آزادی و ایده آل زندگی

فارسی 3601 نمایش |

شاید در دوران معاصر هیچ مفهومی مانند آزادی برای زندگی ایده آل معرفی نشده است. گمان نمی رود هیچ حقیقتی مانند آزادی از ترویج و تحریک، با هر وسیله ممکن برخوردار بوده باشد. شما می توانید با کوچک ترین مراجعه به بعضی از کتب مربوط به علوم انسانی، با امثال عبارات ذیل رو به شوید:
*آزادی طعم گوارای زندگی است.
*هیچ فردی از انسان بدون آزادی دارای شخصیت نیست.
*بدون آزادی، زندگانی یک زندان تنگ است که پنج روزنه حواس انسانی، به جای آن که این زندان را روشنایی ببخشد، زندان را تاریک تر و شکنجه آورتر می کند، زیرا این حواس، مزایای جهان هستی را به انسان نشان می دهد، ولی این شخص زندانی توانایی بهره برداری ازآن ها را ندارد.
*مابین انسان و حیوان فقط یک قدم آزادانه فاصله است.
*آزادی بزرگ ترین وسیله خروج از چهار چوبه آداب و رسوم و قوانین تحمیلی بوده، و با اهمیت ترین وسیله تکامل انسان هاست.
*آزادی بزرگ ترین نعمت خدادادی است.
*انسانی که آزاد نیست، از موقع تولد، زنجیر گران بار زندگی را به اجبار تا زیر خاک بر دوش خود می کشد.
*برای انسان، هیچ لحظه ای لذت بارتر از آن نیست که احساس آزادی کند، اگرچه این احساس یک دریافت دروغین بوده باشد.
*آزادی است که هر روز قاره جدیدی از حقیقت را، چه در درون انسان ها و چه در جهان طبیعت کشف می کند.
*بگذارید با آزادی مرگ را انتخاب کنیم، ولی به زندگی مجبور نکنید.

آیا چنین است که آزادی ایده آل اعلای انسان هاست؟ گمان نمی رود با توجه همه جانبه بتوان آزادی را ایده آل مطلق فرض کرد. چند مسأله ذیل را درباره آزادی بررسی می کنیم:
الف. آیا آزادی مطلق یک انسان در اشباع تمایلات و خواسته های خود، مزاحم آزادی دیگران درباره همان امور مزبور نخواهد بود؟ آری، قطعا همین طور است، والا این همه قوانین و حقوق نامفهوم می شد، زیرا هیچ احتیاجی به تأمل ندارد که دو فرد آزاد مطلق، با لزوم همزیستی، توانایی زندگی یک روز را ندارند.
ب. رهایی مطلق از هر گونه قیود طبیعی و قوانین انسانی، مساوی مرگ است.
کیست که در موقع بیماری، در مراجعه به پزشک خود را مجبور احساس نکند؟
کیست که در موقع گرسنگی و تشنگی،خود را مجبور به تناول غذا و آشامیدنی در نیابد؟
کیست که موقع احساس خطر از طرف عوامل طبیعی و انسانی و پناه بردن به عوامل قوی برای دفع خطر، خود را مجبور نبیند؟
کیست که نادانی را در خود احساس کند و امکان دانستن برای او وجود داشته باشد، ولی خود را به فراگرفتن دانش مجبور احساس نکند؟ احساس رهایی مطلق، مستلزم نادیده گرفتن زنجیر وجود و روابط هماهنگ و خواص ضروری آن است.

شیخ محمود شبستری می گوید:
اگر یک ذره را برگیری از جای *** خلل یابد همه عالم سراپای

الکساندر پوپ قطعه ای به نام «زنجیر وجود» دارد، که به عقیدة ولتر یکی از زیباترین و مفید ترین و مجلل ترین قطعاتی است که تاکنون در دنیا سروده شده است. در این قطعه می گوید: «ببین در دل زمین و اقیانوس و فضاها، همه جا ماده می لرزد و رنگ زندگی به خود می گیرد. بالای سرما، تا آن جا که هستی قدرت بالا رفتن دارد، پیرامون ما، تا آن جا که فکر پیش می رود، زیر پای ما، تا آن جا که قدرت فرو رفتن است، همه جا حلقه های زنجیر وجود به هم پیوسته اند. این زنجیر با خدا آغاز می شود و جمله موجودات جهان آفرینش را فرا می گیرد. فرشته و انسان و چرندگان و پرندگان و ماهیان وحشرات، همه اجزای این زنجیرند. اما دیدگان ما، حتی با نیروی ذره بین نیز این زنجیر بزرگ را که از ابدیت به ما و از ما به عدم کشیده می شود. نمی بیند. اگر به درجات بالاتر فشار آوریم، آن ها که در این رشته از ما پایین ترند، به ما فشار خواهند آورد. یا آن که میان ما و آن ها در عالم خلقت خلائی نامسکون پدید خواهد آمد. اگر چنین شکافی به وجود آید، نردبان هستی از بام خلقت خواهد افتاد. زنجیر وجود همه جا به هم پیوسته است. ازآن یک حلقه، یک دهم یا یک ده هزارم حلقه بردارید، زنجیر خواهد گسست، زیرا در جهان هستی هر جزء از اجزای آفرینش جای خود را دارد، و وجودش برای تکمیل مجموعه بدیع و اسرار امیز عالم وجود لازم است. اگر در گردش یک جزء از این اجزای بی شمار خللی وار آید، نه تنها حیات این جزء زیان خواهد دید، بلکه سراسر دستگاه با عظمت و بی منتهای آن، دستخوش اختلال خواهد شد. اگر زمین در یک لحظه جنون، پا از مسیر جاویدان خود بیرون نهد، دیگر ثواب و سیارات نیز در فضای بی پایان اسیر هرج ومرج خواهند شد. اگر از کرات آسمانی، فرشتگانی را که راهنمایان ناپیدای آن اند، دور کنند، خواهید دید که سنگی روی سنگ استوار نخواهد بود و جانداری در هیچ جا نخواهد زیست پایة کاخ آسمان به هم خواهد ریخت و دستگاه طبیعت در پیرامون او رنگ ملکوتی آفریدگار از هم خواهد پاشید، و تو ای انسان، در آرزوی آنی که این نظم و ترتیب شگفت را برهم زنی، برای که؟ برای تو؟ برای تو کرم ناچیز و بی قرار؟ چه جنونی چه غرور احمقانه ای، چه کفر جنایت آمیزی!»
در پهنه این زنجیر به هم پیوسته و درگردش، ادعای رهایی مطلق از هر گونه قید آن چنان ناخود آگاهی می خواهد که قابل توصیف نیست.

ج. از نظر درون بینی، هیچ موجود انسان آگاهی نیست که به این راز پی نبرده باشد که کافی است برای ایجاد یک اضطراب ابهام آمیز در درون انسان، آزادی مطلق را دراین دستگاه با عظمت برخود تلقین کند.
د.آزادی، چنان که توصیف شد، بزرگ ترین نعمت خدادادی و بزرگ ترین عامل تکامل شخصیت انسانی است. ولی مسأله این است که آیا این آزادی به عنوان وسیله باید تلقی شود، یا به عنوان هدف؟ اگر به عنوان وسیله تلقی نشود و فقط به عنوان هدف مطرح شود، دیگر هیچ گونه مانعی وجود ندارد که کسی با برخورداری از آزادی، حق آن را داشته باشد آزادی دیگران را سلب کند، و به عنوان آزادی، هر عمل وقیح را مرتکب شود.

جای هیچ گونه نیست که آزادی بزرگ ترین سرمایه انسانی است. به عبارت دیگر، انسان در لحظات آزادی به حد نصاب به کار انداختن «من» خود رسیده است، ولی مشکل این است که این سرمایه کلان چه محصولی را می خواهد ایجاد کند؟ و الا آزادی که باز شدن دریچة «من» و تسلط کامل آن برگفتار و کردار انسانی است، یک موجود فیزیکی نیست به طور مستقل و محسوس شایسته ارزیابی باشد.

فرض کنیم انسان آن چنان حالت آزادی به خود گرفته است که تمام انسان و جهان در اختیار قرار دارد، و هرگونه تصرفی می تواند در آن دو قلمرو انجام بدهد. شما با شنیدن این حالت نمی توانید از شخصیت چنین شخصی به ما خبر بدهید و بگویید این فرد تمام عظمت را دارا شده است، بلکه خواهید گفتکه بگذارید ببینیم چه می کند؟ آیا می خواهد باری از دوش فرد یا جامعه ای بردارد، یا این که باری بر دوش فرد یا جامعه خواهد گذاشت؟ خلاصه این که: «آزادی عالی ترین و بلکه منحصرترین وسیله شایسته برای ترقی و اعتلای شخصیت است، نه هدف مطلق برای زندگانی.»

منـابـع

محمدتقی جعفری- ایده آل زندگی و زندگی ایده آل- صفحه- 64-59

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها