سفرهای نفس در مراحل کمال از نظر حکمای مسلمان
فارسی 6852 نمایش | عرفای عالی قدر اسلام سفرهای نفس انسان را به سوی خدا تا آخرین مرحله آن، به چهار سفر تقسیم کرده اند و حکمای عظیم الشأن ما نیز به تبعیت از آنان اسفار را چهار عدد می دانند.
سفرهای چهارگانه نفس از نظر ملاصدرا
مرحوم صدرالمتألهین شیرازی در کتاب «اسفار» گوید:
واعلم أن للسلاک من العرفآء و الاولیآء أسفارا أربعة:
أحدها السفر من الخلق إلی الحق.
و ثانیها السفر بالحق فی الحق.
والسفر الثالث یقابل الاول لانه من الحق إلی الخلق بالحق.
والرابع یقابل الثانی من وجه لانه بالحق فی الخلق. (اسفار اربعه، ج1، ص 13)
«و بدان که از برای سالکین راه خدا از عرفای بالله و اولیای خدا چهار سفر است: اول سفر از خلق به سوی حق. دوم سفر در حق با حق. سوم که مقابل سفر اول است، سفر از حق به سوی خلق است و چهارم که از جهتی در مقابل سفر دوم است، سفر در خلق است با حق.» و چون عشق و مستی و شور و غوغا در سلوک فقط در سفر اول است و در بقیه اسفار طمأنینه و سکینه و قرار است، شاید بر این اساس معنای شعر حافظ که فرماید:
نگویمت که همه ساله می پرستی کن *** سه ماه می خور و نه ماه پارسا می باش
روشن شود. زیرا یک دوره سفر که شامل چهار مرحله است، یک ربع اول آن را که سفر اول است به می خوری و سه سفر دیگر را به پارسایی تعبیر فرموده است.
کیفیت سیر نفس در سفرهای چهارگانه از نظر حکیم محمدرضا قمشه ای
مرحوم حکیم الهی آخوند ملا محمدرضا قمشه ای راجع به کیفیت اسفار اربعه مطالبی بیان فرموده است و محصلش آنست که: سفر اول که از خلق به سوی حق است، به رفع حجاب های ظلمانیه و نورانیه است و حجب ظلمانیه متعلق به نفس و حجب نورانیه متعلق به قلب و روح است، که باید سالک از انوار قلبیه و اضوای روحیه بگذرد و از مقام نفس به قلب و از قلب به روح و از روح به مقصد اقصی حرکت کند. پس عوالم میان سالک و حقیقت او سه عالم است و تمام حجاب هایی که در اخبار بیان شده و یا در لسان بزرگان آمده است، همگی راجع به این سه حجاب است. وقتی این سه حجاب برداشته شد و این سه عالم یعنی نفس و قلب و روح طی شد، سالک به مقام معرفت جمال حق می رسد و ذات خود را در حق فانی می کند و بنابراین اینجا را مقام فنای در ذات گویند. و در اینجا سه مقام است: مقام سر و خفی و أخفی که در سفر دوم می باشد و گاهی در مقام روح تعبیر به عقل کرده اند و نظر به تفصیل شهود معقولات، مقام عقل را غیر از روح گرفته اند و بنابراین اساس، مجموع مقامات در سفر اول و دوم، هفت مقام است: مقام نفس، مقام قلب، مقام عقل، مقام روح، مقام سر، مقام خفی، مقام أخفی.
و این هفت مقام مراتب ولا و بلاد عشق است که مولوی رومی فرموده است:
هفت شهر عشق را عطار گشت *** ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
و چون سالک از مقام روح بگذرد و جمال حق بر او متجلی گردد و خود را در ذات حق فانی کند، سفر اول او به پایان رسیده و وجود او حقانی می گردد و محو بر او عارض می شود و به مقام ولایت می رسد و از موقف ذات که مقام سر است شروع می کند در سفر دوم و در یکایک از کمالات سیر می کند تا آنکه جمیع کمالات حق را مشاهده و خود را در تمام اسما و صفات فانی می بیند. «فبه یسمع و به یبصر و به یمشی و به یبطش»؛ «پس با او می شنود و با او می بیند و با او راه می رود و به وسیله او از خود دفاع می کند.»
و عالم سر، مقام فنای در ذات است و عالم خفی که عالی تر است، مقام فنای در صفات و اسما و افعال است و عالم اخفی مقام فنای از دو فنای ذات و فنای صفت است که از هر دو عالی تر و آخرین مرحله سفر دوم است و اگر می خواهی بدین گونه تعبیر کن که: عالم سر، فناء ذات اوست که آخر سفر اول و اول سفر دوم است و عالم خفاء مقام فنای در الوهیت است و عالم أخفی مقام فنای از هر دو فنا است. پس در این صورت دایره ولایت تمام می شود و سفر دوم به پایان می رسد و فنای او منقطع می گردد و قدم در سفر سوم می گذارد.
پس سفر اول عبور از عالم ناسوت و ملکوت و جبروت است و سفر دوم عبور از عالم لاهوت است. اما سفر سوم که سفر از حق به سوی خلق است با حق، از سفر دوم عالی تر است. بدین معنی که سکر و محو از بین می رود و با وجود فنای در حق و فنای در صفات حق و فنای از فنا، سالک در مقام افعال سلوک می کند و باصح و تام، باقی به بقای حق می گردد و تمام عوالم جبروت و ملکوت و ناسوت را به أعیان ها و لوازم ها مشاهده می کند و از معارف ذات و صفات و افعال خبر می دهد. (اسفار، حاشیه صفحه 13)
منـابـع
سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی جلد8- صفحه 63-66
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها