تفصیل واقعه ابدی و جاودانی غدیر خم

فارسی 3809 نمایش |

آفتاب داغ و سوزاننده نیمروز هیجدهم ماه ذی الحجه، بر سرزمین غدیر خم به شدت می تابید و دشت و دمن را با اشعه ی خود گرم و سوزان ساخته بود و گروه انبوهی که تاریخ، تعداد آنها را از هفتاد هزار تا صد و بیست هزار ضبط کرده است، در آن نقطه به فرمان پیامبر خدا فرود آمده بودند و در انتظار حادثه ی تاریخی آن روز به سر می بردند و از شدت گرما یک طرف عبا را زیر پا و طرف دیگر را روی سر قرار می دادند. در این لحظات حساس طنین اذان نماز ظهر، سراسر بیابان را فرا گرفت و ندای تکبیر مؤذن بلند شد و مردم خود را برای ادای نماز ظهر آماده کردند و پیامبر گرامی (ص)، نماز ظهر را با آن اجتماع پرشکوه (که هرگز سرزمین غدیر، نظیر آن را به خاطر نداشت) برگزار کرد. سپس به میان جمعیت آمد و روی نقطه ی بلندی که از جهاز شتران ترتیب یافته بود، قرار گرفت و با صدای بلند خطابه ای به شرح زیر ایراد کرد:
«الحمد لله و نستعینه و نؤمن به و نتو کل علیه و نعوذ بالله من شرور أنفسنا ومن سیئات أعمالنا الذی لا هادی ضل ولامضل لمن هدی وأشهد أن لا إله إلا الله و أن محمدا عبده و رسوله أما بعد: أیها الناس إنی اوشک أن ادعی فأجبت و انی مسؤول و أنتم مسؤولون، فماذا أنتم قائلون؟ قالوا: نشهد أنک قد بلغت و نصحت و جهدت، فجزاک الله خیرا قال: ألستم تشهدون أن لاإله إلا الله و أن محمدا عبده و رسوله و ان جنته حق و ناره حق، و ان الساعة آتیة لاریب فیها و ان الله یبعت من فی القبور؟ قالوا: بلی نشهد بذلک. قال: اللهم أشهد... فانظرونی کیف تخلفونی فی الثقلین. فنادی مناد: ما الثقلان یا رسول الله؟ قال: الثقل الأکبر، کتاب الله، طرف بید الله عزوجل وطرف بأیدیکم، فتمسکوا به لا تضلوا والآخر الأصغر عترتی وان اللطیف الخبیر نبأنی انهما لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض، فسألت ذلک لهما ربی فلا تقدموهما فتهلکوا ولا تقصروا عنها فتهلکوا.
ثم أخذ بید علی فرفعها حتی روی بیضاء آباطها وعرفه القوم أجمعون فقال: أیها النای وأنا مولی المؤمنین وأنا إولی بهم من أنفسهم، فمن کنت مولاه، فعلی مولاه [یقولها ثلاث مرات]، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وأحب من أحبه، وأبغض من أبغضه وانصر من نصره واخذل من خذله وادر الحق معه حیث دار، ألا فلیبلغ الشاهد الغائب. ثم لم یتفرقوا حتی نزل أمین وحی الله بقوله: (الیوم أکملت لکم دینکم وأتممت علیکم نعمتی...) الآیة. فقال رسول الله (ص): الله اکبر، علی اکمال الدین وإتمام النعمة ورضی الرب برسالتی والولایة لعلی من بعدی؛
ستایش از آن خداست. از او یاری می طلبیم و به او ایمان داریم و بر او توکل می کنیم و از شر نفسهای خویش و بدی و کردارهای خود به خدایی که جز او برای گمراهان هادی و راهنمایی نیست، پناه می بریم، به خدایی که هرکس را هدیت نمود، برای او گمراه کننده ای نیست. گواهی می دهیم که جز او خدایی نیست و محمد بنده ی خدا و فرستاده ی اوست. هان ای مردم، خداوند لطیف خبیر به من خبر داده است که به زودی دعوت حق را لبیک می گویم و ازمیان شما می روم و من مسئولم و شما نیز مسئول هستید. درباره ی من چه می گویید؟ یاران پیامبر گرامی (ص)، گفتند: گواه می دهیم که تو آیین خدا را تبلیغ نمودی ونسبت به ما خیرخواهی ونصیحت کردی و در این راه کوشش نمودی. خداوند به تو پاداش نیک بدهد. وقتی سکوت وآرامش بر آن جمعیت حکمفرما شد پیامبر گرامی (ص)، فرمود: آیا شما گواهی نمی دهید که معبودی جز خدای نیست ومحمد بنده ی خدا و پیامبر اوست؟ بهشت و دوزخ و مرگ حق است؟ و روز رستاخیز بدون شک فرا خواهد رسید و خداوند افرادی را که در دل خاک پنهان شده اند، زنده خواهد نمود؟
- یاران پیامبر گرامی (ص): چرا، چرا، گواهی می دهیم.
- پیامبر گرامی (ص): من درمیان شما دو چیز گرانبها و سنگین به یادگار می گذارم، چگونه با آنها معامله خواهید کرد؟
- ناشناسی پرسید: مقصود از این دو چیز گرانبها چیست؟
- پیامبر گرامی (ص): ثقل اکبر، کتاب خداست که یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگر آن در دست شماست، به کتاب خدا چنگ زنید تا گمراه نشوید. ثقل اصغر، عترت و اهل بیت من است، خدایم به من خبر داده است که این دو یادگارمن، تا روز رستاخیز، از هم جدا نمی شوند هان ای مردم، برکتاب خدا و عترت من سبقت و پیشی نگیرید و از آن دو عقب نمانید تا نابود نشوید.
در این موقع پیامبر گرامی (ص)، دست علی (ع) را گرفت و بالا برد و همه ی جمعیت، علی را در کنار پیامبر دیدند و فهمیدند که مقصود از این اجتماع، حادثه ای است که مربوط به علی (ع) می باشد، همگی با ولع خاصی آماده شدند که به سخنان پیامبر گرامی (ص)، گوش فرا دهند.
- پیامبر گرامی (ص): ای مردم، سزاوارترین فرد بر مؤمنان، از خود آنها کیست؟
- یاران پیامبر: خداوند و پیامبر او بهتر می دانند.
- پیامبر گرامی (ص): خدا مولای من، و من مولای مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارتر و اولی هستم. هان ای مردم، هرکس که من مولای او هستم. علی مولای اوست. و این جمله را سه بار تکرار کرد.
- سپس گفت: پروردگارا دوست بدار کسی را که علی را دوست بدارد و دشمن بدار کسی را که علی را دشمن بدارد. خدایا یاران علی را یاری کن و دشمنان او را خوار و ذلیل نما. پروردگارا علی را محور حق قرار بده.»
این جمله ها را بیان کرد و سپس فرمود: «لازم است حاضران به غائبان خبر دهند و دیگران را از این حادثه مطلع سازند.» هنوز اجتماع پرشکوه، به حال خود برپا بود که فرشته ی وحی فرود آمد و به پیامبر گرامی (ص)، بشارت داد که خداوند امروز آیین خود را تکمیل نمود و نعمت خویش را بر جامعه ی با ایمان، ارزانی داشت و آیه ی زیر به وسیله ی پیک وحی نازل گردید: «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا؛ امروز دین شما را براى شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را براى شما پسندیدم.» (مائده/ 3)
در این لحظه صدای تکبیر پیامبر گرامی (ص)، بلند شد و گفت: «خدا را سپاسگزارم که آیین خود را کامل گردانید و نعمت خود را به پایان رسانید و از رسالت من و ولایت علی (ع) پس از من خشنود گشت.»
پیامبر گرامی (ص)، از جایگاه خود پایین آمد و یاران او دسته دسته به علی (ع) تبریک می گفتند و او را مولای خود و مولای هر مرد و زن با ایمان می خواندند. در این موقع، «حسان بن ثابت» شاعر رسول خدا برخاست و این حادثه ی تاریخی را در قالب شعر ریخت از چکامه ی او فقط دو بیت را نقل می کنیم:
فقال له قم یا علی فإننی *** رضیتک بعدی إماما وهادیا
فمن کنت مولاه فهذا ولی *** فکونوا له أتباع صدق موالیا
«پیامبر گرامی (ص)، به وی فرمود: برخیز ای علی که من تو را برای پیشوایی مردم و راهنمایی آن پس از خود برگزیدم. هر کس که من مولای او هستم علی نیز مولای اوست. مردم! بر شما لازم است از پیروان راستین و دوستداران واقعی علی باشید.»
آنچه نگارش یافت، خلاصه ی این واقعه ی تاریخی است که در مدارک دانشمندان اهل سنت وارد شده و در کتابهای شیعه این واقعه به طور گسترده تر از این، بیان گردیده است.

منـابـع

جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 7 صفحه 184

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد