علت سکوت و عدم قیام امام علی علیه السلام
فارسی 7464 نمایش |یکی از مسائل مربوط به خلافت امام علی (ع) که در نهج البلاغه انعکاس یافته است مسأله سکوت و مدارای حضرت علی (ع) و فلسفه آن است. مقصود از سکوت، ترک قیام و دست نزدن به شمشیر است؛ و الا علی از طرح دعوی خود و مطالبه آن و از تظلم در هر فرصت مناسب خودداری نکرد. علی از این سکوت به تلخی یاد می کند و آن را جانکاه و مرارت بار می خواند: «و اغضیت علی القذی و شربت علی الشجی و صبرت علی اخذ الکظم و علی امر من العلقم؛ خار در چشمم بود و چشمها را بر هم نهادم، استخوان در گلویم گیر کرده بود و نوشیدم، گلویم فشرده می شد و تلخ تر از حنظل در کامم ریخته بود و صبر کردم.» (نهج البلاغه/ خطبه 26)
سکوت علی سکوتی حساب شده و منطقی بود نه صرفا ناشی از اضطرار و بیچارگی، یعنی او از میان دو کار بنا به مصلحت یکی را انتخاب کرد که شاق تر و فرساینده تر بود، برای او آسان بود که قیام کند و حداکثر آن بود که به واسطه نداشتن یار و یاور خودش و فرزندانش شهید شوند. شهادت آرزوی علی بود و اتفاقا در همین شرایط است که جمله معروف را ضمن دیگر سخنان خود به ابوسفیان فرمود: «و الله لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه؛ به خدا سوگند که علاقه پسر ابوطالب به مرگ بیش از علاقه طفل به سینه مادر است.» (نهج البلاغه/ خطبه 5) علی با این بیان به ابوسفیان و دیگران فهماند که سکوت من از ترس مرگ نیست، از آن است که قیام و شهادت در این شرایط بر زیان اسلام است نه به نفع آن.
علی خود تصریح می کند که سکوت من حساب شده بود، من از دو راه آن را که به مصلحت نزدیک تر بود انتخاب کردم: «و طفقت ارتئی بین ان اصول بید جذاء او اصبر علی طخیه عمیاء، یهرم فیها الکبیر و یشیب فیها الصغیر و یکدح فیها مؤمن حتی یلقی ربه، فرایت ان الصبر علی هاتی احجی فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی؛ در اندیشه فرو رفتم که در میان دو راه کدام را برگزینم؟ آیا با کوته دستی قیام کنم یا بر تاریکیی کور صبر کنم؛ تاریکیی که بزرگسال در آن فرتوت می شود و تازه سال پیر می گردد و مؤمن در تلاشی سخت تا آخرین نفس واقع می شود، دیدم صبر بر همین حالت طاقت فرسا عاقلانه تر است پس صبر کردم در حالی که خاری در چشم و استخوانی در گلویم بود.» (نهج البلاغه/ خطبه 3)
موارد اشاره به اتحاد اسلامی در نهج البلاغه
در خود نهج البلاغه بالاتر و صریحتر به موضوع اتحاد اسلامی به عنوان فلسفه سکوت امام علی (ع) اشاره شده است. در سه مورد از نهج البلاغه این تصریح دیده می شود:
1- در جواب ابوسفیان، آنگاه که آمد و می خواست تحت عنوان حمایت از علی (ع) فتنه به پا کند فرمود: «شقوا امواج الفتن بسفن النجاة و عرجوا عن طریق المنافرة، وضعوا تیجان المفاخرة؛ امواج دریای فتنه را با کشتی های نجات بشکافید، از راه خلاف و تفرقه دوری گزینید و نشانه های تفاخر بر یکدیگر را از سر بر زمین نهید.» (نهج البلاغه/ خطبه 5)
2- در شورای شش نفری پس از تعیین و انتخاب عثمان از طرف عبدالرحمن ابن عوف فرمود: «لقد علمتم انی احق الناس بما من غیری و والله لاسلمن سلمت امور المسلمین و لم یکن فیها جور الا علی خاصة؛ شما خود می دانید من از همه برای خلافت شایسته ترم. به خدا سوگند مادامی که کار مسلمین رو به راه باشد و تنها بر من جور و جفا شده باشد مخالفتی نخواهم کرد.» (خطبه 72)
3- آنگاه که مالک اشتر از طرف علی (ع) نامزد حکومت مصر شد آن حضرت نامه ای برای مردم مصر نوشت (این نامه غیر از دستور العمل مطولی است که معروف است) در آن نامه جریان صدر اسلام را نقل می کند تا آنجا که می فرماید: «فامسکت یدی حتی رایت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الی محق دین محمد (ص) فخشیت ان لم انصر الاسلام و اهله اری فیه ثلما او هدما تکون المصیبه به علی اعظم من فوت ولایتکم التی انما هی متاع ایام قلائل؛ من اول دستم را پس کشیدم تا آنکه دیدم گروهی از مردم از اسلام برگشتند (مرتد شدند اهل رده) و مردم را به محو دین محمد دعوت می کنند، ترسیدم که اگر در این لحظات حساس اسلام و مسلمین را یاری نکنم خرابی یا شکافی در اساس اسلام خواهم دید که مصیبت آن بر من از مصیبت از دست رفتن چند روزه خلافت بسی بیشتر است.» (نامه 62)
منـابـع
مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 177-176 و 183-181
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها