عدل و قلمرو نیروهای انسان

فارسی 3175 نمایش |

گروهی از بزرگان به تشریح عدل در اوصاف نفسانی و نیروهای انسان پرداخته اند. آنان بر پایه متواترات و تجارب و مشاهدات خود و دیگران، به این نتیجه رسیده اند که نیروهای انسان را می توان در سه بخش دسته بندی کرد که اگرچه با یکدیگر بی رابطه نیستند، لیکن مرز هر یک از دیگری جداست. بخش نخست، نیروی اندیشه ای و علمی انسان است. بخش دوم عبارت است از نیروی جذبه و کشش؛ و بخش سوم، نیروی دفع و رانش است. بر اساس این تقسیم، نیروهای انسان از این سه دسته تجاوز نمی کنند، زیرا هر یک از شئون انسان از دو حال خارج نیست: یا مربوط به ادراک و تعقل است که به بخش نخست ارتباط دارد؛ و یا به عمل و کردار مربوط است که دو بخش دیگر را شامل می گردد. هر یک از این سه نیرو دارای سه مرحله تفریط، میانه، و افراط اند. نیروی ادراک و فهم گاهی در مرحله تفریط است. در این حال، فرد را کندذهن می نامند. گاه این نیرو در مرحله افراط است که دارنده خود را به جربزه و تیزذهنی متصف می سازد. اگر این نیرو در مرحله میانه باشد، بدان معناست که فرد در حالت تعادل نیروی اندیشه به سر می برد و هر مطلب را به جای خود درک می کند؛ نه در فهم مسائل دچار تاخیر می شود و نه از حد لازم پیش می افتد، یعنی بی هنگام از این شاخ بدان شاخ پرنمی کشد. همین حالت افراط، یعنی درک پیش از هنگام و جولان نابجای ذهن را جربزه نامیده اند. همانگونه که یک فرد کندذهن به جایی نمی رسد، انسان دارای جربزه نیز به توفیق دست نمی یابد. اما آن که نیروی ذهنی اش متعادل باشد، تنها مطالب برهانی و اصیل را می پذیرد و از آن پس، سخت از آن حمایت می کند و به سادگی از آن دست نمی کشد. کسی که دارای چنین نیرویی باشد و از این لحاظ در حال عدل و اعتدال به سر برد حکیم نام دارد؛ و این هسته مرکزی اندیشه را حکمت می نامند که غیر از حکمت به معنای مطلق علم یا علم معهود فلسفی است و در کنار کلام و عرفان قرار می گیرد.
اکنون از بخش دوم، یعنی نیروی کشش و جذب، سخن می گوییم. این نیرو نیز می تواند دارای یکی از آن سه حالت باشد. گاه انسان در وصول به آنچه دوست دارد حریصانه می کوشد و با آزمندی و طمع به آن میل می کند. این حالت را شره می گویند. گاه نیز در رسیدن به خواست خود کاستی و سستی روا می دارد که آن را حمول می نامند. اما اگر نیروی جذب و کشش در حال اعتدال باشد، عفت نام دارد البته این نامگذاری از آن امور غریزی است. همین سه حالت را در امور مالی، به ترتیب حرص، تبذیر، و سخاوت می نامند. به این ترتیب، هسته مرکزی نیروی جذب و کشش، سخاوت و عفت نام دارد. اگر کسی بدین هسته مرکزی دست یابد، گاه ممکن است همه مال خود را نیز ببخشد، اما رفتار او را سخاوت بنامند نه تبذیر و اسراف. تشخیص این که سخاوت کدام است و اسراف کدام، همانند دیگر حالات نیازمند دقت و هوشیاری فراوان است؛ بویژه که برای این تشخیص باید به مراتب یک حالت و نسبت هر شخص به آن توجه داشت. مثلا سخاوت، خود، دارای مراتب گوناگون است و هر شخصی دارای یکی از آن مراتب است. روشن است که تشخیص آن هسته مرکزی، نقشی بسزا در دریافت های حقوقی و نیز اخلاقی دارد.
در بخش سوم، یعنی نیروی دفع و رانش، نیز حال به همین منوال است. گاهی یک فرد می خواهد همه اموری را که ناگوار می پندارد، از میان بردارد و نابود کند. این حالت افراط را تهور می نامند. گاه نیز انسان در برابر هر سلطه گری سکوت می کند و در دفع ناگواری ها و ناملایمات زندگی دست بسته است. این حالت تفریط را جبن می گویند. اما گاه فرد در استفاده از نیروی رانش حالتی میانه دارد و عدل را رعایت می کند. این حالت را شجاعت نام می نهند. در اینجا نیز همانند بخش دوم، مراتب و جایگاه ها تفاوت دارد. ممکن است کسی بهره ای سرشار از شجاعت داشته باشد و دیگری بهره ای کم؛ اما به هر حال، در همان هسته مرکزی نیروی رانش قرار دارد. مطلوب آن است که انسان در این سه هسته مرکزی، یعنی حکمت، سخاوت و عفت و شجاعت قرارگیرد؛ همانند کسی که در یک جاده اصلی به پیش می رود و از حرکت در کوره راه های فرعی و حاشیه ای خوددای می ورزد. آنگاه که فرد در این جاده اصلی قرار گیرد، قاعدتا دارای سرعت های متفاوت است. آن که در جاده است، باید به تناسب وضعیت های گوناگون، دارای سرعت های مختلف باشد. پس عدل و اعتدال به معنای ثبات و یکسانی نیست، بلکه در همان جاده، گاهی سرعت گرفتن تیز تک راندن عین عدل است. در این راه، اسوه های ما پیشوایان معصومند که با سیره خویش عدل حقیقی را جلوه گر می سازند. اگر کسی می خواهد مرز افراط و تفریط را از عدل بازشناسد و در هر سه بخش به حال تعادل حرکت کند، ناچار است از شیوه آن بزرگان پیروی کند.
عدالت برآیند تعادل در نیروهای سه گانه انسان است و هرگز عنوانی جداگانه برای حالتی مستقل به شمار نمی رود. آن کس که در جاده اصلی حرکت کند، عادل نام دارد. اگر کسی در یک یا دو نیرو از حالت میانه برخوردار باشد و در بقیه افراط یا تفریط کند، از عدالت کامل و حقیقی بهره ندارد. این اصطلاح بدین معنا، همان است که در فلسفه و در فقه اکبر به کار می رود. اما در فقه اصغر، این اصطلاح بدان معنا نیست؛ بلکه عادل کسی است که محرمات را کنار نهد و واجبات را انجام دهد. مثلا ممکن است کسی شجاع نباشد، اما فقه اصغر او را عادل بشناسد، در حالی که فقه اکبر و فلسفه او را عادل نمی نامد. البته در این میان، کسانی بوده اند و هستند که دسته بندی و نتیجه گیری مزبور را مردود می شمارند و ایرادهایی از این دست را بر آن وارد می دانند: روشن نیست که هر امری دارای افراط و تفریط باشد؛ و نیز هر زیاده روی را نمی توان بیرون از حوزه عدل دانست اما با شرحی که گذشت، روشن شد که آنچه اینان بدان ایراد می کنند، هرگز شباهتی به گفتار حکما ندارد و پرداخته خودشان است. حکمای بزرگ، چه آنان که پیش از اسلام می زیستند و چه آنان که پس از آن، همه ارشادگران مکتب پیامبران ابراهیمی بدند و این نقدها بر گفتارشان وارد نیست. در نظر حکما از هنگامی که انسان پای در جاده اصلی بنهد، آنگاه شتاب گرفتن با کند شدن با عدالت منافات ندارد و چه بسا که شتاب یا کند شدن پسندیده و مطلوب باشد. تا پیش از گام نهادن در این جاده، قاعده خیرالامور اوسطها جریان داد؛ اما پس از آن، گاهی استبقوا الخیرات جلوه گر می شود. این همه مشروط بدان است که انسان در تشخیص مصداق عدل از اسوه های معصوم درس گیرد و راه را از آنان بازشناسد تا گرفتار تیرگی ها نشود و افراط و تفریط را به جای عدل ننشاند.

منـابـع

آیت الله جوادی آملی- فلسفه حقوق بشر- صفحه 204-207

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها