مقایسه شعر و موسیقی
فارسی 2569 نمایش |غالبا در توصیف و تعریف شعر، بیان تخیلات به وسیله کلام موزون، رکن اساسی را تشکیل می دهد، به این معنی که توصیف و تعریف شعر هر چه باشد فعالیت های تخیلی مغز شاعر در آن، عنصر اصلی تلقی می گردد. اینکه تخیلات و توهمات و بازیگری های عوامل درک انسانی، در شعر دخالت مهمی دارند، مورد تردید نیست، ولی اینکه آیا این امور همه ماهیت شعر است یا نه؟ مورد بحث و تأمل است. برای تحقیق کامل پیرامون شعر و مختصات و انگیزه های آن، مباحث فراوانی وجود دارد که صاحب نظران اقوام و ملل کم و بیش با شرایط ذهنی مختلف، آنها را مطرح نموده اند. در این مبحث که می خواهیم مقایسه ای مختصر ما بین شعر و موسیقی داشته باشیم، عمده توجه ما به محتوای شعر است تا بتوانیم آن را با محتوای موسیقی مقایسه نماییم. پیش از بررسی تفاوت های دو پدیده شعر و موسیقی، این نکته را باید بخاطر بسپاریم که مقایسه ما در این مبحث مابین شعر و آهنگ موسیقی است، نه آهنگ و نوای همراه با سخن که می تواند برای آهنگ محتوایی را بسازد. اینک می پردازیم به مقداری از تفاوت های دو پدید مزبور:
1-شعر با قالب های لفظی که دارای معانی وضعی (قراردادی یا طبعی) است، ارائه می شود، در صورتی که در آهنگ محض موسیقی، قالب لفظی وجود ندارد، لذا مسائل و قوانین مربوط به لفظ و مختصات آهنگ ادبی آن، در موسیقی محض مطرح نمی گردد.
2-هر یک از لفاظ و جملات شعر دارای معانی مشخصی است که گاهی مستقل است، مانند اسم و فعل یا کلام تام، و گاهی غیر مستقل است مانند حروف و شکل (هئیت جمله ای یا کلامی)، در صورتی که هر یک از ضرب ها و فواصل و کمیت و کیفیت آنها دارای معنایی مشخص نمی باشد.
3-مجموع اجزاء تشکیل دهنده یک شعر دارای محتوای روشن و قابل درک است. حتی در تجریدی ترین تخیلات، این مطلب صادق است. بنابراین، محتوای شعر، یعنی معانی آن، مشخص و معین است، خواه معانی اخباری که (حکایت از ماورای خود به عنوان واقعیت) داشته باشد مانند:
چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند زمن *** ور بگویم دل بگردان، روبگرداند زمن
«حافظ»
محتوای این شعر حکایت از یک جریان در واقعیت خارج از خود این سخن می نماید و این محتوای کاملا روشن و واضح است. و خواه معنای انشائی باشد که حکایت از واقع ندارد، بلکه حالتی از حالات وارده گوینده را ایجاد می کند.
4-تاکنون تحقیقاتی پیرامون مفاد شعر و محتوای آن (اگر چه نه در حد کمال) در شرق و غرب صورت گرفته است. قطعی است که میدان فعالیت مغز شاعر بسیار گسترده و عمیق تر از دیگر عناصر هنری است. شعر می تواند فراگیر امور زیر باشد:
*توصیف واقعیت آنچنان که هستند، مانند:
این جهان کوه است و فعل ما ندا *** سوی ما آید نداها را صدا
«مولوی»
*در صورتی که موسیقی از چنین امتیازی برخوردار نیست؛ زیرا کار موسیقی تحریک و تهییج نفس درباره آن واقعیات است که انسانها در درون خود دارا می باشد.
*توصیف واقعیات با حذف و انتخاب و تجریدهای متنوع، که در این صورت محتوای شعر عبارت است از واقعیات با تصرف از طرف شاعر با هدف گیری شایستگی ها مانند:
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک *** از فروغ تو به خورشید رسدصد پرتو
«حافظ»
این تصرفات (حذف و انتخاب و تجرید) ممکن است مربوط به فعالیت تعقلی شاعر باشد همان گونه که در تصفیه قضایا و مفاهیم کلی در علوم صورت می گیرد، یعنی همان گونه که یک دانشمند برای تحقیق و اثبات یک قضیه کلی، تصرف خصوصیات مصادیق و افراد می نماید، هم چنین شاعر در درجه ای بسیار گسترده تر به وسیله احساسات و نیروی سازندگی که دارد، در واقعیات تصرف ذهنی می نماید، سپس آن واقعیات تصرف شده را در اختیار درک و دریافت مردم می گذارد. با این حال این واقعیات تصرف شده به وسیله احساسات و سازندگی شاعر، خود مفاهیم یا قضایایی معین هستند که قابل تفهیم و تفهم به وسیله الفاظ می باشند.
*بیان بایستگی ها و شایستگی های مذهبی.
شرف مرد به وجود است و کرامت به سجود *** هر که این هر دو ندارد عدمش به ز وجود
«سعدی»
*بیان بایستگی ها وشایستگی ها بدون اشراف حالت دستوری که در حقیقت بیان نوعی از حکمت و فلسفه امور مزبور می باشد:
با خود پرست مگویید اسرار عیش و مستی *** بگذار تا بمیرد در عین خود پرستی
«حافظ»
*بیان همان بایستگی ها و شایستگی ها با اشراف و حالت دستوری.
عقل بند رهروان است ای پسر *** آن رها کن ره عیان است ای پسر
عقل بند و دل فریبا جان حجاب *** راه از این هر سه نهان است ای پسر
«مولوی»
*طرح مسائل فرهنگی پیشرو، نانند آزادی.
بند بگسل، باش آزاد ای پسر *** چند باشی بند سیم و بند زر
کوزه چشم حریصان پرنشد *** تا صدف قانع نشد پر در نشد
«مولوی»
*طرح مسائل عرفانی مانند:
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند *** عشق است وداو اول بر نقد جان توان زد
«حافظ»
بدیهی است که در همه این موارد و صدها نظیر آن، محتوای شعر، مفاهیم و قضایایی مشخص و قابل توصیف و تحلیل و ترکیب می باشند، در صورتی که در آهنگ و نوایی محض موسیقی و هرگونه صدای موزون خالی از هر گونه وسیله ابراز معانی و مفاهیم، چنین محتوایی با تعیین مفاهیم وجود ندارد.
5-یک مسألة بسیار با اهمیتی در شعر وجود دارد که متأسفانه کمتر مورد توجه قرار می گیرد، و حتی عده فراوانی از شعرا و همچنین کسانی که تحقیقات را در هویت فلسفه و مختصات شعر عرضه کرده اند، به آن توجه جدی نداشته اند. در حالی که ممکن است با به دست آوردن پاسخ واقعی این مسأله، به نتیجه ای برسیم که شعر و موسیقی در آن نتیجه با یکدیگر مشترک می باشند. آن مسأله این است که آن همه مضامین بسیار عالی و تجرید شده از واقعیات عینی و فوق معارف معمولی و رسمی که گاهی همه از عالم امیدها و آرزوها و آرمان ها نیز فراتر می رود، و بلکه گاهی از حدود امکانات جهان هستی نیز تجاوز می کند، از کجا و از چه منشائی در مغز شاعر بروز می کند، مانند شعر ابوالحسن تهامی در رثای فرزندش:
«و بنوا فویق الارض من دم ثم انثنوا فبنو اسماء غبار»
(آن جنگجویان دلاور یک طبقه زمین ازخون در روی زمین بنا نهادند، سپس برگشتند و یک آسمان هم از گرد پاهای اسبان ساختند!)
در اشعار تغزلی و توصیفات متنوع، احساسات شعراء از جهت مبالغه و پرواز در کلیات تجریدی خیلی بالا ست و مطالبی را ابراز می دارند که انعکاسی از واقعیات نمی باشد، ولی برای انسان ها خوشایند، جذاب و مورد آرزو و آرمان می باشد. گاهی شاعر احساسات عمیق خود را در برداشت از ارتباطات چهارگانه (ارتباط با خویشتن، ارتباط با خدا، ارتباط با جهان هستی و ارتباط با همنوعان) بیان می دارد که ممکن است کاملا مشخص بوده و برای دیگران نیز جذابیت داشته باشد و در همه این موارد، شعر محتوایی را در بردارد که غیر از شکل و صورت و وسیله ابراز آن می باشد.
6-اهمیت وزن در شعر مانند اهمیت ضرب در پدیده موسیقی است. از اینجا است که اگر وزن و قافیه از شعر حذف شود، (به هر عنوان که باشد، مانند شعر نو) یک رکن بسیار مهم جذابیت شعر از بین می رود. عظمت و اهمیت فوق العاده شعر کلاسیک چه در فارسی و چه در عربی، معلول دو موضوع است:
*معانی بسیار عالی درباره خدا و انسان و علم هستی.
* انتخاب کلمات و جملات زیبا و رسا با وزن و قافیه جذاب.
منـابـع
محمدتقی جعفری- موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی- صفحه 35-29 و صفحه 38-37
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها