رابطه درجه تجرد نفس و ادراک زمان
فارسی 3726 نمایش |براساس نظریه صدرالمتالهین (ملاصدرا)
نفس ناطقه انسان در اثر حرکت جوهریه، از عالم جسم و طبع و زمان ارتقاء می یابد و چون به مرحله تجرد برسد دیگر برای او تدریج و تجدد و تغیر مفهومی ندارد؛ او محیط بر جسم و بر حرکت و زمان و عالم ملک است و بناء علیهذا ممکن است سالیان متمادی بلکه هزاران سال و میلیون ها سال بگذرد و آن ابدا ادراک تغیر و تدریج نکند، بلکه پیوسته خود را در عالم ثابتات، ثابت می نگرد.
به خلاف افرادی که به مرحله تجرد نفسی نرسیده اند، آنها در عالم حرکت و تدریج زندگی می کنند و با حرکت جوهری این عالم، ذات خود را که نیز جزیی از جوهر این عالم است متحرک می یابند و مقدار زمان را که مقدر و معین این حرکت است به خوبی ادراک می کنند. ولی در اینجا مسئله ای هست که بسیار شایان توجه است و آن اینکه حصول تجرد، امری نسبی است و متدرجا برای انسان پیدا می شود و بنابراین ممکن است کسی خود را در اثر حرکت جوهریه در ذات او، به کمال صوری و برزخی رسانده باشد و هنوز تجرد نفسی و روحی برای او پیدا نشده باشد و در این صورت به کمال نسبی رسیده است، نه به تجرد مطلق و زمان را او نیز ادراک می کند نه به نحوه ادراک مردم عادی و معمولی، بلکه بسیار زودگذر و سریع الزوال و بسیاری از افرادی که از عالم مثال و برزخ هم در آستانه عبور به عالم نفس هستند، آنان گذران زمان را اجمالا ادراک می کنند ولی بسیار سریع و تند و ما برای این مطلب نمونه های بسیاری را در این عالم مشاهده می کنیم:
1 ـ انسان که به خواب می رود تدریج حرکت زمانی را بسیار کوتاه ادراک می کند. غالب قریب به اتفاق افراد مردم در عالم خواب، مقدار ساعات خواب را نمی فهمند و نمی دانند و چه بسا از خواب که بیدار می شوند از روی ساعت و یا سایه آفتاب، مقدار خواب خود را تعیین می کنند.
2 ـ انسانی که بیهوش می شود و یا غش می کند و در نتیجه مشاعر او از ادراک طی زمان می ایستد، ابدا درازای مدت بیهوشی و غش را نمی داند. ممکن است روزها و بلکه ماه ها و برای بعضی اتفاق افتاده است که سال ها بیهوش بوده اند و این مدت بسیار طولانی حتی برای آنان به اندازه یک دقیقه هم نمود نکرده است.
3 ـ اطفالی که تازه از مادر متولد می شوند، تا مدتی ادراک گذران زمان را ندارند، چون هنوز مشاعرشان نسبت به ادراکات عالم کثرت خفته است.
4 ـ چه بسا افرادی که در شدت سرور و بهجت به سر می برند و در عالمی از التذاذ غوطه می خورند که ابدا گذشت زمان را نمی فهمند و چه بسیار افرادی که از شدت غصه و اندوه نیز مشاعرشان نسبت به ادراک کثرات این عالم پایین می آید و ادراک گذشت زمان را نمی کنند، یا بسیار کم و کوتاه ادراک می کنند.
5 ـ افرادی چون أنبیای الهی که وحی بر آن ها نازل می شود، در آن حالات مخصوص ادراک زمان نمی کنند.
6 ـ هر وقت نفس کمال توجه به چیزی یا کسی را بنماید، بطوری که از غیر او غافل شود، زمان را و تدریج آن را نمی فهمد. چون افرادی از اولیای خدا که با حضرتش باب راز و نیاز و مناجات را گشوده اند، یا شخصی که برای اختراعی یا اکتشافی و یا حل مسئله فکری و علمی، چنان متوغل می شود و در آن مطلب فرو می رود که از عالم طبیعت انصراف حاصل می کند.
دیگر از اموری که می توان از این قبیل دانست، یکی موت ارادی است و یکی خواب مغناطیسی که آنرا منیتیسم گویند، گرچه این قسم از خواب مشروع نیست و یکی طی الزمان است، اگر واقعیت و حقیقتی داشته باشد. طی الارض عبارت است از پیمودن مسافت های دور و دراز را در زمان بسیار اندک و این امری است مشهور و معروف در نزد اولیای خدا و ائمه طاهرین علیهم السلام. همچنان که حضرت أمیرالمؤمنین (ع) در شبی که سلمان فارسی در مداین بغداد رحلت کرد، از مدینه منوره به مداین آمدند و در همان شب بدن سلمان را تجهیز و تدفین نموده و به مدینه مراجعت کردند و حضرت جواد الائمه امام محمدتقی (ع) در هنگام شهادت پدر گرامی اش حضرت امام علی بن موسی الرضا (ع) از مدینه به طوس آمدند و از در بسته وارد منزل شدند و پس از تجهیز پدر از تکفین و تغسیل و صلوة و تدفین، به مدینه برگشتند و حضرت سجاد امام زین العابدین (ع) در وقت دفن أبدان مطهره شهدای واقعه کربلا و مراسم تدفین پیکر حضرت أبا عبدالله الحسین (ع) از کوفه به کربلا آمدند و خود بر پیکر پدر مکرم خود نماز گزاردند و دفن کردند و مواضع قبر سایر شهدا را معین نمودند. اما طی الزمان یعنی زمان های بسیار طولانی را در لحظاتی کوتاه انسان بپیماید. مثلا در چند لحظه از اول ماه محرم الحرام داخل در اول ماه صفر المظفر گردد. بنده تا به حال در کتابی به این قسم از پیمودن زمان برخورد نکرده ام و میان علما و بزرگان از اهل کمال نیز مشهور و معروف نیست اما در نجف اشرف از یک مرد عرب که سالک راه خدا بود و حقا مردی وارسته و شوریده و صادق بود شنیدم که می گفت: من در آن اوقاتی که در عوالم تحیر بسر می بردم، یک ماه بلکه بیشتر از آن از ما گذشت که من نه خودم و نه عیالم هیچ قوت لایموتی (هیچ چیز مختصر از غذا و طعام برای ادامه زندگی ) نداشتیم و ابدا این گذشت زمان را حس نکردیم و خود و تمام فرزندانم و عیالم در حالت عادی و سرور بودیم و عیالاتم از این گذشت زمان ابدا مطلع نشدند و تا به حال هم من به آنها نگفته ام و غیر از این موارد نیز نمونه های دیگری هست و ما برای شاهد مطلب به همین مقدار اکتفا نمودیم.
و به عکس چون انسان به عالم کثرت توجه کند، تدریج و حرکت زمانی را خوب ادراک می کند و هر چه پایه و درجه توجهش زیاده گردد، مرور زمان را بهتر ادراک می کند. از ساعت ها به دقیقه ها و از دقیقه ها به ثانیه ها و چه بسا پایین تر از آن و چه بسا گذشت یک ثانیه برای او بسیار روشن و مشهود است. افرادی که در انتظار به سر می برند و برای مطلوبی در ترقب هستند، امتداد زمان را خوب ادراک می نمایند و برای آنها زمان طولانی به نظر می رسد. شخصی را که بازداشت کرده اند و می خواهند محاکمه کنند، ساعت زمان برای او شدید است. شخص محکومی را که بخواهند حد بر او جاری کنند و یا مثلا قصاص نمایند یا اعدام کنند، زمان در نزد او بسیار طولانی به نظر می رسد؛ یک دقیقه آن حکم یک ساعت و یک ساعت آن حکم یک روز و چه بسا حکم یک ماه و یک سال را دارد و چه بسا آن قدر سنگین و طولانی به نظر می رسد مثل آن که عمری را گذرانیده است.
عاشقی که در فراق معشوق می سوزد و محترق می شود و محبی که در فراق محبوب به سر می برد، چنان ساعات و دقایق برای او کند و بطی ء می گذرد که هر دقیقه گویی زمانی مدید است، پیوسته در آتش فراق گداخته می گردد و زمان درازی را ادراک می کند. مادری که در انتظار فرزند گمشده خود پیوسته در ترقب است و پیوسته نگاه به در خانه می کند که کی طفل او را می آورند، برای او امتداد زمان طولانی است. همواره نگاه به ساعت می کند و می گوید: عجب است هنوز بچه مرا نیاورده اند؟ گفته اند یک ساعت دیگر می آورند، آیا یک ساعت شده است، یا گذشته است؟ در حالی که هنوز پنج دقیقه هم نگذشته است. می گوید: ببینید شاید ساعت خراب شده و از کار افتاده و خوابیده است. کسی را که می خواهند تفتیش کنند در گمرک و یا در محل دیگری و یا در زندان محبوس می کنند، زمان برای آنها بسیار دراز است. و این مسئله به قدری روشن و واضح است که در ادبیات هر زبان در اشعار غزل آمیز آن، داستان هایی از فراق محبوب و طول کشیدن زمان هجران آورده اند و هجران را به شب یلدا تشبیه کرده اند و با انحای مختلف از تشبیهات و استعارات و کنایات، این معنی را در قالب های نظم و نثر آورده اند.
منـابـع
سیدمحمد حسینی تهرانی- معادشناسی جلد8- صفحه 255-260
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها