تفاوت فعالیت وجدانی با فعالیت عقلانی

فارسی 3259 نمایش |

گفته شده است که فعالیت وجدانی اخلاقی با فعالیت عقلانی سازگاز نمی باشد، زیرا در فعالیت عقلانی پدیده های عاطفی و دریافتی و نیک و بد به طور عموم نامفهوم است و همچنین هیچ موقعیتی را نمی توان در نظر گرفت که موجب استثنایی برای مسئله عقلانی مثلا ریاضی بوده باشد. در صورتی که وجدان هرگز دارای چنین اصل و تشخیص نمی باشد. در وجدان نیک و بد، عاطفه و هیجانات درونی اصالت دارد و روش های وجدانی قابل استثناء است.
می گوییم: اولا هیچ اصل عقلانی وجود ندارد که یا مستقیما و یا در موقع تحلیل به واحد های دقیق تر و یا در هنگام ترکیب «آنالیتیک و سنتیک» به واحد هایی برخورد نکند که از دریافت های شخصی و ذوقی فردی بر کنار بوده باشد و به همین جهت است که تاکنون حتی در تشخیص آکسیوم (اصل اول بدیهی) که چنین تعریف می شود «اصل غیر قابل اثبات، یا بالضروره راست، یا بی نیاز از اثبات» هنوز گرفتار اختلافات زیادی می باشیم، با این که این تعریف فقط برای آن قضیه است که به طور روشن و اولی دریافت شده و سایر قضایای عقلانی را با آن می سنجیم. به علاوه ممکن است آکسیوم (اصل بدیهی اولی) خود یک مسئله نسبی بوده باشد.
و ثانیا اگر ما تعریف فعالیت عقلانی را در نظر بگیریم، خواهیم دید تصور تضاد ما بین فعالیت وجدانی و فعالیت عقلانی شبیه به تصور تضاد ما بین مقدمه و نتیجه می باشد سیستم عقلانی ذیل را ملاحظه نمایید: ماده جسم است. هر جسم قابل ابعاد است. پس ماده قابل ابعاد است. آیا می توان گفت مابین «پس ماده قابل ابعاد است» و «ماده جسم است» تضادی وجود دارد؟ البته نه، بلکه بالعکس ما بین دو قضیه فوق تقریبا رابطه علت و معلول برقرار است، زیرا نسبت واحد هایی که یک سیستم قیاسی را تشکیل می دهد به خود همان سیستم نسبت علت به معلول است، زیرا اگر آن واحد ها وجود نداشت یا آن واحد ها به طور صحیح بهره برداری نشود آن سیستم ایجاد نخواهد گشت. همین طور است فعالیت های عقلانی بالنسبه به فعالیت های وجدانی، فعالیت های وجدانی واحد هایی را اثبات یا کشف می کند که آن واحد ها را در فعالیت های عقلانی به عنوان عناصر اولیه سیستم قرار می دهیم. مثلا هنگامی که وجدان اخلاقی، لزوم حق شناسی را تشخیص می دهد و می گوید: حق شناسی بایستگی دارد، یا حق شناسی شایستگی دارد، عقل می تواند روی این واحد ها تکیه نموده و یک رشته فعالیت منطقی عقلی انجام بدهد به این قرار: حق شناسی بایسته است به حکم وجدان. هر بایستگی موجب احساس مسئولیت است به حکم وجدان و یا به حکم عقل. پس حق شناسی موجب احساس مسئولیت است و از واحد های فوق که وجدان تشحیص داده است، عقل چنین نتیجه می گیرد که حق شناسی یک موضوع بی طرفی نیست، بلکه اگر کسی را شناخت بایستی از عهده آن بر آید.
و نیز تصور تضاد ما بین فعالیت وجدانی و فعالیت عقلانی مانند تصور تضاد ما بین مشاهده یک امر قابل دیدن مانند رنگ و شنیدن مانند صوت و روش عقلانی مربوط به آن دو واحد محسوس می باشد. مثلا آیا می توان گفت ما بین دیدن آب که یک فعالیت حسی است و این حکم کلی که «هر آبی مرکب از دو عنصر اکسیژن و هیدروژن می باشد» تضادی وجود دارد، به این دلیل که دیدن آب از مقوله مشاهده است که از راه چشم انجام می گیرد ولی این قضیه کلی «هر آبی مرکب از دو عنصر است» احتیاج به تحلیل و سپس تعمیم داشته و کار تحلیل و تعمیم مخصوص عقل است؟
پس واحد هایی که با وجدان تحصیل می گردند به هیچ وجه نمی توانند با فعالیت عقلانی مخالف بوده باشند. بلی، آن چه که احتمال تضاد می رود ما بین اصول اخلاقی و اصول عقلانی می باشد، مثلا اصل اخلاقی می گوید: اگر چه هیچ گونه نیروی خارجی هم نتواند تو را به سوی عدالت ورزی تحریک نماید، باید تو عدالت بورزی، در مقابل ممکن است اصل عقلانی چنین تفسیر شود که آن چه اصالت دارد عبارت است از کامیابی شخصی در زندگانی (چنان که "اپیکور" می گفت) و انسان بایستی حداکثر لذایذ را در زندگانی به دست آورد.
ولی پوشیده نیست که این تضاد در روش دو مکتب است نه تضاد میان روش اخلاقی وجدانی و روش عقلانی و به عبارت روشن تر اشخاصی که قضیه فوق را عقلانی می نامند اصل تنازع در بقا را ترجیح می دهند. بنابراین برای آنان اصل اخلاقی و یا اصل وجدانی وجود ندارد تا آن را با اصل عقلانی متضاد دیده و ترجیح را به عقلانی بدهند و این یک قاعده کلی است که متفکری که به عده اصول ایمان آورد، هرگونه مسائل را که برای او مطرح شود با همان اصول تفسیر خواهد کرد. پس تضاد ما بین این دو مکتب را نباید با تضاد میان روش اخلاقی و عقلانی اشتباه نماییم.
مکتب عقلانی مزبور نمی تواند به کسی که اصول وجدانی را قبول نموده است اعتراض نماید، زیرا کسی که روش وجدانی را قبول می کند مطابق روش خود فعالیت عقلانی خواهد نمود و به عبارت روشن تر مکتبی که وجدان را اثبات می کند می گوید: «من برای مشاهده حقایق یک نیروی دیگری نیز می بینم که بایستی انسان ها به توسط آن نیرو واحد ها را تشخیص داده، روش عقلانی را روی آن ها نیز انجام بدهند.
شما می توانید در بعضی از مکتب های روانی یا فلسفی اعتراضاتی برای وجدان مشاهده کنید که اگر شما را هم نتوانند قانع بسازند، حداقل اعتراضات را از نظر تحلیل های عقلانی، آن اندازه قوی خواهید دید که که در نتیجه بگویید: گوینده این اعتراضات بدون تردید اگر هم نتواند برای انسان ها پدیده وجدان را نفی حداقل وجدان را از خود منفی ساخته است. این گونه بررسی در حقیقت؛ یک جانبه است. ممکن است فردی آن اندازه فعالیت های وجدانی خود را سرکوب نماید که حقیقتا بدون وجدان زندگی کند، اما یک بررسی همه جانبه در طبیعت روان انسانی مانع از این است که ما تخیلات عقلانی را به دریافت های طبیعی خود حکمفرما بسازیم. برای مثال وقتی کنار دریا ایستاده ایم، رنگ آسمانی روشن آب دریا نزدیک غروب، شما را در لذت محسوسی فرو برده است. اکنون می خواهیم همین لذت را از نظر عقلی تحلیل نموده و به ماهیت آن برسیم.
بسیار خوب، آیا آن روشنایی مشخص آفتاب، عین همان لذت است؟ نه، هرگز، بلکه یک عنصر از مجموعه عناصری است که لذت را در شما تولید کرده است، لذا، همین روشنایی آفتاب را در وسط خیابان در حال عبور می بینید ولی لذت مزبور در شما ایجاد نمی گردد. آیا فضای وسیع که در مقابل دیدگان شما گسترده شده است، عین همان لذت است؟ نه، هرگز، بلکه فضای وسیع، واحدی از واحد های مجموعه ای است که انگیزه لذت شما بوده است. آیا فرکانس های معین که رنگ آبی روشن را نمودار می سازد با همین مفهوم عددی خود، در شما آن لذت را ایجاد کرده است؟ نه، هرگز، زیرا نه عدد، نه واقعیت معدود که موج است نمی تواند به تنهایی لذت مزبور را در شما ایجاد نماید، زیرا اگر بنا بود همان کمیت مفروض عامل لذت بوده باشد. می بایست در صورتی که نصف آن مقدار را می بیند نصف آن لذت را بچشید، در صورتی که آن کمیت دو برابر و نیم شود بایستی لذت شما نیز دو برابر و نیم بوده باشد. بلکه مجموعه عوامل، انگیزه لذت مفروض است که هیچ مفهوم عقلانی ریاضی و فلسفی و روانی نمی تواند ماهیت آن را توضیح دهد. مگر آثار و لوازم طبیعی آن لذت را که در قلمرو فیزیولوژی ما نمودار می گردد. با این حال، لذت مفروض صد در صد واقعیت دارد. وجدان هم چیزی شبیه به این پدیده است. اگر بخواهیم فعالیت آن را از دیدگاه عقلی خاص تماشا کنیم با تناقضات و نمود های غیر قانونی روبرو می شویم، ولی از مجموع عوامل و جریانات درونی، این پدیده را خود احساس می کنیم. شاید هیچ دانشمندی نتواند درباره وجدان آن توضیح را بدهد که درباره یک نمود فیزیکی، ولی از جهت شعور فطری برای همه آنان که روان معتدل دارند مسئله وجدان مطرح است.

منـابـع

محمدتقی جعفری- وجدان- صفحه 60-64

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها