ویژگیها و صفات انسان های متکبر و مستکبر با توجه به آیات قرآن
فارسی 7402 نمایش | یکی از صفات خداوند صفت متکبر است. «المتکبر؛ ذات پروردگار متکبر است». کبریاء منحصرا از ذات پروردگار است. کبریاء مال اوست (الکبریاء ردائی) (جامع السعادات، ج 1، ص 386)، عظمت فقط مال اوست. او متکبر است به معنی اینکه متلبس به کبریاست، یعنی در مقام تشبیه -و العیاذ بالله می گوییم- او جامه کبریایی را که فقط و فقط بر اندام او راست می آید و بس، بر تن دارد. ولی غیر او چطور؟ غیر او، هر چه هست، در مقابل او که نمی تواند عظمتی و کبرائی داشته باشد. بشر اگر بخواهد به عظمت جلوه کند، در آن دروغ وجود دارد، یعنی تظاهر به چیزی است که ندارد لهذا تکبر در ذات پروردگار صفت کمال است چون معنایش تلبس به کبریائی است و در بشر صفت نقص است چون آنجا واقعیتش که تلبس به کبریائی است وجود ندارد، تظاهر به کبریائی است یعنی تظاهر به عظمتی است که آن عظمت را ندارد.
خداوند در مورد متکبران می فرماید: «إن الله لا یحب من کان مختالا فخورا؛ خداوند کسى را که متکبر و فخرفروش است (و از اداى حقوق دیگران سرباز مى زند) دوست نمى دارد» (نساء/ 36). از این آیه برمى آید که سرچشمه اصلى شرک و پایمال کردن حقوق مردم غالبا خودخواهى و تکبر است و اداى حقوق مردم مخصوصا در مورد بردگان و یتیمان و مستمندان و مانند آنها نیاز به روح تواضع و فروتنى دارد. در ادامه خداوند به صفات متکبران اشاره می کند و می فرماید: «الذین یبخلون و یأمرون الناس بالبخل و یکتمون ما ءاتاهم الله من فضله و أعتدنا للکفرین عذابا مهینا * و الذین ینفقون أمولهم رئاء الناس و لا یؤمنون بالله و لا بالیوم الاخر و من یکن الشیطن له قرینا فساء قرینا؛ آنها کسانى هستند که بخل میورزند و مردم را نیز به بخل دعوت مى کنند و آنچه را که خداوند از فضل (و رحمت) خود به آنها داده کتمان مى نمایند (این عمل آنها در حقیقت از کفرشان سرچشمه گرفته) و ما براى کافران عذاب خوار کننده اى آماده کرده ایم* و آنها کسانى هستند که اموال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى کنند و ایمان به خداوند و روز بازپسین ندارند (چرا که شیطان رفیق و همنشین آنها است) و کسى که شیطان قرین او است بدقرینى انتخاب کرده است» (نساء/ 37-38).
می فرماید متکبران کسانى هستند که نه تنها خودشان از نیکى کردن به مردم، بخل می ورزند، بلکه دیگران را نیز به آن دعوت مى کنند. علاوه بر این سعى دارند آنچه را که خدا به آنها مرحمت کرده، مخفى کنند، مبادا افراد اجتماع از آنها توقعى پیدا کنند. سپس سرانجام و عاقبت کار آنها را چنین بیان مى کند که ما براى کافران عذاب خوار کننده اى مهیا ساخته ایم. شاید سر این تعبیر آن باشد که بخل غالبا از کفر سرچشمه مى گیرد، زیرا افراد بخیل، در واقع ایمان کامل به مواهب بى پایان پروردگار و وعده هاى او نسبت به نیکوکاران ندارند، فکر مى کنند کمک به دیگران آنها را بیچاره خواهد کرد. در آیه دوم به یکى دیگر از صفات متکبران خودخواه اشاره کرده، مى فرماید: آنها کسانى هستند که اگر انفاقى مى کنند به خاطر تظاهر و نشان دادن به مردم و کسب شهرت و مقام است، و هدف آنها خدمت به خلق، و جلب رضایت خالق نیست، به همین دلیل در موارد انفاق پایبند استحقاق طرف نیستند، بلکه دائما در این فکرند که چگونه انفاق کنند تا بیشتر بتوانند از آن بهره بردارى به سود خود نموده، و موقعیت خود را تثبیت کنند، زیرا آنها ایمان به خدا و روز رستاخیز ندارند، و به همین جهت در انفاقهایشان انگیزه معنوى نیست، بلکه انگیزه آنها همان نام و شهرت و کسب شخصیت کاذب از این طریق است که آن نیز از آثار تکبر و خودخواهى آنها است.
«و من یکن الشیطان له قرینا فساء قرینا» آنها شیطان را دوست و رفیق خود انتخاب کردند و کسى که چنین باشد بسیار بد رفیقى براى خود انتخاب کرده و سرنوشتى بهتر از این نخواهد داشت، چون منطق و برنامه آنها همان منطق و برنامه رفیقشان شیطان است، او است که به آنها مى گوید انفاق خالصانه موجب فقر مى شود «الشیطان یعدکم الفقر؛ شیطان شما را از تهیدستى بیم میدهد» (بقره/ 268) و بنابراین یا انفاق نمى کنند و بخل می ورزند و یا اگر انفاق کنند در مواردى است که از آن بهره بردارى شخصى خواهند کرد (چنانکه در این آیه اشاره شده است). از این آیه ضمنا استفاده مى شود که یک همنشین بد تا چه اندازه مى تواند در سرنوشت انسان مؤثر باشد، تا آنجا که او را به آخرین درجه سقوط بکشاند و نیز از آن استفاده مى شود که رابطه متکبران با شیطان و اعمال شیطانى یک رابطه مستمر است نه موقت و گاهگاهى، چرا که شیطان را به عنوان رفیق و قرین و همنشین خود انتخاب کرده اند.
در جای دیگر خداوند اشاره می کند که: «سأصرف عن ءایتى الذین یتکبرون فى الأرض بغیر الحق و إن یروا کل ءایة لا یؤمنوا بها و إن یروا سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلا و إن یروا سبیل الغى یتخذوه سبیلا ذلک بأنهم کذبوا بئایتنا و کانوا عنها غفلین* و الذین کذبوا بئایتنا و لقاء الاخرة حبطت أعملهم هل یجزون إلا ما کانوا یعملون؛ به زودى کسانى را که در روى زمین به ناحق تکبر میورزند از ایمان به آیات خود منصرف مى سازیم (بطورى که) اگر هر آیه و نشانه اى را ببینند به آن ایمان نمى آورند و اگر راه هدایت را ببینند راه خود انتخاب نمى کنند و اگر طریق گمراهى را ببینند راه خود انتخاب مى کنند (همه اینها) به خاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند* و کسانى که آیات ما و لقاى رستاخیز را تکذیب (و انکار) کنند اعمالشان نابود مى گردد آیا جز آنچه را عمل کرده اند پاداش داده مى شوند» (اعراف/ 146-147).
خداوند در این آیات این حقیقت را بیان مى کند که اگر فرعونیان و یا سرکشان بنى اسرائیل با مشاهده آنهمه معجزات و شنیدن آن همه آیات الهى به راه نیامدند به خاطر آن است که ما افراد متکبر و خودخواه را که در برابر حق جبهه گیرى مى کنند -به جرم اعمالشان- از قبول حق باز مى داریم و به تعبیر دیگر اصرار و ادامه به سرکشى و تکذیب آیات الهى آنچنان در فکر و روح انسان اثر مى گذارد که به صورت موجودى انعطاف ناپذیر و غیرقابل نفوذ در برابر حق درمى آید. به این ترتیب نخست مى فرماید: بزودى کسانى را که در زمین، به غیر حق تکبر ورزیدند از آیات خود، منصرف مى سازیم. ذکر بغیر الحق بعد از تکبر به عنوان تاکید است، زیرا همیشه تکبر و خودبرتربینى و تحقیر بندگان خدا، بدون حق است. این تعبیر همانند آیه 61 از سوره بقره مى باشد آنجا که مى گوید: «و یقتلون النبیین بغیر الحق؛ آنها که پیامبران را بناحق مى کشند». بخصوص اینکه با کلمه فى الارض همراه است، که به معنى سرکشى و طغیان در روى زمین مى آید، و مسلما چنین عملى، همیشه به غیر حق است. سپس به سه قسمت از صفات این گونه افراد متکبر و سرکش و چگونگى سلب توفیق حق پذیرى از آنها اشاره کرده مى فرماید: آنها اگر تمام آیات و نشانه هاى الهى را ببینند، ایمان نمى آورند! «و ان یروا کل آیه لا یؤمنوا بها».
و نیز اگر راه راست و طریق درست را مشاهده کنند، انتخاب نخواهند کرد: «و ان یروا سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلا». و به عکس اگر راه منحرف و نادرست را ببینند، راه خود انتخاب مى کنند: «و ان یروا سبیل الغى یتخذوه سبیلا». بعد از ذکر این صفات سه گانه که همگى حکایت از انعطاف ناپذیریشان در برابر حق مى باشد، اشاره به دلیل آن کرده، مى گوید: اینها همه به خاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند. یکی دیگر از صفات مستکبران خودخواه اینست که همیشه مسائل جدى را که در مسیر خواسته ها و هوسها و منافع آنها نیست به بازى و شوخى میگیرند و بهمین دلیل مسخره کردن حقایق مخصوص آنچه مربوط به زندگى مستضعفان است جزئى از زندگى آنها را تشکیل میدهد. بسیار دیده ایم که آنها براى رنگ و آب دادن به جلسات پرگناه خود دنبال فرد باایمان تهى دستى میگردند که او را به اصطلاح ملعبه و مضحکه سازند و اگر در مجالس خود دسترسى به چنین افراد پیدا نکنند فرد یا افرادى از آنها را غیابا سوژه سخن قرار داده و مى گویند و مسخره مى کنند و مى خندند. آنها خود را عقل کل مى پندارند و به گمان اینکه ثروت انبوه و حرام آنها نشانه لیاقت و شخصیت و ارزش آنها است دیگران را نالایق و بى ارزش و فاقد شخصیت مى دانند! ولى قرآن مجید سختترین حملات خود را متوجه این گونه افراد مغرور و متکبر کرده و مخصوصا سخریه هاى آنها را شدیدا محکوم مى کند. در چندین آیه از آیات قرآن استکبار به عنوان یک صفت ویژه کفار به کار رفته، و از همه آنها استفاده مى شود که منظور از آنها تکبر از قبول حق است.
در سوره نوح آیه 7 مى خوانیم: «و انى کلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم و استغشوا ثیابهم و اصروا و استکبروا استکبارا؛ هنگامى که من این گروه بى ایمان را دعوت مى کنم تا مشمول عفو تو شوند انگشتها را در گوش گذارده و در زیر لباس خود را پنهان مى کنند و در گمراهى اصرار میورزند و در برابر حق استکبار دارند». و در سوره منافقین آیه 5 آمده: «و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووا رؤسهم و رأیتهم یصدون و هم مستکبرون؛ و هنگامى که به آنها بگوئى بیائید تا رسول خدا براى شما آمرزش بطلبد، سرپیچى مى کنند و آنها را مى بینى که مردم را از راه حق باز مى دارند و استکبار میورزند». و در سوره جاثیه آیه 8 درباره همین گروه ذکر شده که: «یسمع آیات الله تتلى علیه ثم یصر مستکبرا کان لم یسمعها؛ آیات خدا را که بر او خوانده مى شود مى شنود، اما چنان با حالت استکبار اصرار بر کفر دارد که گوئى آن آیات را هرگز نشنیده است»! و در حقیقت بدترین استکبار همان تکبر از قبول حق است، چرا که تمام راههاى هدایت را به روى انسان مى بندد و تمام عمر در بدبختى و گناه و بى ایمانى مى ماند.
امام علی (ع) در نهج البلاغه در خطبه قاصعه صریحا شیطان را به عنوان سلف المستکبرین پیش کسوت و سرسلسله مستکبران معرفى مى کند، چرا که او نخستین گام را در مخالفت با حق و عدم تسلیم در مقابل این واقعیت که آدم از او کاملتر است برداشت و به این ترتیب تمام کسانى که از پذیرش حق سر باز مى زنند، خواه از نظر مالى تهیدست باشند یا متمکن، مستکبرند، ولى نمى توان انکار کرد که در بسیارى از اوقات تمکن زیاد مالى سبب مى شود که انسان از پذیرش حق خوددارى کند.
در روضه کافى از امام صادق (ع) مى خوانیم: «و من ذهب یرى ان له على الاخر فضلا فهو من المستکبرین، فقلت انما یرى ان له علیه فضلا بالعافیة اذا رآه مرتکبا للمعاصى؟ فقال هیهات هیهات! فلعله ان یکون قد غفر له، ما اتى، و انت موقوف تحاسب، اما تلوت قصة سحرة موسى علیه السلام؛ کسى که براى خود بر دیگرى امتیاز قائل است، از مستکبران است، -راوى حدیث- مى گوید از امام پرسیدم که آیا مانعى دارد اگر انسان کسى را مشغول گناه ببیند، براى خود که مرتکب گناه نیست امتیازى بر او قائل باشد؟ امام فرمود اشتباه کردى! چه بسا خدا سرانجام گناه او را ببخشد، ولى تو را در پاى حساب حاضر سازد، آیا قصه ساحران زمان موسى را در قرآن نخواندى که یک روز به خاطر پاداش فرعون و تقرب به دربار او حاضر شدند تا در برابر پیامبر اولوالعزم پروردگار قیام کنند، ولى با دیدن چهره حق ناگهان تغییر مسیر دادند تا آنجا که در برابر تهدید فرعون به کشتن نیز مقاومت کردند و خدا آنها را مشمول عفو و رحمت خود قرار داد؟!».
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 6- صفحه 217-216
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج 11 ص 195-194 و ج 9 ص 94 و ج 3 ص 388-385 و ج 6 ص 369-367
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها