اهمیت و ارزش خودسازی از منظر آیات و روایات
فارسی 5128 نمایش |قرآن کریم، تزکیه نفس را برجسته ترین هدف رسالت عامه دانسته است. گرچه در بخشى از آیات، خودسازی و تزکیه نفوس از برنامه هاى رسول اکرم (ص) دانسته شده ولى دعاى ابراهیم خلیل (ع) این است که: «ربنا وابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم ایاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمة و یزکیهم؛ پروردگارا در ميان آنان فرستاده اى از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و پاكيزه شان كند» (بقره/ 129). این مسئله هم، هدف نوع انبیاست و هم اهمیت آن به قدرى است که هر انسان عاقلى آن را مى خواهد و مایل است سعادت خود را به دست آورد.
دیدگاههاى مختلف براى سعادت و نیکبختى تفاسیر متنوعى دارند و منشا همه این آراى متعدد هم، انسان شناسى، معرفت نفس و مانند آن است. اگر کسى انسان را موجودى مادى بداند، قهرا سعادت و خیر او هم، در مسائل رفاهى و مادى خلاصه مى شود و اگر حقیقت انسان را امرى مجرد بداند، خیر و نیکبختى او در معارف، اخلاق و فضایل نفسانى، خلاصه مى شود. افزون بر آنچه گذشت، مشکلات جامعه را نیز اخلاق حل مى کند. اعتماد به یکدیگر و عمل به وظیفه از سوى هر کارگزار، مشکل جامعه را حل مى کند و کسى که شغل آزاد دارد، اگر در همان محدوده کسب آزادش متخلق به اخلاق الهى باشد، مردم از او در رفاهند، کارمند دولت نیز در کارگزارى دولتى، اگر مهذب باشد، مراجعان، از او راضیند.
مشکلات مادى و اقتصادى کم و بیش در هر جامعه اى هست ولى هرگز فشار اقتصادى، انسان عاقل آزاده را وادار نمى کند که روحش را براى ابد، تیره کند و این به سود هیچ کس نیست، به سود دیگران نیست چون دیگران را در فشار قرار دادن و چیزى را بى حساب از کسى گرفتن و کار کسى را به تاخیر انداختن، به سود آنها نیست، به سود خود شخص هم نیست؛ گناه قبل از این که به دیگرى ضرر بزند، به گناهکار ضرر مى رساند، همان طور که هیزم پیش از این که پارچه را بسوزاند، ماده و بدنه خود را مى سوزاند. گناه، در حقیقت آتش است و قبل از این که به کسى آسیب برساند، خود گناهکار را مى سوزاند از این رو، قرآن کریم، از ظالمان، تعبیر به حطب یعنى هیزم مى کند: «و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا؛ ولی منحرفان هیزم جهنم خواهند بود» (جن/ 15).
هیچ عاقلى، حاضر نیست بسوزد و کسى که دست به تبهکارى مى زند خیال مى کند گناه، امرى اعتبارى است و امر اعتبارى با گذشت دوره اعتبار، از حوزه حقیقت، رخت برمى بندد غافل از این که گناه امرى حقیقى است و ریشه تکوینى دارد. چنان که ثواب، امرى حقیقى تکوینى است و اعتبار و قرارداد نیست که بر اثر تغییر زمان اعتبار و مکان قرار داد، عوض شود.
بهشت و جهنم اخلاقى
قرآن کریم، حقیقت اخلاق بد و خوب را به بهشت و جهنم ارجاع داده است، باطن اخلاق بد، جهنم و حقیقت اخلاق خوب، بهشت است. قرآن، بهشت و جهنم را مظاهر اسماى حسناى خداوند مى داند و خداى سبحان را غفار و قهار «ارحم الراحمین» و «اشد المعاقبین» معرفى مى کند؛ یعنى خدا هر حکمى که دارد، اسماى حسناى او دارد و هر حکمى که اسماى حسناى او دارد، مظاهر او دارد و هر حکمى که مظاهر او دارد آثار آن مظاهر دارد. قرآن درباره ذات اقدس اله، مرحله به مرحله گاهى با پرده و گاهى بى پرده سخن مى گوید، گاهى از اصل هستى خدا و گاه از قرب او به نیایشگران: «و اذا سالک عبادى عنى فانى قریب اجیب دعوة الداع؛ و هنگامى که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعاى دعا کننده را، به هنگامى که مرا مى خواند، پاسخ مى گویم!» (بقره/ 186). «نحن اقرب الیه منکم و لکن لا تبصرون؛ و ما از شما به او نزدیکتریم ولى نمى بینید!» (واقعه/ 85)، «و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید؛ ما انسان را آفریدیم و وسوسه هاى نفس او را مى دانیم، و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم» (ق/ 16).
و گاهى بى پرده به عنوان شاهد بازارى مى فرماید: «و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه؛ بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل مى شود، و همه شما (در قیامت) نزد او گردآورى مى شوید» (انفال/ 24). قلب انسان، همان حقیقت انسان است. بنابراین، معناى آیه شریفه این است که خدا میان انسان و حقیقت وى فاصله مى شود. همان گونه که قرآن کریم درباره ذات اقدس اله، نخست از اصل هستى و آنگاه از نزدیکى او، سپس از نزدیکتر بودن او به محتضر از دیگران، سخن به میان مى آورد و بعد مى فرماید: من به انسان از رگ گردن او نزدیکترم و بین انسان و حقیقت وى فاصله مى شود؛ درباره بهشت و جهنم نیز گاهى از اصل وجود بهشت و جهنم سخن مى گوید که بسیارى از آیات قرآن کریم ناظر به این بخش است و گاهى از مظاهر و قرب و تجلى و مانند آن بحث مى کند. چنانکه بسیارى از آیات توحیدى ناظر به اصل وجود مبدء و نیز راجع به مظاهر الهى است. براى آنان درجاتى است.
در روایتى از امام صادق (ع) آمده است که وقتى حضرت آدم (ع) به سراغ درخت ممنوع رفت و چیزى را خورد که نباید بخورد، در اثر آن، لکه سیاهى در صورتش پیدا شد، اما پس از چندین نماز، این لکه سیاه به تدریج زایل شد. ائمه (ع) با این تشبیه معقول به محسوس به ما آموختند که خطیئه و گناه، مایه سیه رویى و روسیاهى در قیامت است و نماز سهم موثرى در تبدیل روسیاهى به روسفیدى دارد. مهمترین عضو ظاهرى انسان صورت اوست، به همین جهت، انسان هنگامى که شرمنده مى شود، صورتش عرق مى کند و سرخ مى شود؛ نه دست و پاى او، ارتباط ویژه اى بین صورت و جان آدمى وجود دارد، حیا نیز در چشم ظهور خاصى دارد.
در اسلام، دستور داده شده است که حتى صورت حیوان را نزنید! در قیامت، ممکن است همه بدن انسان تبه کار سیاه باشد ولى قرآن فقط از سیاهى صورت او خبر مى دهد. قرآن نمى فرماید: عده اى در قیامت، سیاه پوست محشور مى شوند، بلکه مى فرماید: سیاه روى محشور مى شوند. به این ترتیب مى بینیم ذات اقدس اله، مسائل اخلاقى را به این برمى گرداند که باطن اخلاق بد، جهنم است و حقیقت اخلاق خوب، بهشت است. تحلیل قرآن کریم در تهذیب روح و مسائل اخلاقى، مانند کتاب اخلاقى ساده نیست که ما را به موعظه دعوت کند بلکه نخست ما را با معارف عمیق دینى آشنا مى کند. رابطه توحید را با اسماى حسنا و رابطه آن را با مظاهر و رابطه مظاهر را با بهشت و جهنم ذکر مى کند. درکات جهنم و درجات بهشت را شرح مى دهد، رابطه آن دو را با انسان و اخلاق تبیین مى کند، و انسان باید ببیند که مشغول حریر و پرنیان بافى است یا آبیارى درخت خار؟! اگر بار خار است، خود کشته اى وگر پرنیان است، خود رشته ایى. اشتعال قواى تعدیل نشده قوا و شئونى که خداى سبحان آنها را به عنوان نعمت و ودیعت الهى به انسان، مرحمت کرده، اگر به صورت صحیح مورد استفاده قرار نگیرد، به سان امواج آتش، ظهور مى کند: «نار الله الموقدة التى تطلع على الافئدة؛ آتش برافروخته الهی است، آتشی که بر دل ها افتد و زبانه کشد » (همزه/ 6-7).
فؤاد یا قلب که امرى مجرد و معنوى است بر اثر تعدیل نکردن این نیروها مشتعل خواهد شد و شعله آن، همه شئون هستى بشر را خاکستر مى کند. چنان که اگر قوا تعدیل شوند قلب، گلستانى خواهد شد و انسان، گذشته از بوستان بیرون، در درون خود نیز روح و ریحان مى شود: «فاما من کان من المقربین فروح و ریحان و جنة نعیم؛ پس اگر او از مقربان باشد، در روح و ریحان و بهشت پرنعمت است» (واقعه/ 88-89). اگر عقل فرزانه در انسان ظهور نکند، جهل فرومایه به جاى عقل مى نشیند و جهالت، خود آفت است و اگر صبر و حلم و بردبارى در انسان، جایگزین نشود، غضب که خود، آتش مواج است به جاى حلم مى نشیند و اگر عفت و پاکدامنى در جان انسان رسوخ نکند، شهوت به جاى آن مى نشیند که خود، آتش مواج است. هرکدام از اینها که به صورت شعله در آمده باشد قبل از این که دیگرى را بسوزاند از خودسوزى شروع مى کند و این ویژگى آتش است. جاهل قبل از این که دیگران را گرفتار کند خود را به دام مى اندازد و انسان خشمگین، قبل از این که به دیگران آسیب برساند خود را مى سوزاند. اگر کسى انسان عصبانى را نصیحت کند فریادش بلندتر و بدگویى و فحشش بیشتر مى شود و نه تنها خشم انسان غضبناک را فرو نمى نشاند بلکه مایه بددهنى او نیز مى شود.
لزوم آمادگى در برابر دشمن
دشمن، گاهى از درون و گاهى از بیرون، حمله مى کند و اگر جهاد، جهاد اصغر و اکبر است، پس آماده شدن و مسلح بودن، هم در جهاد اصغر و هم در جهاد اکبر لازم است. همان گونه که بر همه ما لازم است مرزدارى کنیم و کشور خود را براى دفاع آماده کنیم تا از تهاجم بیگانگان مصون باشیم، نیز بر هر فردى لازم است که خودسازى کند تا هنگام تهاجم غضب یا شهوت یا جهالت در امان باشد. ممکن نیست کسى بگوید من در عالم طبیعت و در جوامع بشرى زندگى مى کنم ولى اهل شهوت یا غضب نیستم؛ زیرا برخى از امور، جاذبه و برخى از آنها دافعه دارند و اگر کسى مسلح به نیروى دفاع در برابر جذب و دفع کاذب نباشد، به دام این جذب و یا به تور آن دفع مى افتد و گرفتار مى شود. آموختن خطر غضب و آشنا شدن با فضایل صبر و حلم و بردبارى، انسان را از خطر خشم، و آشنایى با فضایل عفت و فرزانگى انسان را از خطر شهوت و جهالت، مى رهاند.
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- مبادى اخلاق در قرآن كريم- بخش دوم
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها