سید محمد کاظم طباطبائی یزدی

فارسی 29223 نمایش |

مقدمه
یکی از شخصیت های برجسته شیعه، که طی دو سده اخیر، بر حیات علمی فقه و سیاسی شیعیان تأثیر انکار ناپذیر دارد و کتاب فقهی ایشان به عنوان مهمترین منبع فقهی شناخته شده؛ به طوری که امروزه هیچ فقیهی نمی تواند خود را بی نیاز از این کتاب بداند، مرحوم سید کاظم یزدی است.

گذری بر زندگی سید
مرحوم آیت الله سید محمدکاظم طباطبایی یزدی معروف به «صاحب عروه» در سال 1247 هـ. ق (یا 1256 بنا به اختلاف اقوال) در ده کسنویه یزد که اکنون جزو شهر شده، در خانواده ای کشاورز چشم به جهان گشود. وی دروس مقدماتی (ادبیات و سطوح اولیه) را در مدرسه علمیه دو منار یزد گذراند و سپس برای فراگیری سطوح بالاتر، راهی مشهد شد. در آن جا، هیئت و ریاضیات را آموخت و آن گاه به اصفهان آمد و از محضر آیات وقت؛ از جمله شیخ محمدباقر نجفی و سید محمدباقر خوانساری، صاحب روضات الجنات و آیت الله میرزا محمدهاشم چهارسوقی و آیت الله ملامحمد جعفر آبادی کسب علم و فضل نمود. و از مرحوم نجفی (پدر بزرگوار آقا نجفی اصفهانی و حاج آقا نور الله) اجازه اجتهاد گرفت. سید در سال 128هـ. ق وارد حوزه نجف اشرف شد، ورودش مصادف بود با وفات شیخ اعظم، مرتضی انصاری و انتقال مرجعیت به میرزای شیرازی. آن بزرگوار از محضر فقهای بزرگی چون میرزای شیرازی، شیخ مهدی جعفری، شیخ راضی نجفی، فرزند شیخ محمد جعفر و آیت الله شیخ مهدی آل کاشف الغطا کسب فیض کرد تا آنکه خود در نجف اشرف به تدریس و تعلیم فقه و سایر علوم پرداخت. دیری نگذشت که او از بزرگترین مراجع عصر خود گردید. به ویژه پس از در گذشت مرحوم آخوند خراسانی، اکثریت قاطع شیعیان جهان مقلد و مطیع فتوای او شدند.

مقام علمی
در مورد مقام علمی سید، همین بس که در دوران اخیر، فقهای عظام، آغاز مرجعیت خویش را با حاشیه زدن بر کتاب فقهی ایشان؛ یعنی «عروة الوثقی» اعلام می کنند و محمد علی مدرسی او را از فحول و متبحرین علمای امامیه و سید علمای وقت، حامل لوای شریعت، سرآمد فقهای عصر و... می داند. شیخ عباس قمی رحمت الله وی را سید عالمان امت و شیخ طایفه، پرچمدار تشیع و قطب آسیای شریعت و... شمرده است. شیخ محمد حرزالدین او را فقیه و زعیم مطلقی می داند که هیچکس را یارای رقابت با او نبود. حوزه درسش آن قدر پربار و گیرا بود که نزدیک به دویست تا سیصد عالم در سر درس فقه وی حاضر می شدند.

آثار و تألیفات
از سید نوشته های زیادی بر جای مانده که معروف ترین و گرانقدرترین آنها کتاب «عروة الوثقی» در فقه می باشد. به سبب نگارش این کتاب، ایشان به صاحب عروه شهرت یافت. سایر کتاب های سید عبارتند از:

1. "تعلیقه بر متاجر" شیخ انصاری، چاپ تهران.
2. رسالة فی حکم الظن المتعلق بأعداد الصلاة و أفعالها و کیفیة صلاة الاحتیاط
3. رسالة فی منجزات المریض
4. غایة القصوی، ترجمه فارسی «عروة الوثقی» به قلم شیخ عباس قمی، چاپ بغداد.
5. رسالة فی التعادل و التراجیح، چاپ تهران.
6. الصحیفة الکاظمیه، چاپ بغداد.
7. مجموعه بستان نیاز و گلستان راز، چاپ بغداد.
8. حاشیه نجاة العباد فی یوم المعاد، شیخ محمدحسن صاحب جواهر.
9. حاشیة جامع العباسی، شیخ بهایی.
10. حاشیه مجمع المسائل محمدحسن میرزای شیرازی.
11. حاشیه ذخیرة العباد لیوم المعاد، فاضل شربیانی.
12. حاشیه فراید الأصول، شیخ مرتضی انصاری.
13. الرسالة فی جواز اجتماع الأمر و النهی، چاپ تهران.
14. حاشیه مکاسب شیخ انصاری.
15. السوءال و الجواب، چاپ نجف.

شاگردان
آیت الله سید محمدکاظم یزدی شاگردان بسیاری در حوزه پر بار خود پرورش داد که برخی از آن ها به درجه اجتهاد رسیدند؛ از جمله معروف ترین شاگردان ایشان عبارتند از: آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی (موسس حوزه علمیه قم)، آیت الله آقا سید محمدتقی خوانساری، آیت الله سیداحمد خوانساری، مجاهد شهید شیخ محمدتقی بافقی، آیت الله آقاضیاء عراقی، آیت الله مجاهد سیدحسن مدرس، آیت الله حسین بروجردی (مرجع عالیقدر جهان اسلاممحمد تنکابنی (مولف قصص العلماشیخ احمد کاشف الغطا، آیت الله شیخ محمدحسین کاشف الغطا، آیت الله حاج آقاحسین قمی، حاج آقا رضا مسجد شاهی اصفهانی، سید عبدالحسین شرف الدین عاملی، سید محمد فیروز آبادی، شیخ زین الدین العابدین عابدی زنجانی، شیخ فضل الله شیخ الاسلام زنجانی، سید یونس اردبیلی، شیخ جعفر نقدی، آقا میرزا محمود (امام جمعه زنجانی) میرزا مهدی آشتیانی، شیخ عبدالنبی عراقی و...
سید مردم را دوست می داشت و مردم نیز او را دوست داشتند، تا جایی که در نجف او را پدر می خواندند. میزان عشق و اعتقاد مردم به سید به حدی بود که صحرا نشینان از خاک پای او برداشته، با خود به چادر می بردند و در کیسه ریخته، هنگام سوگند خوردن برای اثبات حقانیت خود به آن قسم می خوردند و می گفتند: «به حق تراب قدم السید». سید با همه تواضعی که داشت نسبت به خصوصیات علمی افراد سختگیری می کرد و به آسانی به کسی اجازه اجتهاد نمی داد. سید در ابتدا از پذیرش مرجعیت اجتناب می ورزید مردم و علمای نجف که به مقام علمی و معنوی وی به خصوص پس از رحلت میرزای شیرازی در سال 1312 پی برده بودند، نسبت به پذیرش مرجعیت، به ایشان اصرار می کردند، اما وی در زمان حیات میرزای شیرازی، مرجعیت را نپذیرفت.
اصول اندیشه های سیاسی، اجتماعی سید، (مانند میرزای شیرازی و شیخ انصاری)، بسیار محتاطانه با این نوع مباحث برخورد می کند برای دستیابی به اندیشه های سیاسی، اجتماعی ایشان، سراغ کتاب فقهی وی «عروة الوثقی» برویم که در رأس آنها کتاب القضاء می درخشد. در این که چه کسی حق حکومت دارد، در تمام کلمات سید ذکری از سلطان به میان نمی آید. در همه موارد، فقیه عادل جامع الشرائط را در مقابل حاکم جور قرار داده و حتی ایشان برای این که نشان دهند که تنها فقیه جامع الشرائط حق حاکمیت بر جامعه اسلامی دارد هر جا که می خواهد نامی از سلطان (غیر فقیه جامع الشرائط)، بیاورد کلمه «جور» را بدون فاصله به آن اضافه می کند. در مجموع می توان چنین نتیجه گرفت که سید، بر خلاف بعضی از علمای وقت، معتقد بود حکومتی که فقیه عادل جامع الشرائط در راس آن نباشد، نمی تواند مشروعیت داشته باشد. وی بر همین اساس، در ماجرای مشروطه، بسیار محتاطانه عمل کرد و وقتی دید وضع جوری است که مجتهد طراز اول تهران مجبور شده به زاویه حضرت عبدالعظیم پناه ببرد، آن گونه مسیر سیاسی خود را از مشروطه چیان جدا کرد.

سید و مشروطه
مرحوم سید محمد کاظم یزدی، در آغاز نهضت مشروطه، همراه و همگام با مشروطه خواهان بود؛ چنانکه آقای ابوالحسنی منذر می نویسد:«بر پایه اسنادی که از آن مرحوم در دست است و فتوکپی آنها نزد اینجانب موجود می باشد، سید در دوران تحصن معترضانه علمای تهران و برخی بلاد، در قم (در صدر مشروطه)، جهت رفع مظلومیت علما و تحریض دربار به قبول درخواست های مشروع آنان، دست به اقداماتی زده است که احتمالا در صدور دستخط مظفرالدین شاه بی تاثیر نبوده است». مرحوم آیت الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی در جریان نهضت مشروطه بر اثر اشاعه افکار ضد دینی، ادامه این حرکت را به مثابه شبی ظلمانی و آسمانی تیره و تار در افقی نامعلوم و مبهم یافت و برای کشف حقایق سکوت کرد و در هنگامه اختلاف مجلس، بر خلاف آیت الله آخوند خراسانی، ملا عبدالله مازندرانی و حاج میرزا حسین میرخلیل تهرانی، حاضر نشد در این فضا تلگرافی در تأیید مشروطه و مجلس امضا کند تا مبادا بدخواهان آن را در تضعیف مرحوم شیخ فضل الله تبلیغ کنند. از یکی از روحانیان سرشناس یزد نقل شده است: روزی یکی از اهالی یزد به بهانه پرسش مسأله ای خدمت سید یزدی رسید و به محض حضور، نامه ای دال بر تأیید مشروطه جلوی آقا نهاد و با تهدید اسلحه (سلاح)، خواستار امضای آن شد. سید سینه را سپر کرد و گفت: من سال هاست آماده شهادتم. در «النجوم المسرده» به نقل از سید هاشم بن سید عبدالحی آمده است:«یکی از اشرار به چنین کاری مبادرت کرده و سید در پاسخ گفته: جان فدا کردن پیش من آسان تر از امضا کردن این مشروطه است.

سید و استعمار
یکی از برگ های زرین پرونده زندگی سید، مقابله و مبارزه با استعمار، به خصوص انگلیس است. بدیهی است مخالفت سید با مشروطه نیز عمدتا ناشی از هویدا بودن دست دشمن در آستین آن حرکت و تأثیر دیگ پلوی سفارت انگلیس در تأسیس آن بود. و درست از همین رو بود که از قبول پول «موقوفه اود» هند خودداری می کرد. دولت انگلستان بسیار کوشید تا با استفاده از وجوه موقوفات هند، نظر سید را جلب کرده، او را وادار به سکوت نماید، اما سید همانند شیخ مرتضی انصاری از پذیرفتن آن وجوه سربازمی زد. سر رونالد استورزیکی، از سیاستمداران انگلیسی که برای تقدیم هزار لیره به نزد سید رفته بود و سید از پذیرفتن آن خودداری کرده بود، نقل می کند: «من اطمینان حاصل کردم که با او نمی توان صحبت پول کرد، مقام عالی او، قابل خرید و فروش نیست و بسیار خوشوقت است که در این باب با او صحبتی ننماییم و البته چنین وضعی را در کشورهای «مصر و حجاز» که همه برای پول به دنبال ما می دوند نمی توان یافت.» سید از مبارزه اقتصادی نیز با استعمار غفلت نداشت و متوجه بود که استقلال سیاسی بدون استقلال اقتصادی ممکن نیست. بنابراین، با تحریم کالاهای غربی تلاش کرد تا از این طریق، به مبارزه با آنان برخیزد.

رابطه آخوند با سید
رابطه شخصی سید با آخوند و به عکس، بسیار خوب بوده است، هیچگاه دیده نشد که این دو حرفی در تنقیص هم زده باشند بلکه عکس آن گزارش شده است به عنوان نمونه: سید در تشیع جنازه آخوند شرکت کرده بود با آنکه بعضی ها در همان تشییع جنازه زخم زبان می زدند، ولی ایشان اهمیتی به زخم زبان ها نمی داد. نمونه دیگر اینکه: شخصی نزد آیت الله آخوند خراسانی آمده، عرض می کند که: آقا! من مقلد سید محمد کاظم یزدی هستم و می خواهم با فلان کس معامله ای انجام دهم، مهر و امضای اجازه سید محمد کاظم یزدی را برای خریدار برده ام، ولی چون خریدار مقلد شماست، قبول نکرده و می گوید: برو اجازه آقای آخوند را بیاور، هنوز کلام آن مرد تمام نشده بود که آقا با ناراحتی می فرمایند: ای مرد، برو از قول من به او بگو، اگر تو واقعا مقلد من هستی باید مهر و امضای آقای سید محمد کاظم یزدی را روی سرت بگذاری و فورا اطاعت کنی.

منـابـع

دائرة المعارف بزرگ اسلامی

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها