بررسی مذهب سید جمال الدین اسدآبادی (2)

فارسی 13399 نمایش |

حاج سیاح محلاتی نیز که با سید معاصر بوده و خدمت او را درک کرده است، چنین می نویسد: «در ظرف این سال (1303 هجری قمری)، آقا سید جمال الدین که مشهور به افغانی شده، و در علم فضل و علوم و کمالات انگشت نما و اعجوبه دهر است، به ایران تشریف آوردند. این آقا سید جمال الدین از اهل اسدآباد، همدان است که از طفولیت هوش غریبی داشته و از عجایب بوده، به طوری که اکثر مطالب را یک دفعه مطالعه یا استماع می کرده برای حفظ او کافی بوده. در عالم سیاست و غیرت اسلامیت و محبت بشریت از بزرگان عالم است. این شخص بزرگوار در نطق و قوه بیان و اقامه برهان چنان است که یک مجلس ملاقات او و استماع بیانات او، برای انقلاب عقاید و امور یک مملکت کافی است. خداوند به او یک قیافه جذابی داده که ممکن نیست شخص بی غرضی او را ملاقات کرده، مجذوبش نگردد. به اعتقاد من، مدح امثال من در حق او قدح است. اشتهار او به قدری است که کتابها در شرح حال او، ترجمه حال او، نوشته شود. اگر در چنین عصری که حکما و بزرگان عالم محل توجه شده و از حد معمولی اعصار زیادترند، ده نفر شمرده شود، اول یا دوم ایشان این بزرگوار است. اما سبب اشتهار او به «افغانی» این است که مدتی در افغانستان مانده..... آقا سید جمال الدین برای اینکه در بلاد عثمانی و ممالک اسلامی که اکثر مذهب اهل سنت دارند، به اسم تشیع، منفور نشده، در «اتحاد اسلامی» که «وجهه همت او» بود و در «نجات دادن ممالک اسلام» بتواند کار کند، از عمامه سفید استفاده می کنند، و در ممالک شیعه از عمامه سیاه که نشانه سیادت ایشان است. این بزرگوار را در مصر و در اروپا دیدم و ارادت داشتم. در بیست و سوم ذیقعده سنه 1303 قمری (شهریور 1265 شمسی)، تلگرافی از بوشهر از حاجی احمد، معروف به کبابه ای، به من به اصفهان رسید که «جناب آقا سید جمال الدین وارد بوشهر شده، عازم نجد است». من این نعمت را غنیمت شمرده، جوابا تلگراف کردم: «حضرت آقا از ایران عبور فرماید، علمای اصفهان شایق ملاقات هستند»... چند روز در شیراز توقف کرده، با علما و سایرین ملاقات فرموده بود. مکتوبی از میرزای آسوده رسید بدین مضمون: «این بزرگوار ..... سبب انقراض جور و عدوان است». از اول گیر و دار (در حضرت عبدالعظیم) تا آخر، یک کلمه تضرع و التماس نکرده، پس از اینکه  پاهایش را زیر شکم اسب می بندند، می گوید: «یا عدل و یا حکیم!» و به فراشان می گوید: «البته به شاه خواهید گفت که سید را روانه کردیم». می گویند: «بلی، عرضی هم دارید بگویید». می گوید: «پیغامی از من به او برسانید، بگویید من و تو، هر دو، کارهای گذشته اجدادمان را تجدید کردیم. به انتقام دچار خواهی شد». به خانه وزیر رفتم، دیدم جمعی در آنجا هم خبر این فتح بزرگ تبعید سید جمال الدین را که شاه و امین السلطان و کامران میرزا کرده اند به یکدیگر می گویند. گویا قفقاز را برگردانده یا هرات را گرفته اند، که یک سید فاضل عالم وحید غریبی را دعوت کرده، بعد به این فضیحت بیرون کرده اند... من هم به معین نظام گفتم: «شما نوکر و خیرخواه آقای نایب السلطنه کامران میرزا، سومین پسر ناصرالدین شاه هستند، او را ملتفت کنید بر اینکه حالا که پدر دارد، وزیر جنگ و حاکم طهران است. اگر فکر آینده خود را نکند، فردا چشمش را درمی آورند، یا اینکه اگر رحم کردند، در گوشه امیریه همیشه در قفس خواهد ماند». معین نظام گفت: «برای آینده چه فکر بکند؟» گفتم: «الآن حضرت آقا سید جمال الدین را بیاورد، روی مردم را به او بکند، و شاه بشود». معین نظام گفت: «اگر این حرفها را به خود آقای نایب السلطنه بگویی، او را گرم کرده، به سر کار می آوری».
در کتاب «خاطرات و اسناد ظهیرالدوله» نیز، در ضمن گفتگوهای میرزا رضای کرمانی میرزا نایب السطنه، چنین آمده است که میرزا رضا به کامران میرزا می گوید: «اگر قصد سلطنت دارید، اسباب کار، سید جمال الدین است، که روی مردم را می تواند به سوی شما کند».
ملاحظه می شود که در بیان این مطلب نزد کامران میرزا، نفوذ روحانی و دینی و اجتماعی سید جمال الدین در جامعه ایران، ملاک گرفته شده است. و این می رساند که سید از هر جهت از خود ایرانیان بوده است که نایب السلطنه ای، به تصدیق مردمان وارد به اوضاع، می توانسته است به صرف جلب خاطر او و بازگردانیدن او از تبعید و رفع بی احترامی از او و اتکا به شخصیت او و قبول پیشنهادهای اصلاحی او، سلطنت را به دست آورد. این چگونگی نفوذ و محبوبیت، در مورد عالمی ناشناخته و غیر ایرانی و مجهول المذهب یا غیر شیعه چگونه تواند بود؟
نیز میرزا محمد ناظم الاسلام کرمانی (زاده 1242 هجری خورشیدی، در گذشته 1297 هجری خورشیدی، 1337 هجری قمری)، که حدود 25 سال از عمر خویش را معاصر سید و با برخی از دوستان و معاشران سید نزدیک بوده است و در جریانهای زمان بوده و سید جمال الدین را نیک می شناخته است، چنین می نویسد: «نخستین فروزنده آسمان شرف و جلال، و اولین مربی عالم تربیت و کمال، حامل لوای آزادی و حریت، و هواخواه استقلال حقوق بشریت، پیشرو و آزادی طلبان مملکت عجم، و سرسلسله تربیت یافتگان طوایف و امم، العالم الربانی، والبحر الصمدانی، السید محمد جمال الدین بن السید صفدر، المعروف به «افغانی»، از اول اشخاص مشهور این قرن است (قرن 14 اسلامی و قرن 20 میلادی)، که عالم تمدن را به انوار ساطعه علم و فضیلت منور فرمود، و سلسله هواخاهان ترقی مقام انسانیت را به پیش قدمی سرافزار و منفتخر نمود. این شخص عجیب و غریب، وحید زمان، نادره دوران را جمعی کثیر، از مردم اسدآباد همدان ایران دانند. طایفه و فامیلش را نشان دهند. و جمی غفیر، از سادات عالی درجات اسدآباد کابل شمارند... اما آنچه بنده از جناب آقای طباطبائی (حجت الاسلام سید محمد طباطبائی، از عالمان مجاهد و معروف مشروطیت) و حاج سیاح محلاتی و غیره، درباره سید استعلام و استفسار نموده، از این قرار است: سید جمال الدین ایرانی و از قریه اسدآباد همدان است. قصبه اسدآباد افشار، در هفت فرسخی همدان و پنج فرسخی کنگاور است. جمعیت اسدآباد تقریبا هشتصد خانوار و عمده نفوس آن تقریبا چهارهزار نفر می باشد. خانواده سید جمال الدین، از خانواده های صحیح و از سادات عالی درجات حسینی، و اتصال شجره این سلسله نجیبه به خامس آل عبا حضرت امام حسین (ع) ثابت و معلوم است. سید صفدر پسرش سید جمال الدین را در پنج سالگی به مکتب گذارده. در هشت ساگی از خواندن و نوشتن فارغ گردید. در سن ده سالگی سید جمال الدین از پدرش قهر کرده، به شهر همدان رفت و در مدرسه همدان مشغول تحصیل بود. مدتی هم در اصفهان و مشهد مشغول تحصیل بود.... خانه مسکونی سید امروز در اسدآباد معلوم است. طایفه و فامیلش را همه کس می شناسند.
جناب آقای طباطبائی فرمود که: پسر عموی سید جمال الدین، آقا سید هادی، در مدسه چاله حصار تهران تحصیل می نمود و سید از اهل اسدآباد است. طایفه صاحب اختیار می گویند: سید کمال، برادر زاده سید جمال الدین، الیوم در اسدآباد است. باری، بودن سید جمال الدین از اهل اسدآباد، به تواتر ثابت و مسموع گردید. لکن سبب اینکه سید خود را به افغان نسبت داد و جدی در این امر داشت، معلوم نبود، تا اینکه در این ایام یکی از موثقین گفت: از خود سید جمال الدین سبب را پرسیدم، جناب آخوند ملا آقای طالقانی، معروف به «شیخ الرئیس»، نقل کرد از جناب آقای سید اسدالله خرقانی، که الیوم در نجف در اداره آقای خراسانی (آخوند ملا محمد کاظم خراسانی معروف) و از بزرگان است، شنیدم که گفت: از سید جمال سبب را پرسیدم، جواب داد: چون افغان در جایی کنسول ندارد، من خود را به افغان نسبت دادم، که از دست کنسول های ایرانی آسوده باشم و در هر شهری که می روم گرفتار کنسول نباشم». در واقع، اسناد و مدارک بسیاری درباره ایرانی بودن و تشیع سید هست، به طوری که برای آدمی که مقداری از آنها را دیده باشد نیازی به بحث نمی ماند، و تشیع و ایرانی بودن سید جمال الدین اسد آبادی، به مثابه تشیع و ایرانی بودن سید محمدکاظم یزدی (مرجع اسبق شیعه و صاحب کتاب فقهی، العروة الوثقی) شناخته خواهد شد، یعنی بدیهی و بی گفتگو. باید بیفزایم که از جمله کتابهایی که در سالهای اخیر درباره سید جمال الدین منتشر شده است کتاب «اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسدآبادی» است، تألیف صفات الله جمالی اسدآبادی همدانی، نوه خواهری سید. در این کتاب در همان چندین صفحه نخست، موضوع فیصله می یابد.

سلسله انساب سید
خانه پدری سید واقع در کوی سیدان اسد آباد همدان.
قبور اجداد و نیاکان سید، واقع در حوالی شرقی امام زاده احمد، در محله سیدان اسدآباد همدان.
وجود جماعت بسیاری از منسوبان سید در مسقط الرأس و زادگاه او، و عده قلیلی از معاصران سید که هنوز زنده اند.
خط دستی سید، در پشت صفحه اول کتاب «تفسیر صافی» در سال 1304 هجری قمری. سید این تفسیر شیعی را به وسیله حاج هادی، عموزاده خود، برای پدر خویش سید صفدر ارسال می دارد.
سه شماره از روزنامه «العروه الوثقی» که سید از پاریس برای دو نفر از منسوبان خود به اسدآباد همدان ارسال داشته است.
با مراجعه به این کتاب و امثال آن، تشیع او به صورت بدیهی در می آید، چنانکه سیادت و ایرانی بودن او نیز.

منـابـع

محمدرضا حکیمی- عقل سرخ- صفحه 401-394

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد