حق و تکلیف از نظر امام علی علیه السلام
فارسی 6030 نمایش |امام علی (ع) در مورد حق می فرماید: «الحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناصف؛ حق آسان ترین چیزهاست به زبان و مشکل ترین کارهاست در عمل.» میدان حق برای گفتن و بیان و خطابه و مقاله و داد سخن دادن وسیع ترین میدانهاست، ولی برای عمل و رعایت و تسلیم شدن تنگ ترین میدانهاست، به اندازه ای که در اطراف حق و فواید رعایت آن و مضار ترک آن می توان استدلال کرد و صغری و کبری چید و جوش و خروش کرد در اطراف هیچ چیز دیگر ممکن نیست، و به اندازه ای هم که چرخیدن بر محور حق کار دشواری است هیچ چیز دیگر این قدر دشوار نیست. این جمله را حضرت برای آن فرمود که مردم را متوجه فاصله قول و عمل نماید، برای این بود که گول نخورند و حرفهای افراد را ملاک قضاوت قرار ندهند، عمل و رعایت را ملاک قرار دهند. آنچه بشر در برابر او تعظیم می کند و سر فرود می آورد خود حق و رعایت حقوق است ولی گاهی اشخاصی تحت تأثیر حرف قرار می گیرند و حرف را دلیل روحیه و عقیده و ملکات اخلاقی قرار می دهند و از این راه در خطا می افتند.
نکته دیگری که علی (ع) در مورد حق ذکر می کند این است: «لایجری لاحد الاجری علیه، و لا یجری علیه الا جری له؛ حق، له هیچ کس قرار داده نشده مگر آنکه علیه او نیز قرار داده شده. و علیه هیچکس قرار داده نشده مگر آنکه له او نیز قرار داده شده.» یعنی هر فردی بر دیگران حق دارد و متقابلا دیگران هم بر او حقی دارند. حقوق مردم بر مردم یکطرفی نیست، متبادل است. اگر کسی بر کسی حقی دارد، معادل آن هم حقی از آن طرف بر عهده او هست. هر کس به هر اندازه از اجتماع طلبکار است و اجتماع را در برابر خود موظف می داند، به همان اندازه مدیون اجتماع است. حق و تکلیف دوش به دوش یکدیگرند، اینطور نیست که همه حقها را به بعضی داده باشند و همه تکلیفها را بر دوش بعضی دیگر گذاشته باشند.
حق بهره است و تکلیف زحمت و کار و مشقت، هر کس که از اجتماع بهره ای می برد باید به همان نسبت متحمل زحمت و به دوش کشیدن بار اجتماع باشد.تا هر جا که شعاع بهره و استفاده انسان امتداد دارد دایره تکلیف انسان هم وسعت دارد. شما احدی را در دنیا پیدا نمی کنید که او بر دیگران حق داشته باشد ولی دیگران بر او حقی نداشته باشند کما اینکه احدی را در دنیا پیدا نخواهید کرد که او فقط مسؤلیت داشته باشد و حق بر عهده او تعلق بگیرد ولی او حق بر دیگران نداشته باشد. یعنی حق متقابل است و از اموری است که وقتی به نفع کسی جریان پیدا می کند. علیه او هم هست. یعنی قهرا هیچ کس بر دیگران حقی پیدا نمی کند مگر اینکه دیگران هم بر او حق پیدا می کنند.
در جای دیگر حضرت می فرماید اگر در جایی در دنیا کسی پیدا بشود که او بر دیگران حق دارد ولی هیچکس بر او حق ندارد، منحصرا خداوند تبارک و تعالی است: «ولو کان لاحد ان یجری له و لا یجری علیه لکان ذلک خالصا لله سبحانه؛ اگر یک نفر پیدا شود که او صاحب حق است و حقی بر گردن او نیست او خداوند است.» علت اینکه حق در مورد خداوند متقابل نیست این است که حقی که خدا بر دیگران یا بر اشیا دارد فرق می کند با حقی که دیگران دارند. حقی که دیگران دارند معنایش این است که می توانند انتفاعی ببرند اما حقی که خداوند دارد معنایش انتفاع بردن او نیست. فقط معنایش این است که دیگران در مقابل خدا تکلیف و مسئولیت دارند و هیچکس بر خدا حق پیدا نمی کند هیچکس از خدا طلبکار نیست حتی خاتم الانبیاء.
حضرت علی (ع) در خطبه ای که در روزهای اول خلافتش ایراد کرده می فرماید: «اتقوا الله فی عباده و بلاده، فانکم مسؤولون حتی عن البقاع و البهائم؛ خدا را در نظر بگیرید ، هم در مورد بندگانش و هم در مورد سرزمینها و چهار پایان، زیرا مسؤولیت شما اینقدر عمومیت دارد که حتی در مورد بقعه ها و سرزمینها و در مورد حیوانات و چهار پایان از شما سؤال می شود.» (نهج البلاغه/ خطبه 165) حق زمینها و حق حیوانات را هم باید ادا کنید، این زمین و این حیوانها برای استفاده و بهره برداری صحیح شماست. «و لقد مکناکم فی الارض و جعلنا لکم فیها معایش؛ شما را بر زمین مسلط کردیم، زمین را مسخر شما قرار دادیم و مایه تعیش و زندگی شما را در دل همین زمین قرار دادیم.» (اعراف/ 10) حقی که زمین بر بشر دارد این است که آباد بشود، زراعت بشود، عمران در او صورت گیرد، مخروبه و بایر نماند، و همچنین در مورد حیوانها نیز تکالیفی برای حفظ و رعایت و مواظبت آنها دارید، به همان دلیل که فکر می کنید زمین و موالید روی زمین برای شما آفریده شده باید بدانید مسؤول و مدیون زمین و موالید روی آن می باشید.
بعد فرمود: «و لو کان لاحد ان یجری له و لا یجری علیه لکان ذلک خالصا لله سبحانه؛ اگر کسی باشد که او بر دیگران حق داشته باشد و دیگران بر او حقی نداشته باشند، او فقط طلبکار باشد، هیچ نوع مسؤولیت و مدیونیت درباره او صدق نکند، او ذات اقدس الهی است.» زیرا حقی که او بر بندگان دارد به معنای حظ و بهره نیست که در عوض دین او به عهده او بیاید، این معانی درباره مخلوقات صادق است که از یکدیگر بهره می برند و به یکدیگر بهره می رسانند، خداوند غنی مطلق و فیاض مطلق است، در نظام تکوین، مخلوقات در یکدیگر تأثیر دارند و از یکدیگر متأثر می شوند، به یکدیگر بهره می دهند و از یکدیگر بهره می برند، در نظام اجتماع هم بر طبق نظام تکوین، حقوقی و دیونی وضع شده که همه از یکدیگر بهره ببرند و به یکدیگر بهره برسانند تا اجتماع سیر کمالی خودش را طی کند، اما ذات اقدس الهی از این معانی منزه است، هر چه از ناحیه ذات اقدس او به بندگان رسیده و می رسد همه تفضل است، احسان است، جود است، و به همین دلیل مخلوقات سراسر وجودشان نسبت به ذات اقدس الهی دین است، یک پارچه مسؤولیت و مدیونیت می باشند. «لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون؛ هیچ کس نمی تواند بر کار او خرده بگیرد ولی در کارهای آنها، جای سؤال و ایراد است.» (انبیاء/ 23)
بعد می فرماید: مهمترین حقوقی که خداوند در این عالم قرار داده حق والی بر رعیت و حقوق رعیت بر والی است، و این حقوق را مایه نظام الفت و عزت قرار داده. اگر این حقوق متبادل شود آن وقت حق مطلقا محترم می گردد، کار دین درست می شود، محیط و زمان اصلاح می گردد. شما نباید توقع داشته باشید که صلاح من به تنهایی کافی باشد برای اصلاح امور. من خودم شخصا تا آخرین درجه، رعایت وظایف خودم و حقوق شما را می کنم. این کافی نیست، شما هم باید صالح باشید، همان طوری که من حقوق شما را رعایت می کنم شما هم حق مرا رعایت کنید تا همه کارها درست شود و کارها بر محور خود بچرخد. بعد از قسمتهایی به نکته دیگری در این موضوع اشاره می کند، می فرماید: «و لیس امرو و ان عظمت فی الحق منزلته و تقدمت فی الدین فضیلته بفوق ان یعان علی ما حمله الله من حقه و لا امرؤ و ان صغرته النفوس و اقتحمته العیون بدون ان یعین علی ذلک او یعان علیه؛ (این جمله در زمینه تعاون بر حقوق است که همه باید با همکاری یکدیگر و با اجتماع و اتحاد و فعالیتهای اجتماعی به حقوق خود برسند) هیچ کس هر اندازه دارای مقام شامخی باشد نباید این خیال را در دماغ خود قرار بدهد که من بالاتر از این هستم که احتیاج به همکاری دیگری داشته باشم، و درباره هیچ کس هم هر اندازه در نظرها کوچک بیاید و به چشم نیاید نباید فکر کرد که او کوچک تر از این است که دعوت به همکاری بشود و یا به خود او کمک بشود، نه کسی بالاتر از مقام همکاریهای اجتماعی است و نه کسی پایین تر، همه محتاجند و به همه احتیاج هست.» (نهج البلاغه/ خطبه 214)
مجموع نکته هایی که علی (ع) درباره حق فرمود چهار نکته است: اول اینکه حق در زبان آسانترین چیزها و در عمل مشکل ترین کارهاست، عمل، ملاک قضاوت درباره اشخاص است نه گفتار. دوم این که خدای متعال حقوق مردم را بر یکدیگر یکطرفی وضع نکرده، حقوق متقابل است، هر کس حقی بر عهده اجتماع دارد دینی هم به اجتماع دارد، تنها ذات اقدس الهی است که بر مخلوقات خود حق دارد و دینی نسبت به آنها ندارد. سوم این که رسیدن به حقوق بدون تعاون و کمک میسر نمی شود، از تک روی و تک اندیشه ای کاری ساخته نیست، هیچ کس مافوق همکاری و همفکری با دیگران نیست. همان طوری که هیچ کس مادون همکاری و همفکری نیست. چهارم: علامت اهل حق این است که از استماع تذکرات اصلاحی و انتقادات صحیح و به جا ابا و امتناعی ندارند، اولین دلیل صدق و کذب کسی که مدعی است اهل حق است و روی مرز حق رفتار می کند یا نمی کند این است که گوشش آماده شنیدن انتقاد و اعتراض باشد یا نباشد، هیچ فردی از افراد نیست که در سطح بالاتر از اعتراض و انتقاد قرار گرفته باشد.
در خطبه 214 بحثی کلی در مورد حقوق می کند و می فرماید: حقوق همواره طرفینی است، می فرماید از جمله حقوق الهی حقوقی است که برای مردم بر مردم قرار داده است، آنها را چنان وضع کرده که هر حقی در برابر حقی دیگر قرار می گیرد، هر حقی به نفع یک فرد و یا یک جمعیت موجب حقی دیگر است که آنها را متعهد می کند، هر حقی آنگاه الزام آور می گردد که دیگری هم وظیفه خود را در مورد حقوقی که بر عهده دارد انجام دهد. پس از آن چنین به سخن ادامه می دهد: «و اعظم ما افترض سبحانه من تلک الحقوق حق الوالی علی الرعیه و حق الرعیه علی الوالی، فریضه فرضها الله سبحانه لکل علی کل، فجعلها نظاما لانفسهم و عزا لدینهم، فلیست تصلح الرعیه الا بصلاح الولاه و لا تصلح الولاه الا باستقامه الرعیه، فاذا ادت الرعیه الی الوالی حقه و ادی الوالی الی الرعیه حقها عز الحق بینهم و قامت مناهج الدین و اعتدلت معالم العدل و جرت علی اذلالها السنن فصلح بذلک الزمان و طمع فی بقاء الدوله و یئست مطامع الاعداء؛ بزرگترین این حقوق متقابل، حق حکومت بر مردم و حق مردم بر حکومت است، فریضه الهی است، که برای همه بر همه حقوقی مقرر فرموده، این حقوق را مایه انتظام روابط مردم و عزت دین آنان قرار داده است، مردم هرگز روی صلاح و شایستگی نخواهند دید مگر حکومتشان صالح باشد و حکومتها هرگز به صلاح نخواهند آمد مگر توده ملت استوار و با استقامت شوند. هرگاه توده ملت به حقوق حکومت وفادار باشند و حکومت حقوق مردم را ادا کند، آن وقت است که "حق" در اجتماع محترم و حاکم خواهد شد، آن وقت است که ارکان دین به پا خواهد خاست آن وقت است که نشانه ها و علائم عدل بدون هیچگونه انحرافی ظاهر خواهد شد و آن وقت است که سنتها در مجرای خود قرار خواهد گرفت و محیط و زمانه محبوب و دوست داشتنی می شود و دشمن از طمع بستن به چنین اجتماع محکم و استواری مایوس خواهد شد.» (نهج البلاغه/ 214)
منـابـع
مرتضی مطهری- حکمتها و اندرزها- صفحه 109- 123
مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 108-106
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها