نقد نظر اشاعره در خصوص قدرت و اراده خداوند
فارسی 3244 نمایش |اشاعره می گویند که اگر ما قائل بشویم که عالم قانون دارد و قانون عالم هم قانون قطعی است باید قدرت و اراده خداوند را محدود بدانیم. هرگز چنین چیزی نیست. ما اول مثالی در انسان ذکر می کنیم تا در خدا هم روشن بشود. یک وقت هست که شما یک کار را نمی کنید به موجب اینکه قدرت و اراده شما محدود است یعنی جلوی شما گرفته شده است. از کارهای خوب مثال می زنم. شما دلتان می خواهد که عالم درجه اول دنیا باشید ولی قدرت و اراده شما به شما اجازه نمی دهد، چون نمی توانید. مثلا شما نمی توانید در ظرف عمرتان تمام علوم عالم را داشته باشید. پس این کار را که شما نمی کنید، به خاطر محدودیت قدرت است. ولی یک کار هست که شما می توانید و قدرت دارید انجام بدهید اما شما دارای یک کمال روحی هستید که به موجب آن کمال روحی این کار را نمی کنید. مثل یک آدم عادل. آدمی که ملکه تقوا دارد، آدمی که به مقام عدالت و ملکه تقوا رسیده است، به موجب ملکه تقوای خودش یک عمل زشت و پلید را انجام نمی دهد.
همه ما در هر درجه ای که باشیم نسبت به بعضی از کارهای پلید ملکه تقوا و حتی ملکه عصمت داریم ولی این نه به معنای آن است که قدرت ما محدود است که آن کار را انجام بدهیم، و نه به معنی این است که جلوی اراده ما را یک مانعی از خارج گرفته است، بلکه روح ما یک علوی پیدا کرده است که به موجب این علو این کار از آن پیدا نمی شود، ضد این کار از آن پیدا می شود، به موجب آن علوم روحی همیشه سخنی که از ما پیدا می شود سخن راست است نه سخن دروغ. حالا ما به هر درجه که ملکه تقوا پیدا کنیم، به هر درجه که عدالت پیدا کنیم، به هر درجه که به مقام عصمت برسیم - یعنی آنقدر خوبی فضیلتها برای ما روشن باشد که عملا در تمام عمر یک بار هم مرتکب (رذیلت) نشویم - آیا معنایش این است که دائما به سوی محدودیت گرایش پیدا می کنیم؟ در تمام عمر یک بار هم برای ما اتفاق نمی افتد که دستمان را در آتش نگه داریم، چرا؟ برای اینکه در نهایت وضوح قضیه را ادراک می کنیم که اگر دستمان را به آتش بزنیم می سوزد و رنج می بریم و به حیات خودمان هم علاقه مند هستیم.
ما در تمام عمر یک بار خودمان را در آتش نمی اندازیم، در چاه هم نمی اندازیم، ولی آیا این معنایش آن است که قدرت ما محدود است که چنین کاری را بکنیم؟ یا نه، روح ما، علو روح ما و علم ما به ما اجازه نمی دهد چنین کاری بکنیم، نه به معنای محدود کردن، (بلکه به این معنا که) نمی کنیم. این نهایت اختیار و اراده ماست. نظام عالم آنچنان که هست، نظام احسن و اجمل است. علوم ذات پروردگار ایجاب می کند چنین نظامی را. نظامی غیر از این نظام هرگز به وجود نمی آید، ولی نه به این معنی که خداوند قدرتش محدود است، علو ذات پروردگار ایجاب می کند اولین (مقصود از اول، اول زمانی نیست) صادر از ذات او چه موجودی باشد، دومین و سومین صادر - که همین جور نظام جریان پیدا کند - چیست.
نقد نظر استاد محمدتقی شریعتی در خصوص سنن الهی:
و عجب این است که خود آقای محمدتقی شریعتی در مقاله "وحی و نبوت" بعد به آیات قرآن که تمسک می کنند که «سنة الله فی الذین خلوا من قبل و لن تجد لسنة الله تبدیلا؛ این قانون جاری خداست درباره کسانی که پیش تر بوده اند، و در سنت خدا هرگز تغییری نخواهی یافت». (احزاب/ 62) می گویند این اختصاص دارد به سنت خداوند درباره بندگان و مخصوص بندگان است، یعنی خداوند درباره بندگانش که پاداش یا کیفر می دهد، از یک سنت لایتغیری پیروی می کند. بعد می گوید چرا؟ می گوید " برای اینکه اگر غیر از این باشد قبیح است بر خداوند تبارک و تعالی ". (طبق این نظر) اگر خداوند سنت داشته باشد و سنتش لایتغیر باشد، این منافی با آزادی مشیت خدا و منافی با کمال قدرت خداوند است. چه فرق می کند که در مورد بندگان باشد یا در مورد غیر بندگان. ایشان قبول می کنند، باید هم قبول کنند، می گویند چنین چیزی محال است که خداوند یک بنده مطیع را به جهنم ببرد و یک بنده صد در صد گنهکار را به جای او به بهشت ببرد، علی بن ابیطالب (ع) را العیاذ بالله به جهنم ببرد بجای ابوجهل و ابوجهل را به بهشت ببرد بجای علی بن ابیطالب، چنین چیزی محال است. شما که می گویید چنین چیزی محال است پس قدرت و مشیت خدا را محدود کرده اید.
نه، این که محدودیت نیست. خداوند بر طبق عدالت عمل می کند و خداوند ظلم نمی کند و هرگز هم نخواهد کرد و سنت او عدالت است. نه معنایش این است که او مجبور است که در یک چارچوب عمل کند یعنی یک مانعی جلویش را گرفته است که عمل نکند. صحبت مانع نیست، صحبت اقتضای ذات است. اقتضای اراده او فقط این است، اراده عالی او جز این ایجاب نمی کند، نه اینکه اراده اش می خواهد ایجاب کند، مانعی جلویش را گرفته است. حقیقت این است که قانون علیت عمومی را نمی شود انکار کرد و حتی همان قانون سنخیت علت و معلول را هم نمی شود انکار کرد، و با اینکه در این دو سه قرن اخیر علوم بر پایه مسائل حسی و تجربی قرار گرفته است و آنهایی که فقط روی حس و تجربه قضاوت کرده اند به حق علت و معلول را انکار کرده اند یعنی این جور گفته اند که اگر ما فقط روی حس و تجربه قضاوت کنیم نباید قانون علت و معلول را بپذیریم، آن را به حق گفته اند، ولی بعد بشر این مطلب را نپذیرفت، از باب اینکه واقعا بشر نمی تواند مفاهیم ذهنی خودش را محدود کند به آنچه مستقیم از راه حواس دریافت می کند یعنی به آنچه که طبیعت مستقیم به او می رساند. ذهن انسان یک سلسله معانی انتزاعی دارد که روی همان معانی انتزاعی قانون کلی برای عالم درست می کند. این به جای خود، ما روی مبنای اینها داریم می گوییم.
منـابـع
مرتضی مطهری- نبوت- صفحه 131-129
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها