستن مهد علم غربی و علم اسلامی و اینکه علم غربی استمرار علم اسلامی بدون هیچ گونه توجه به تغییر الگو و تشکیل فلسفه جدید طبیعت و علم در پی انقلاب علمی اروپا انجام می گیرد. این رویدادها نه فقط علم جدید را از علم اسلامی، بلکه از پیشینیان در سده های میانه و رنسانس شدیدا متمایز می کند. این نکته اولی است که مسلمان ها به خاطر عقده حقارتی که دارند حاضر نیستند به نقد غرب بپردازند و گاهی اوقات هم تأیید می کنند.
نکته دوم مربوط به رابطه بین نظام ارزشی و علم جدید است. بسیاری از طرفداران اطاعات کورکورانه از علم و فناوری غربی به جای آن که از دیدگاه اسلامی به نقد نظام ارزشی ضمنی در علم غربی بپردازند چنین ادعا می کنند که این نظام فارغ از ارزش است. آقای نصر می گوید یک ارزشی در علوم نهفته است. که ما باید توجه بکنیم یک پیوند وثیقی بین نظام ارزشی با علم جدید هست. می گوید لازم است شالوده های فلسفه علم جدید را از دیدگاه اسلامی بررسی کنیم تا بتوان دقیقا به مسلمانان نشان داد که نظام ارزشی سازنده آن چیست و این نظام ارزشی چگونه به تعارض، تکمیل یا تهدید نظام ارزشی اسلام می پردازد.
این دیدگاهی است که بسیاری از گروه ها در غرب متجدد و پست مدرن در صدد جهانی سازی آن از طریق محو دیگر دیدگاه ها در مورد جهان و طبیعت و رابطه انسان با آن هستند. که البته شامل دیدگاه های اسلامی هم می شود. یک هواپیما یک جهان بینی دارد یک نگرشی دارد. این نگرش تعارض دارد با دیدگاه های دیگر. علم جدید چالشی مستقیم برای دیگر جهان بینی ها از جمله جهان بینی اسلامی است. که دعوی شناخت واقعیت نه بر اساس عقل صرف بلکه بر اساس وحی و الهام دارد. جهان بینی اسلامی که قائل است که شناخت فقط مبتنی بر عقل و تجربه نیست وحی هم منبع شناخت است. به هر حال انتقاد اصلی از علم غربی آن است که مستلزم نظام ارزشی است که این علم بر آن استوار است و آن را اشاعه می دهد.
بعد می گوید مسلمانان باید بتوانند فضای فکری اسلامی سنتی را برای استمرار نگرش اسلامی به ماهیت واقعیت که با اخلاقیات اسلامی مطابقت دارد حفظ کنند بدون آن که مشروعیت علوم جدید در حیطه خاص خود را منکر شوند. یعنی با این که جناب آقای نصر توجه دارد به نظام ارزشی علم توجه دارد به جهان بینی که پشتیبان علم جدید است ولی می گوید مسلمان ها باید بیایند و این جهان بینی را تغییر بدهند بدون این که بخواهند مشروعیت علوم جدید را از بین ببرند یا بگویند ما این علوم جدید را قبول نداریم. سپس می گوید که اسلام چگونه می تواند شکلی از شناخت را بپذیرد که سرچشمه آن خداوند نیست و ضرورتا به او نمی انجامد. اسلام چگونه می تواند جهان را حتی بدون اشاره ای به علت متعالی همه امور که قرآن کریم در هر صفحه ای از آن سخن می گوید تبیین کند.
دیدگاه آقای نصر این است که علوم جدید جهان بینیش این است که اولا شناخت فقط تجربی و عقلی محض است و وحی منبع شناخت نیست. ثانیا پدیده ها فقط رابطه علی و معلولی مادی دارند. جهان بینی اسلامی معتقد است که علاوه بر این نظام علی و معلولی که در عالم طبیعت هست یک نظام علی و معلولی در عالم ماورای طبیعت هم وجود دارد، و ما بدون این که بخواهیم فعالیت علمی را از بین ببریم مشروعیت علوم جدید را در حوزه خاص خودش متزلزل بکنیم می توانیم چارچوب هستی شناسی و معرفت شناسی او را تغییر بدهیم برای این که چارچوب هستی شناسی و ارزش شناسی اسلام اعم است از این چارچوب معرفت شناسی و هستی شناسی که علوم نوین دارد. علوم نوین فقط به علت های مادی تمرکز کرده است در اسلام علاوه بر علت های مادی، علت های ماورای مادی را هم اضافه می کند بر علت های مادی.
در جای دیگر می گوید: «جذب کامل علم غربی فقط با جذب جهان بینی آن انجام می شود که در آن صورت پیامدهای آن برای نگرش اسلامی به واقعیت طبیعی و فوق طبیعی یقینا فاجعه آمیز خواهد بود. اگر ما بخواهیم علم جدید را با تمام هویتش بگیریم مشکلاتی به همراه خواهد داشت ولی ما می توانیم یک جهان بینی اسلامی را ارائه بدهیم که این فاجعه از بین برود.... ضروری است که جهان بینی اسلامی مجددا کشف و به زبان دنیای معاصر تدوین شود فقط در این قالب است که می توان هر مجموعه ای خارجی شناخت از قبیل علم جدید را بررسی، نقد و جذب و عناصر بیگانه با این جهان بینی را دفع کرد. اگر یک جایی هم این علم جدید تعارض با آن جهان بینی دارد می گذاریم کنار. ولی این طور نیست که کل وضعیت علوم تغییر پیدا بکند.» اقدام هایی برای ایجاد علم اصیل اسلام (برای تأسیس علم اسلامی و علم دینی چه باید کرد؟ چند تا پیشنهاد می دهد).
اولین اقدام ضروری این است که نگرش پرستش گرانه به علم و فناوری جدید را پایان ببخشیم. حالا ما یک رابطه خاضعانه نسبت به علوم جدید داریم. علم هم دستاورد بشری است عقده حقارت را بگذاریم کنار. یک قورباغه ای را به چشم یک افعی می بینیم. او یک قورباغه است افعی نیست.
پیشنهاد دومش هم جالب است. می گوید باید منابع اسلامی سنتی از قرآن کریم و حدیث گرفته تا همه آثار سنتی مربوط به علوم، فلسفه، الهیات، کیهان شناسی و نظایر آن ها را عمیقا بررسی کرد تا بتوان جهان بینی اسلامی و خصوصا مفهوم اسلامی طبیعت و علوم طبیعی را تدوین کرد. چون به هر حال علوم طبیعی مبتنی بر یک فلسفه طبیعی است ما بیاییم اول از نصوص دینی و منابع دینیمان فلسفه طبیعت را استخراج کنیم تا بر اساس آن به یک جهان بینی اسلامی تأثیرگذار در علوم طبیعی دست بیابیم آنگاه علوم طبیعی می شوند علوم طبیعی اسلامی. کشف مجدد جهان بینی اصیل اسلامی. می گوید کشف مجدد مگر ما جهان بینی اسلامی نداریم که کشف کنیم. نه ناظر به جهان بینی است که تأثیر بر علوم طبیعی دارد. می گوید کشف مجدد جهان بینی اصیل اسلامی و به خصوص ارتباط آن با علوم طبیعی همچنین مستلزم بررسی عمیق و فهم تاریخ علم اسلامی است.
پیشنهاد سوم. بعد از این که روحیه خودباوری ایجاد شد، فلسفه طبیعت و جهان بینی اسلامی تأثیرگذار در علوم طبیعی کشف شد، گام سوم، «باید به تعداد کثیری از دانشجویان مسلمان امکان داده شود تا در عالی ترین سطح به مطالعه علوم جدید به خصوص علوم پایه بپردازند که غربی ها نام علوم محض را بر آن ها می نهند. اکنون در جهان اسلام شمار زیادی از پزشکان و مهندسان در مقایسه با شمار کسانی وجود دارند که جنبه های محض و نظری علومی مانند فیزیک، شیمی و زیست شناسی را مطالعه می کنند.» یعنی بعد از این یک عده دانشمندان و عالمان علوم طبیعی بیایند با آن جهان بینی تحقیقات علمی را انجام بدهند. پیشنهاد ما بیشتر این بوده است که علم غربی را به بهترین وجه فراگیرید و در عین حال شالوده های نظری و فلسفی آن را در بوته نقد قرار دهید. این که می گویند ما دانشمندانی داشته باشیم تا به علوم پایه بپردازند با آن جهان بینی خاص معنایش این نیست که کل نظام علمی غرب باید تغییر پیدا بکند. ما حتی باید برویم علوم غربی را به بهترین وجه یاد بگیریم اما در عین حال شالوده های نظری غرب، مبانی فلسفی و جهان بینی آن را نقد کنیم. به هر حال از مجموع این مطالب می خواهد استفاده کند که مشکل تعارض علم و دین جهان بینی مبانی فلسفی است. اگر این را تغییر بدهیم مشکل تعارض حل می شود.
مطلب چهارمی که ایشان می گوید: «اقدام مهم دیگر، احیای علوم اسلامی سنتی در هر زمان و مکان ممکن، به خصوص در حیطه هایی مانند پزشکی، داروشناسی، کشاورزی و معماری است چنین اقدامی نه تنها موجب اعتماد بیشتر مسلمانان به فرهنگ خودی می شود بلکه پیامدهای اجتماعی و اقتصادی عظیمی دارد.» آقای نصر فراتر از تاریخ سخن می گوید یعنی احیای علوم اسلامی نه احیای تاریخ علوم. احیای علوم اسلامی. مثلا الان در مورد نجوم خیلی حرف های خوبی داریم....
نکته پنجمی که آقای نصر مطرح می کند این است که می گوید مهم ترین اقدام برای ایجاد علم اسلامی واقعی تلفیق مجدد علم با اخلاق نه از طریق شخص دانشمند بلکه به کمک ساختارهای نظری و شالوده های فلسفی علم است. می گوید نه تنها ما مسلمانانی داشته باشیم که به تولید علم بپردازند، بلکه علومی را تدوین کنیم که مسلمان تربیت کند یعنی مبانی فلسفی را که تأثیرگذار بر علم است آن را هم مد نظر بگیریم. با این که توجه دارد تعارض هست منشأ تعارض را جهان بینی و مبانی فلسفی می داند و در حوزه علوم، تغییر آن جهان بینی را منشأ حل تعارض می داند. البته از ظواهر صحبت ایشان بر می آید که بیشتر مربوط به علوم طبیعی است نه علوم انسانی. اما در علوم انسانی چه نقشه و طرح دیگری را باید برنامه ریزی کرد این را دیگر مطرح نکرده است.
دیدگاه دکتر مهدی گلشنی در زمینه علم دینی
یکی دیگر از شخصیت هایی که پیرامون علم دینی سخن گفته، جناب آقای دکتر مهدی گلشنی است، که کتابی به نام از علم سکولار تا علم دینی دارد و هم چنین کتاب های دیگر مثل قرآن و علوم طبیعت و تحلیلی از دیدگاه های فلسفی فیزیک دانان معاصر و برخی مقالات دیگری که در این باب نوشته است. ایشان از شخصیت هایی است که می شود گفت جزو جلوداران و سابقه داران بحث علم دینی در کشور است. خود ایشان در نوشته ای که در این کتاب علم دینی آمده است (از ص 75 به بعد) ابتدا سابقه بحث علم دینی را مطرح می کند و می گوید: «حدود 70 سال پیش در دهه 1930 مرحوم ابوالأعلاء مودودی مسئله تأسیس دانشگاه اسلامی و اسلامی کردن دانش ها را مطرح کرد، بعد هم کنفرانس های بین المللی در زمینه آموزش و پرورش اسلامی در سال های 1356، 1361 و 1363 درکشورهای عربستان، پاکستان و مالزی برگزار شد. دانشگاه های بین المللی اسلامی در کشورهای پاکستان، مالزی، الجزایر، آمریکا و انگلیس مجلات و کتاب های علمی هم در زمینه علم اسلامی در کشورهایی مثل هند، آمریکا و انگلستان منتشر کردند.»
جناب آقای گلشنی چند تا بحث درباره علم دینی دارد؛ یکی این که چرا علم دینی در ایران از همان آغاز پیدایش و طرحش با مخالفت هایی روبرو شد؛ یعنی از همان وقتی که در شورای عالی انقلاب فرهنگی بحث علم دینی و دانشگاه های دینی مطرح شد و دو سالی اصلا دانشگاه ها تعطیل شد تا در شورا بنشینند و یک بحث تعریف شده ای برای دانشگاه و دانش اسلامی مطرح بکنند. از همان ابتدا خیلی ها مخالفت کردند و مفهوم دانش دینی و دانشگاه دینی را بی معنا و غیر ممکن و نامطلوب تلقی کردند. ایشان این را تحلیل می کند که چرا یک عده با این حقیقت و با این بحث مهم که در خیلی کشورهای دیگرمطرح بوده و کنفرانس هایی هم داشتند، چرا در ایران این بحث با مخالفت روبرو بوده است.
بعد از این تحلیل، وارد یک تلقی صحیح از علم دینی می شود و دیدگاه خود را از علم دینی مطرح می کند و بر این باور است که رویکردهای دینی و فلسفی دانشمندان و عالمان علوم طبیعی بر فعالیت های علمی آنان تاثیر می گذارد، و این انحای تاثیرگذاری را هم در هشت محور مطرح کرده است. پس اولین بحث ایشان بعد از آن پیشینه تاریخی، این است که چرا در ایران این مسئله با مخالفت مخالفان روبرو شد. وی دو علت اصلی را ذکر می کند: علت نخست این که در کشور ما از وقتی که بحث علم دینی مطرح شد، تفسیرها و تعبیرهای نادرستی از آن در محافل مطرح شد و این تفسیرهای غلط سبب مخالفت عده ای شد؛ در واقع مخالفت مخالفان به این تعاریف بود و اگر یک تعریف معقول و مدللی از آن ارائه می شد، شاید بااین مخالفت ها روبرو نمی شد و این بحث مورد وفاق عده ای قرار می گرفت.
علت دیگر این است که برخی اصلا به لحاظ معرفت شناختی و روش شناختی، علم دینی را ناممکن می دانند؛ یعنی هرگونه تفسیر از علم دینی را به لحاظ مبانی خاص معرفت شناختی و روش شناختی، ناممکن و نامطلوب تلقی می کنند. وی ابتدا مقداری علت نخست را توضیح می دهد و می گوید تعاریف ارائه شده از ناحیه برخی، تعریف های درستی نیست؛ مثلا: برخی بیان کرده اند که علم دینی علمی است که در فضای فرهنگ و تمدن اسلامی تکون و توسعه پیدا می کند. بعضی دیگر گفته اند که علم دینی یا اسلامی، علمی است که هدف آن تبیین کتاب و سنت است؛ بنابراین علومی مثل فقه، کلام و تفسیر که مبین کتاب و سنت هستند، علوم دینیند. گویا علومی را دینی می دانند که از کتاب و سنت قابل استخراج باشد و علومی که از آن ها قابل استخراج نباشد، دینی نیست. تعریف سوم این است که می گویند مهم نیست منشأ یک علم کجا باشد؛ ولی اگر مسائل علمی در چارچوب جهان بینی اسلامی تفسیر شود، می توان آن را علم اسلامی دانست. پس ملاک اسلامی بودن این است که مسائل آن، در چارچوب جهان بینی اسلامی تفسیر و تحلیل بشود.
در تعریف چهارم می گوید که برخی نیز چنین می گویند که منظور از علم دینی این است که کاوش های علمی به صورتی نوین انجام شود و برای انجام پژوهش های فیزیکی، شیمیایی و زیستی به قرآن و حدیث رجوع شود. تعریف پنجم که از علم دینی دارد این است که علم دینی و علم اسلامی آن است که در مورد کشف معجزات علمی قرآن تاکید کرده است، یعنی آن علومی که به عنوان کشف معجزات علمی قرآن از آیات قرآن استفاده می شود؛ یک سری آموزه ها و دستاوردهای علمی داریم که اعجاز علمی قرآن را ثابت می کنند، آن علوم، علوم دینیند. این علوم را در همان دائره ای که کاشف از اعجاز علمی قرآن هستند، دینی و اسلامی می دانیم و در غیر این صورت دینی و اسلامی نیستند. تعریف ششم اینکه بعضی معتقدند در علم اسلامی، دستاوردهای عظیم علم در چند قرن گذشته در ابعاد نظری و عملی کنار گذاشته می شود و کارهای علمی با ابزارهای هزار سال پیش صورت می پذیرد.
نقادی دیدگاه های مخالفان
ایشان هیچ کدام از این ها را نمی پذیرد و در تحلیلی که دارد می گوید؛ نادرستی تعابیر و تعاریف یاد شده در باب چیستی علم دینی به دلیل آن است که:
اولا محدود کردن علم دینی به معارف خاص دینی، مثل فقه و تفسیر و کلام و... (علومی که از قرآن و سنت استخراج می شوند) بسیار تنگ نظرانه است و با معارف قرآنی و سنت اسلامی مطابقتی ندارد. ما علوم اسلامی را فراتر از این می دانیم؛ البته این ها علوم اسلامی هستند، ولی اگر علومی هم از قرآن و سنت به طور کمال و تمام استخراج نشود، با یک ملاکاتی (که بعدا می آید) می توان آن را هم علم دینی دانست.
ثانیا کنار گذاشتن تمام دستاوردهای علمی بشر در چند قرن گذشته (که ادعای امثال آقای مهدی نصیری است) نه ممکن است و نه مطلوب.
ثالثا اسلام، جزئیات علوم را به ما نمی گوید. ما نباید انتظار داشته باشیم که جواب ریز ریز مسائل را از قرآن و سنت بگیریم، بر ما واجب و لازم است که برویم و درجهان طبیعت و عالم انسانی مطالعه کنیم و قوانین حاکم بر آنها را کشف کنیم. این که انتظار داشته باشیم این قوانین را از قرآن و سنت استخراج کنیم؛ این ادعا خیلی اشتباه است. پس گر چه یکی از علت های طرد مقوله علم دینی نزد مخالفان، تفسیر نادرست علم دینی است، ما هم با این گونه تفسیرها موافق نیستیم؛ ولی از این تفسیرها و تعبیرها نباید نتیجه گرفت که علم دینی به طور مطلق غلط است و به هر حال یک تحلیل از علم دینی می تواند درست باشد.
علت دوم از بی مهری مخالفان نسبت به علم دینی که ایشان طرح کرد، این بود که مخالفان می گویند: به لحاظ معرفت شناسی و روش شناسی غیر ممکن و نامطلوب است که ما علم دینی داشته باشیم. آقای گلشنی این رویکرد را هم نمی پذیرد و می گوید که این برداشت ها درباره رابطه علم و دین و محال دانستن علم دینی ناشی از چند پیش فرض غلط است:
یکی از پیش فرض ها، محدود کردن معنای دین، مثلا در امور اخروی و فرامادی است؛ ولی ما این پیش فرض را قبول نداریم و قلمرو دین، یک قلمرو حداقلی نیست، آن گونه که سکولارها و برخی روشنفکران می گویند. پیش فرض غلط دیگر، غفلت از محدودیت های علم است؛ یعنی توجه نمی کنند به این که علم محدود است و خیال می کنند علم و روش تجربی می تواند همه حقایق عالم را کشف بکند و علم را خیلی چاق می انگارند. پیش فرض سوم، عینیت قائل شدن برای همه آن چیزهایی است که به نام علم، تعلیم داده می شود؛ یعنی ایشان خیال کردند که تمام گزاره های علوم تجربی بیانگر واقع و نفس الأمر است و مبنای معرفت شناختیشان این است. در حالی ک ما در علم یک سری گزاره داریم که از سنخ ترم های تئوریک است، یعنی ما بازای خارجی ندارند و «فرض» اند، برای این که پارادایم فکریمان ساختار منظمی پیدا کند؛ والا معلوم نیست که واقعا واقعیتی در خارج باشد؛ همچون ژن، الکترون و انرژی، که این ها نه با چشم مسلح کشف شده اند و نه غیر مسلح. بنابراین ما عینیت (به معنای مطابقت با واقع، نه به معنای توافق بین الأذهانی که امروزه مراد از عینیت در فلسفه علم، بیشتر همین توافق بین الأذهانی است) تمام گزاره های علمی را نمی پذیریم.
تلقی صحیح از علم دینی
پس از بحث گذشته ایشان وارد بحث تلقی صحیح از علم دینی می شود. وی می گوید: «به نظر می رسد تلقی صحیح از علم دینی که هم در جهان اسلام و هم در میان دانشمندان مسیحی پیروان زیادی دارد علمی است که مطالعه طبیعت را در چارچوب متافیزیک دینی دنبال کند و کلیت قضایا را در چارچوب جهان بینی دینی ببیند؛ علمی است که در خداشناسی و رفع نیازهای مشروع فردی و اجتماعی جامعه دینداران مسلمان مؤثر باشد.قطعا اگر ما تاثیر جهان بینی و متافیزیکی دینی را بر طبیعت شناسی بپذیریم، خود به خود این رویکرد، نیازهای مشروع فردی و اجتماعی جامعه دینداران مسلمان را هم بر طرف می کند، یعنی کارکرد این علم دینی هم، خود به خود اسلامی خواهد بود. اول علوم پایه شکل پیدا می کند بعد تکنولوژی پدید می آید بعد صنعت، و در عقبه علوم پایه هم یک متافیزیک وجود دارد که بر اساس آن متافیزیک، کارکرد صنعت هم دینی یا غیر دینی می شود و این را تاریخ علم نشان داده است.» ایشان سپس بیان می کند که بالاخره علم دینی، علمی است که در آن جهت پرهیز از آفات علم جدید و برای هر چه غنی تر کردن آن، تلاش می شود بینش الهی بر عالم حاکم گردد. علم دینی مقوله ای جز تاثیر مبانی متافیزیکی بر فعالیت های علمی عالمان نیست؛ بنابراین علم دینی به معنای علوم برگرفته از قرآن و سنت و نیز به معنای برگرفتن اصول و عناصر و قواعد اصلی علوم از قرآن و سنت نیست، بلکه ما می گوییم علوم اسلامی و دینی (علوم تجربی ـ طبیعی و انسانی ـ دینی) علومیند که با متافیزیک دینی و اسلامی تحقیقات علمی خود را شروع کرده باشد.
منـابـع
عبدالحسين خسرو پناه- علم و دين- تنظيم محسن تنها- گروه دين شناسي 4- صفحه 19به بعد
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها