تاریخ به عنوان یکی از منابع شناخت
فارسی 3301 نمایش |یکی از منابع شناخت که مخصوصا امروز به آن اهمیت می دهند و قرآن نیز به آن اهمیت زیادی داده است تاریخ است، یعنی از نظر قرآن غیر از طبیعت و عقل و دل، یک منبع دیگر هم برای شناخت وجود دارد که آن عبارت از تاریخ است. قرآن تاریخ را به عنوان یک منبع شناخت عرضه می دارد. ممکن است شما بگویید که طبیعت را که گفتید، تاریخ هم در آن هست. درست است که تاریخ به یک اعتبار جزء طبیعت است ولی تاریخ یعنی جامعه انسانی در حال حرکت و جریان. طبیعت را دو نوع می شود مطالعه کرد، جامعه را هم به دو شکل می توان مطالعه کرد. زمانی ما جامعه را در حال ثبات مطالعه می کنیم. مثلا کسی که می خواهد اطلاعات جامعه شناسی درباره جامعه ما داشته باشد جامعه امروز ایران را از جنبه های مختلف مطالعه می کند و اطلاعاتی در اختیار افراد می گذارد. این یک مطالعه جامعه شناسی است. ولی یک وقت جامعه امروز را در ارتباط با گذشته، و گذشته را با گذشته خودش یعنی حاضر را با گذشته و آینده مجموعا یک واحد در حال جریان در نظر می گیریم، بعد می خواهیم بدانیم قانون جریان (تاریخ)، چه قانونی است. فرق فلسفه تاریخ با جامعه شناسی این است که جامعه شناسی، قانون موجود را جامعه را بیان می کند ولی فلسفه تاریخ، قانون تحولات جامعه را بیان می کند، اینجاست که عامل زمان در کار می آید. قرآن به طور صریح و قاطع تاریخ را برای مطالعه عرضه می دارد. پس تاریخ هم خودش یک منبع برای شناخت است.
در این زمینه ما در قرآن آیاتی داریم، مانند: «قل سیروا فی الارض» (سوره های انعام، نمل، عنکبوت، روم به ترتیب آیات 11، 69، 20 و 42)؛ بروید در زمین گردش کنید، «افلم یسیروا فی الارض» (سوره غافر آیه 82، و سوره محمد آیه 10)؛ چرا اینها در زمین گردش نمی کنند؟ یعنی بروید آثار تاریخی را مطالعه کنید (این گردش در زمین برای مطالعه طبیعت نیست (البته آن جایی که با این تعبیر آمده است). آنجا که با تعبیر "سیر در زمین" آمده است برای مطالعه تاریخ است.) و بعد ببینید که زندگی و جامعه بشر چه تحولات تاریخی پیدا کرده است.
علی (ع) در وصیتی كه در نهج البلاغه به امام حسن (ع) می كند جمله بزرگی دارد كه به انسان ایمان بیشتری می بخشد. علی (ع) كه از نسل اول اسلام است به امام حسن (ع) دستور می دهد: پسرم! احوال امم و ملل و تواریخ را به دقت مطالعه كن و از آنها درس بیاموز! بعد چنین تعبیری دارد: «ای بنی انی و ان لم اكن عمرت عمر من كان قبلی فقد نظرت فی اعمالهم و فكرت فی اخبارهم و سرت فی اثارهم حتی عدت كاحدهم. بل كانی بما انتهی الی من امورهم قد عمرت مع اولهم الی اخرهم» (نهج البلاغه، نامه 31)؛ پسركم! اگر چه عمر محدودی دارم و با امتهای گذشته نبوده ام كه از نزدیك وضع و حال آنها را مطالعه كرده باشم، اما در آثارشان سیر كردم و در اخبارشان فكر كردم تا آنجا كه مانند یكی از خود آنها شدم، آنچنان شده ام كه گویی با همه آن جوامع از نزدیك زندگی كرده ام.
بعد می گوید نه، بالاتر از این: چون اگر كسی در جامعه ای با مردمی زندگی كند فقط از احوال همان مردم آگاه می شود ولی من مثل آدمی هستم كه از اول دنیا تا آخر دنیا با همه جامعه ها بوده و با همه آنها زندگی كرده است، پس تاریخ را مطالعه كن، در اخبار ملتها و در تحولاتی كه برای جامعه ها پیش آمده فكر كن تا مانند چشمی باشی كه از اول دنیا تا آخر دنیا را مطالعه و مشاهده كرده است. این است كه از نظر قرآن و روایات خود تاریخ منبعی برای شناخت است.
فلسفه تاریخ در قرآن
این مسئله كه قرآن دعوت می كند كه بشر تاریخ را مطالعه كند بسیاری از نظریات قرآن درباره فلسفه تاریخ را روشن می كند: اگر حوادث تاریخی عالم گزاف و تصادف باشد، مطالعه تاریخ گذشته، با امروز هیچ ربطی پیدا نمی كند، چون قضایا بر اثر تصادفات است. قرآن اصل تصادف را انكار می كند، اصل سنن را قبول می كند و به آن تصریح می نماید. اگر تاریخ، سنن داشته باشد ولی سنن آن خارج از اختیار بشر باشد و بشر نتواند در آن سنتها نقشی داشته باشد امری جبری محض باشد و انسان هیچ گونه تأثیری در مسیر تحول تاریخ نداشته باشد باز درس گرفتن و آموختن از تاریخ معنی ندارد، زیرا تحول تاریخ یك امر جبری است كه صورت می گیرد، من چه بخواهم و چه نخواهم، اراده كنم یا اراده نكنم، هیچ تأثیری ندارد، مثل گردش زمین به دور خورشید یا گردش زمین به دور خودش. زمین یك گردش سالانه به دور خورشید دارد، من چه بخواهم و چه نخواهم، این، قانون و سنتی خارج از اختیار من است. دانستن آن برای من هیچ فایده ای ندارد چون من نمی توانم آن را پس و پیش كنم یا الگویش را بسازم. پس معلوم می شود كه انسان در تحولات تاریخ نقشی دارد و می تواند نقشی داشته باشد. اگر عوامل مؤثر در تاریخ عوامل سوء باشد، عوامل فساد باشد، مثلا تنها عامل مؤثر در تاریخ زور باشد و عامل دیگری غیر از آن نقشی در تاریخ نداشته باشد، یا یگانه عامل مؤثر در تاریخ زر و پول و اقتصاد باشد و هیچ عامل دیگری نقش نداشته باشد، در این صورت تاریخ معلم بشر است اما معلم بسیار بدی، چرا؟ چون به انسان می گوید هیچ چیز در تاریخ نقش ندارد جز شهوت و زن و پول و زر، پس بهتر است انسان اصلا تاریخ را مطالعه نكند، چون اگر مطالعه كند و به راز تاریخ دست یابد به سخنی كه برخی می گویند می رسد كه "حق هیچوقت نقشی در عالم نداشته و نمی تواند هم نقشی داشته باشد، اصلا زور به تمام معنی اخلاقی است، اخلاق یعنی زور و زور یعنی اخلاق و نقشها همه در زور خلاصه می شود و غیر از این چیزی در عالم نیست".
اما اگر تاریخ تصادف نباشد، سنت باشد، اگر سنت تاریخ جبری محض نباشد، انسان در آن نقش داشته باشد، و اگر آن عاملهای انسانی كه نقش دارند منحصرا عامل فساد نباشد، بلكه بیشتر عامل صلاح باشد، عامل تقوی و پاكی باشد، عامل حق و ایمان باشد، در این صورت تاریخ معلم است و معلم خوب.
اینكه قرآن درس تاریخ می گوید مبتنی بر قبول تمام اینهاست. از نظر قرآن صلاح در تاریخ نقش دارد، تقوی و اخلاص در تاریخ نقش دارد، بلكه نقش نهایی و پیروزی نهائی همیشه از آن حق است و این تصریح قرآن مجید است: «كتب الله لاغلبن انا و رسلی»؛ خداوند چنین مقرر داشته كه من و رسولانم پیروز مى شویم چرا كه خداوند قوىّ و شكست ناپذیر است! (سوره مجادله، آیه 21) قانون قطعی الهی است كه پیروزی نهایی از آن من، یعنی قانون من - خدا كه نمی آید وارد میدان شود - و پیامبران من است. «و ان جندنا لهم الغالبون»؛ و لشكر ما پیروزند (سوره الصافات، آیه 173) باز معنایش همین است. پس، از نظر قرآن یكی دیگر از منابع شناخت "تاریخ" است كه قبول كردن این منبع مبتنی بر این فرضها و شرطهاست.
منـابـع
شناخت- صفحه 78-77 و 81-79
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها