بررسی دو تلقی از جبر زمان
فارسی 3618 نمایش | یکی از کلماتی که در نوشته ها و کتابها زیاد آمده است، کلمه "جبر زمان" است. مقصود از جبر زمان این است که عللی که در زمان پیدا می شود، حوادثی که رخ می دهد روی اجبار است و باید رخ بدهد، تخلف ناپذیر است. آیا جبر زمان حرف درستی است یا نه؟ جبر زمان را دو گونه می شود تفسیر کرد. یک گونه آن درست است و گونه دیگر نادرست. اما آنکه درست است:
مفهوم درست جبر زمان
جبر زمان یک مفهوم بسیار کلی فلسفی دارد به این معنی که هر حادثه ای که در عالم رخ می دهد (نه فقط در خصوص اجتماع انسانی) طبق یک حوادثی است که آن حوادث تخلف ناپذیر است. یعنی هر حادثه ای در این دنیا علت دارد و بدون علت به وجود نمی آید. آیا می شود در دنیا حادثه ای به وجود بیاید که علت نداشته باشد؟ نه، این از محالات عقلی است که حادثه ای بدون علت به وجود بیاید. این را هر فیلسوفی خواه مادی و خواه الهی پذیرفته است. ما خودمان اثبات صانع را از همین راه می کنیم، می گوئیم حوادثی در دنیا به وجود می آید که نبوده است و علت می خواهد و در عالم هستی باید حقیقتی وجود داشته باشد که آن حقیقت حادث و حادثه نباشد. قانون علت و معلول به دنبال خود ضرورت و اجتناب ناپذیری به وجود می آورد. از جمله خواص قانون علت و معلول اجتناب ناپذیری است. چطور؟
هر حادثه ای اگر علتش وجود داشته باشد محال است که وجود پیدا نکند و اگر علتش وجود نداشته باشد محال است که وجود پیدا بکند. حکمای قدیم قاعده ای دارند، می گویند: الممکن محفوف بالضرورتین و بالامتناعین. اجمال یک قسمت از این جمله همین است که هر حادثه ای در ذات خودش ممکن الوجود است، یا دو تا ضرورت او را فرا گرفته است یا دو تا امتناع. اگر وجود پیدا بکند در وقتی است که دو تا ضرورت یعنی دو تا اجتناب ناپذیری آن را احاطه کرده است، و اگر وجود پیدا نکند در وقتی است که دو تا امتناع (ناشدنی)، آن را احاطه کرده است. این ضرورت و اجتناب ناپذیری حتما وقت را هم تعیین می کند (به اصطلاح ضرورت وقتی) یعنی هر حادثه ای در زمانی که وجود پیدا می کند باید در همان زمان وجود پیدا بکند و محال است که در زمان دیگر وجود پیدا بکند. محال است که یک لحظه از زمانی که باید وجود پیدا بکند، جلو یا عقب بیفتد. هر حادثه ای زمان مخصوص به خود دارد، امکان اینکه یک لحظه از زمان خودش جلو یا عقب بیفتد وجود ندارد چنانکه می گویند: «الامور مرهونه باوقاتها»؛ امور، اشیاء در گرو زمان خودشان هستند.
قرآن کریم راجع به فرا رسیدن مهلت امتها می فرماید: «فاذا جاء اجلهم لایستأخرون ساعة و لایستقدمون»؛ آنگاه که مدت اینها به پایان می رسد، نه ساعتی از آن وقت عقب می افتند و نه ساعتی جلو (اعراف/ 34). راجع به اینکه سنتی که در این عالم هست تخلف ناپذیر است، در آیات قرآن کریم نظیر تعبیر «سنة الله» و در بعضی جاها عین این تعبیر هست: «فلن تجد لسنة الله تبدیلا و لن تجد لسنة الله تحویلا»؛ سنت خدا نه تغییر پذیر است و نه تحول پذیر. (فاطر/ 43).
مثلا شما در جلوی چشم خودتان می بینید یک برگ درخت حرکت کرد. می بینید اولا حرکت کرد، ثانیا در یک لحظه معین حرکت کرد یعنی الان که شما نگاه می کنید، مثلا ساعت 12 روز بیستم دی ماه 1345، دقیقه فلان، ثانیه فلان می باشد. محال بوده است که این برگ در این لحظه حرکت نکند و محال بوده است که در غیر این لحظه همین حرکت را انجام بدهد. حرکت این برگ معلول یک باد است و وقتی که این باد بیاید، محال است که این برگ تغییر وضع ندهد. حرکت آن باد به نوبه خودش معلول علت دیگری است که با پیدایش آن علت ممکن نبود که آن باد حرکت نکند.
مثلا در جو، هوای گرم و هوای سرد جایشان را عوض کردند، یا نه، قسمتی از هوای پائین گرم شد و به مقتضای اینکه حرارت به هر چیز که می رسد آن را منبسط می کند، هوا انبساط پیدا می کند و سبکتر می شود، و هوای مافوق سرد است و سنگینتر، هوای سنگین فشار می آورد به پائین، هوای سبک فشار می آورد به بالا، موجی پیدا می شود، باد پدید می آید. باز آن گرم شدن قسمتی از هوا معلول علتی است، مثلا رسیدن نور خورشید به یک نقطه معین، و آن هم معلول علت دیگری است، و همینطور. محال بوده است که این برگ در آن زمان حرکت نکند کما اینکه محال بوده است که این حرکت در غیر زمان خودش صورت بگیرد، چون این کار در وقتی انجام می شود که علتش پیدا شده باشد و علتش هم در وقتی پیدا می شود که علت خودش پیدا شده باشد.
از نظر قانون فلسفی این مطلب یعنی جبر زمان و به اصطلاح فلاسفه ضرورت وقتی که هر چیزی در وقت خودش ضرورت دارد و در غیر وقت خودش امتناع دارد، مطلب درستی است. ما خیلی از مطالب را به حسب تصور و فرض خودمان می گوئیم چون حساب عالم در دست ما نیست اما اگر حساب عالم در دست ما باشد، به عقل خودمان می خندیم و مثلا نمی گوئیم چه مانعی داشت که من در زمان سعدی می بودم و سعدی در زمان من.
در فکر اولیه انسان هیچ عیبی ندارد. در زمان هم تصورات می آید: چه مانعی داشت که من در زمان سعدی می بودم و سعدی در زمان من. اما اگر کسی به حسابهای دقیق فلسفی وارد بشود می بیند این امر جزء محالات است و مثل این است که کسی بگوید در اعداد که از یک شروع می شود و تا بی نهایت پیش می رود، چه مانعی داشت که عدد سه بجای عدد هفت می بود و عدد هفت به جای عدد سه. انسان می بیند این فکر معقول نیست. عدد سه وقتی عدد سه است که در همین جائی که هست باشد یعنی بین دو و چهار باشد. اگر عدد سه بیاید بین شش و هشت قرار بگیرد، دیگر عدد سه نیست، همان عدد هفت است. عدد هفت هم اگر بیاید بین دو و چهار قرار بگیرد، دیگر عدد هفت نیست، همان عدد سه است. یعنی نمی شود ذاتش محفوظ باشد و جایش عوض بشود. اگر جایش عوض بشود دیگر ذاتش هم آن ذات نیست.
به این معنی و مفهوم اگر کسی بگوید "جبر زمان" حرف درستی است. ولی اینهائی که می گویند "جبر زمان" مفهوم دیگری از این تعبیر در نظر دارند و آن مفهوم غلط است. چنان جبر زمانی ما نداریم. آن چیست؟
مفهوم غلط جبر زمان و رد آن
افرادی بوده اند در دنیا که هم راجع به جهان، مادی فکر می کرده اند و هم راجع به انسان، یعنی برای جهان ماده مبدای غیر مادی قائل نبوده اند و تمام این دنیا در نظر آنها یک ماشین بیشتر نبوده است، و نیز انسان را اخلاقا یک موجود مادی می دانسته و می دانند به این معنی که محرک انسان در تمام کارهائی که انجام می دهد، هدفهای مادی است یعنی انسان هر کاری را به هر صورتی که انجام می دهد، از انجام آن یک هدف مادی دارد و می خواهد با انجام آن معاش خودش را تأمین بکند.
بعضی از کارهائی که انسانها می کنند خیلی واضح است که جنبه مادی دارد مثل کشاورزی که در صحرا زمین را شخم می زند، بذر می کارد، بعد که محصول روئید، آن را درو می کند، خرمن می کند، می کوبد، تصفیه می کند. اگر بپرسید چرا این کار را می کنی؟ می گوید چرا ندارد، من آدم هستم، زن و بچه دارم، احتیاج به نان دارم. من زراعت می کنم که نان سال را در بیاورم. از آن کارگری هم که کار می کند و مزد می گیرد اگر بپرسید چرا کارگری می کنی؟ می گوید برای اینکه می خواهم مزد بگیرم. چرا می خواهی مزد بگیری؟ من باید پول داشته باشم تا بتوانم احتیاجات زندگی خودم را رفع بکنم. این کارهای انسان کارهای مادی است.
ولی یک سلسله کارهای دیگری هم انسان دارد که اینقدر واضح نیست که چرا آن کارها را انجام می دهد. مثل اینکه انسان تحصیل علم می کند حالا یا به مدرسه می رود و یا در خانه کتاب مطالعه می کند. شما از این کار چه هدفی دارید؟ در اینجا ممکن است کسی بگوید من هدفی ندارم، می خواهم بفهمم در این کتاب چه نوشته شده است. کتاب تاریخ است می خواهم ببینم در گذشته در دنیا چه وقایعی رخ داده است. اگر بگویند این کار چه فایده ای به حال تو دارد؟ می گوید فایده اش این است که می فهمم. مگر همه کارها باید پولی به جیب آدم ببرد؟!
منـابـع
مرتضی مطهری- اسلام و نیازهای زمان 1 -ص 254-249
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها